روایت سرباز؛ دوسال‌ونیم است که در خانه بندی هستیم 

نویسنده: برسام آریایی

روز که طالبان آمدن وظیفه بودم و بی‌خبر از همه‌چیز کار می‌کردم. از خانه برایم زنگ آمد بدون این‌که برایم سلام بدهد، ازم پرسید که کجایی؟  گفتم همین حالا دوسیه یکی از مظنونین بسیار خطرناک پیشی‌رویم است و روی آن کار می‌کنم. همان‌لحظه دوسیه باجه(شوهر خواهر زن) ملا هیبت الله، رهبر گروه طالب، در پیش من بود و بالای آن کار داشتم. گفت؛ دوسیه را بگذار و فرار کن، من گفتم چرا؟ گفت؛ چون‌که نظام سقوط کرده و همه در حال فرار اند. به بیرون دفتر دویدم و خود را به صحن محوطه‌ی تعمیر دفتر رساندم، دیدم که جز من و چند همکارم در منزل بالا دفتر مان بود و کار می‌کردیم کسی دیگری نمانده و همه فرار کردند، حتی گاردهای دروازه رفته نبودند.

من و همکارانم حیرت زده شده بودیم، نمی‌دانستیم که به کجا برویم و چگونه خود را از این محل بیرون کنیم. طالبان در تمام نقاط شهر با لباس‌های شخصی و مبدل خود را جابه‌جا کرده بودند حتی در ادارات حکومتی راه پیدا کرده بودند و کنترل کامل داشتند. از قبل افراد طالبان در بخش ستون پنجم یعنی در بخش ستون پنجم خود حکومت جابه‌جا شده بودند، تمام راه‌کارها و تمام برنامه‌های که طالبان می‌خواستند در تطبیق آن اقدام کنند، از قبل طرح ریزی شده بود؛ یعنی به هیچ وجه جمهوریت نمی‌توانست که جلو فروپاشی حکومت و آمدن طالب را بگیرد، چون طالبان هم در دون نظام و هم در درون جامعه نفوذ کرده بودند و این خودش باعث سقوط و باعث از بین رفتن جمهوریت شد که دیگر نمی‌توانست جلو آن را بگیرد.

از سوی هم معامله پنهانی دوحه بود. جلسات دوحه خودش یک برنامه از قبل طرح شده برای سقوط افغانستان بود. پس از نشست‌های دوحه دیگر سربازان در میدان های جنگ اجازه نداشتن که طالبان را بکشند، هر کجا که جنگ میان طالبان و نظامیان افغانستان شدید می‌شد و طالبان تلفات می‌دیدند فورا فرماندهان عملیاتی اون قطعات که در سنگر رزم بودند تبدیل یا خانه‌نشین می‌شدند. ده‌ها مورد شکایت فرماندهان و سربازان از میدان های جنگ در فاریاب، سرپل، هلمند، فراه و چندین شهر دیگر که در همان روزها درگیر جنگ با طالبان بودند، به ما که در در اداره‌ی وزارت جنگ بودیم، رسیده بود و سربازان شکایت داشتند که در هر ساحه که ما طالب را شکست می‌دهیم و بالای شان فشار می‌آوریم که تسلیم شوند و دست‌گیر شان کنیم، از مرکز به مان هشدار می‌آید که حق پیش‌روی نداریم و باید عاجل عقب‌نشینی کنیم و از ساحه بیرون شویم.

ما این شکایت‌ها را به مراجع که در راس قوت‌ها و مدیریت جنگ بودند می‌بردیم و از آن ها می‌پرسیدیم که چرا چنین است؟ آن‌ها می‌گفتند که این عقب‌نشینی‌ها تاکتیکی است، ولی ما از این خبر بودیم که در پشت پرده‌ی عقب نشینی‌های تاکتیکی چه بلای نهفته است و سر انجام این عقب نشینی ها چه می‌شود. این یک ‌پلان از قبل طرح شده بود و به ستون پنجمی‌های درون نظام گفته شده بود که باید شما به همین شکل قدرت را به طالبان واگذار کنید. اگر موضوع معامله در میان نمی‌بود، خودتان همین را فکر کنید که در ۲۰ سال طالب با تمام توانش جنگید حتی از «موتر بم ها» استفاده کرد. اما نتوانست که یک پوسته را  از نظامیان افغانستان بگیرد، ولی در روزهای فروپاشی افغانستان را در ده روز گرفت و همه چیز را در کنترل خود درآورد، این خودش یک برنامه طرح شده از قبل بود. صد در صد مسئولین ارگان‌ها و نهادهای امنیتی و دفاعی از این موضوع آگاهی داشتند. من خودم همین اکنون هم که با شما گپ می‌زنم نمی‌دانم که طالب چگونه وارد کابل شد و چگونه اینقدر سریع نظام راسقوط داد؟ گرجند در روزهای اخیر جمهوریت یعنی قبل از سقوط، چیزهای جالبی را می‌دیدم و برایم همان زمان سوال برانگیز بود از جمله این‌که گروه گروه طالبان را می آورند و به جای این‌که به زندان ببرند به نظارت‌‌خانه‌ها می‌انداختند. در روز سقوط همین گروه‌ها اولین کسانی بودند که از درون برای به کنترل گرفتن ادارات اقدام کردند؛ یعنی تمام این‌ها از قبل سازمان‌دهی شده بود که این‌ها به همین شکل بیایند جابجا شوند و منتظر فرمان رهبران شان بمانند تا ادارات را از درون سقوط بدهند.

