فرمانده عبدالرووف کلانترزاده فرزند عبدالرزاق در سال ۱۳۴۲در یک خانواده متدین و مسلمان در روستای “چمالورده” شهرستان رخه استان پنجشیر دیده به جهان هستی گشود.
او مانند سایر همروستایان خویش تعلیمات ابتدایی را در مدرسه پیاوشت فرا گرفت و هنوز دوره تعلیمات را به پایان نرسانده بود که آژیر تجاوز اتحادیه جماهیر شوروی به صدا در آمد و نیروهای ارتش سرخ از زمین و هوا بر افغانستان حمله کرده و کشور را اشغال کردند.
فرمانده عبدالروف کلانترزاده، بسان سایر جوانان مسلمان و آزادمنش خود را ملزم دانست که در آزادی وطن سهم بگیرد و تعلیماتش را رها کرد و در سال ۱۳۵۹ به صف مجاهدین، تحت فرماندهی شهید احمدشاه مسعود، ملحق شد.
این فرمانده جسور، در سال ۱۳۶۱ شامل قطعه ضربتی اول، به فرماندهی میرآقای شهید و به صفت معاون بلوک تعین گردید. این قطعه، پس از یک ماه آموزش نظامی توسط محمد صالح شهید طبق هدایت شهید احمدشاه مسعود، جهت تصفیهی اندرابها عازم آنجا گردید که فرمانده عبدالروف به عنوان یکی از فرماندهان این قطعه در تمامی عملیات های تصفیوی اندراب ها و لرخواب سهم فعال و قابل حساب داشت و سه ماه تمام و خستگی ناپذیر در اندرابها وظیفه را انجام داد.
فرمانده عبدالروف کلانترزاده، بعد از تصفیهی کامل اندرابها به پنجشیر برگشت، هنوز چند روزی از بازگشت قطعهی ضربتی از وظیفه نگذشته بود که هدایت داده شد، این قطعه به منظور انجام وظیفه دیگر به کوه صافی برود. او با وجود این که احساس خستگی و ملالت هم داشت، نسبت علاقمندیش به آزادی میهن عازم دشت “سادلا” و سپس به “عبدی بای” و بگرام و از آنجا عازم کوی صافی شد.
فرمانده عبدالروف کلانترزاده در اکثریت جنگ های بزرگ قرارگاه چمالورده علیه روسها از خود شهکارهای بی شایبهی نشان داد که از آن جمله میتوان به طور نمونه از حمله بالای کاروان روسها در منطقه”گرگآب” روستای “آبداوه” شهرستان رخه در سال ۱۳۶۳ یادکرد.
هم چنان، در سال ۱۳۶۳ قطعهی ضربتی اول قرارگاه چمالورده، به فرماندهی فرمانده میرآقای شهید طی کمینی در روستای “پای چنار” بیش از (۱۰) تن از نیروهای حکومت نجیب را از پا درآورده و یک میل سلاح کلاشینکوف به غنیمت گرفتهاند.
در همین سال دو قطعهی ضربتی اول به فرماندهی میرآقای شهید و قطعه دوم به فرماندهی عبدالحکیم شهید بالای مدرسهی قابضان که عساکر حکومت کارمل در آن مستقر بودند، حملات شجاعانه انجام شد، در این حمله گر چند مدرسه فتح نشد، اما به دشمن تلفات سنگینی وارد شد. مثل همیشه فرمانده در این حمله نیز از خود شهامت و شجاعت نشان داد…
فرمانده عبدالروف کلانتر زاده در سال ۱۳۶۴ همراه با فرمانده بابه جان گلستانی، قوماندان ضربتی دوم قرارگاه چمالورده که تازه به عوض عبدالحکیم شهید تعین شده بود، حمله ای را بالای پوستهی ت”پهریگسیاه” انجام دادند که درنتیجه؛ ۱۴ تن از نیروهای حکومت کمونیستی وقت اسیر و ۱۴ میل سلاح نوع کلاشینکوف یک میل پیکا و یک قبضه تفنگچه بدست مجاهدین افتاد که در این عملیات فرمانده عبدالروف کلانترزاده و قوماندان بابه جان گلستانی به شدت زخمی شدند.
به همین اساس حمله بر پوسته “کردک ها” حمله بر موضع دهشکه سر دندانه و جنگ سفید آزار که فرماندهی جنگ را محمد حشم به دوش داشت در این حمله فرمانده عبدالروف یک میل کله کوف روسی را از نزد دشمن نیز به غنیمت گرفته بود.
فرمانده عبدالروف کلانترزاده، از جمله فدایی های قرارگاه چمالورده بود که در اکثریت جنگ ها هم در دوران جهاد و هم در زمان مقاومت اول از پنجشیر تا پروان، کاپیسا ،تخار، بغلان ، بلخ ، کابل، پکتیا، پکتیکا، غزنی، لوگر اشتراک فعالانه و شجاعانه داشت و دوستان و همسنگرانش همواره از وی به نیکی یاد کردند و افتخارات بزرگی را در راه آزادی از آن خود و مردمش کرد.
این فرمانده شجاع طی سالهای نظام جمهوریت در افغانستان علاقه مندی به ایفای وظیفه نداشت و کارهای آزاد را اختیار کرده بود.
فرمانده عبدالروف کلانترزاده، با سقوط نظام جمهوریت افغانستان در سال ۱۴۰۰ و هجوم گروه طالبان بالای پنجشیر بار دیگری خود را مسئول و ملزم در برابر وطن و خاکش دانست و زندگی اسارتبار و زیر چتر ظلم را عار پنداشت و سلاح دوران جهاد و مقاومت نخستش را بر دوش گرفت و به صفت فرمانده قطعه ضربتی قرارگاه چمالورده در خط مقدم جنگ در (دالان سنگ) دروازه پنجشیر حاضر به دفاع از عزت و مردمش شد. از این که سنگین و هجوم نیروهای دشمن بالای پنجشیر بیش از حد بود باز هم او در کنار سایر همسنگرانش ۲۶ روز خطوط جنگ را نگه داشتند. از این که هجوم نیروهای طالبان با همکاری پاکستان و نیروهای خارجی بیش از حد بود خطوط در پنجشیر شکست و فرمانده کلانترزاده با سایر مقاومت گران با توجه به وضعیت پنجشیر و حضور سنگین نیروهای طالب در آنجا و مشوره مجاهدین و بزرگان پس از یک وقفه کوتاه دوباره به صفت فرمانده عمومی قرارگاه چمالورده در سنگر آزادی و دفاع از خاک و مردممش حضور یافت و او تا روز شهادتش بیش از ۱۸ حمله دشمن را که بالای سنگرهای آنان صورت گرفت به عقب زد و در طی چندین حمله و درگیری با استفاده از تاکتیکهای جنگی به دشمن تلفات سنگین وارد کرد. او در ۲۳ جوزا سال ۱۴۰۱ در مقر قرارگاه اش در بلندی های شرف آفرین هندوکش به درجه رفیع شهادت نایل شد و به آرزو بزرگش که همانا شهادت بود رسید.