نظام سقوط کرد و طالبان آمدند. پس از آمدن طالبان مردم افغانستان بسان مرده‌های متحرک شدند، همگی مرده ولی در حرکت‌اند. با آمدن طالبان دچار هزارویک مشکل شدیم، از موضوع فقر و بیکاری گرفته تا تهدیدات امنیتی و خطرات جانی که همه روزه نظامیان پیشین بازداشت، زندانی، شکنجه و کشته می‌شوند، طالبان عفو عمومی اعلام کردند، ولی اصلاً عفو عمومی وجود ندارد. اگر وجود می‌داشت من شخصاً ۱۲ نفر از دوستان خودم که همرایم بودند را از دست دادم، آن‌ها ترور شدند از خانه های‌‍شان کشیده شدند در مقابل فرزندان‌شان تیرباران شدند. من یکی از دوستان که خیلی برایم نزدیک بود «محمدامین» از بدخشان آن‌ها در حضورداشت فامیل شان ترور شدند. ۷ ماه یا ۶ ماه سپری شده بود از آمدن گروه طالبان، از روز که این گروه وحشت و دهشت داخل کابل شدند، اصلاً زندگی برای کارمندان امنیت حکومت پیشین به‌ویژه نظامیان در افغانستان وجود ندارد. نظامیان پیشین از هر لحاظ، هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ امنیتی دچار مشکلات و عذاب هستند .

فعلا نظامیان پیشین در افغانستان به مشکلات زیادی دچار هستند و برای این‌که خود و خانوداه‌ی خود را از چشم طالب دور نگاه کنند و زنده بمانند مجبور اند که از یک شهر به شهر دیگری بروند و به شکل پنهانی زندگی کنند. طالبان به‌صورت پی‌هم به خانه‌ی نظامیان پیشین می‌روند و تلاشی می‌کنند حتی دریشی و نشانه‌ی کوچکی هم اگر در خانه‌اش از جمهوریت باشد آن‌را نبود می‌کنند. نابود کردن دریشی و نشانه‌ی سرباز به معنی نابودی خود سرباز است، این وضعیت ما را خیلی رنج می‌دهد و بار بار می‌گوییم که کاش! شهید می‌شدیم و این روز را نمی‌دیدیم که دشمنم یعنی همان طالب پای ترقیده که خون ده‌ها هم‌سنگرم را ریزانده و اکنون هم همه روزه از هم‌سنگرانم در گوشه و کنار افغانستان قربانی می‌گیرد در سرزمین‌ام حاکم باشد و من و هم‌سنگرانم حتی جرات زندگی خود را نداریم و به گونه‌ی پنهانی زندگی می‌کنیم. من مدتی لباس و مدارک نظامی خود را نگاه کرده بودم. اما زمانی‌که آگاهی یافتم که طالبان تلاشی خانه‌ها را شروع کردند مجبور شدم که همه‌اش را حریق کردم، به‌شمول تصدیق نامه‌ها و تقدیر نامه‌های که داشتم همه‌اش را حریق کردم و این برای من سخت‌ترین کاری بود که در طول زندگی‌ام انجام دادم، چرا که ۲۰ سال خدمتی که ما به وطن کردیم و برای ما این وطن مصرف کرد تا به یک حدی بتوانیم به این وطن یک دست‌آورد و چیزی داشته باشیم، برای من بسیار سخت بود زمانی که یونیفورم خود را حریق کردم در واقع من با حریق کردن مدارک و لباس‌های نظامی خود را حریق کردم و سوزاندم.

دوسال‌ونیم می‌شود که ما در خانه بندی هستیم و خود را به مطالعه و کتاب‌خوانی مشغول کردم. اما جبر روزگار و تنگ‌دستی های که پس از آمدن طالبان به آن دچار شده‌ام چنان رنج‌ام می‌دهد که آرزوی مرگ خود را می‌کنم و مرگ را بر این‌گونه زندگی ترجیح می‌دهم. از یک سو فشار اقتصادی، از سوی دیگر فشارها و خطرات امنیتی همه‌ی قوت و توانایی ما را از ما گرفته است. این روزها فکر می‌کنم که تکلیف روانی شدید پیدا کرده‌ام، فشارهای زندگی و تهدیدات امنیتی هر روز زندگی را در افغانستان برای ما سخت‌تر و طاقت‌فرساتر می‌سازد.

همین اکنون من با خانواده‌ام در یک اطاق در گوشه‌ی از یکی شهرهای افغانستان زندگی می‌کنم و توانایی به کرایه گرفتن یا به گرو گرفتن یک خانه را ندارم و این برایم بسیار مشکل است. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند و چاره‌ی برای نظامیان گیر مانده در افغانستان سنجیده نشود، طالب هم نکشد نظامیان پیشین خودشان خود به خود به اثر فشارهای زندگی تلف خواهند شد.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=10702

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار