شهید زندهیاد دکتر پیکان حیدری فرزند خزانهدار غلام حیدرخان که از جمله دانایان و نامداران خوستها پنداشته میشد، در اردیبهشتماه ۱۳۵۹ هجری خورشیدی در یک خانوادهی دانا و توانمند، در دهکدهی خواجهقلا، وادی فرغانبل، شهرستان خوست، استان بغلان، دیده به جهان گشود. دکتر شهید، پس از سپری نمودن دورهی کودکی درکانون خانواده آموزشهای ابتدایی را نزد امامان مساجد فراگرفت.
نامبرده درسال۱۳۶۶ هجری خورشیدی، شامل دبستان مرحوم استاد سبزمحمد خان گردید و پس از سپری نمودن دورهی دبستان در سال ۱۳۷۲ هجری خورشیدی، از صنف شش آن دبستان فارغ گردید و در سال ۱۳۷۳ هجری خورشیدی، وارد کلاس هفتم دبیرستان عالی استاد عبدالرحمن خان (دبیرستان مرکز خوست) شد و دورههای بعدی را در این دبیرستان به پیشبرد. از اینکه دکتر شهید، شاگرد باهوش و توانمند بود چندین صنف را با سپری نمودن آزمون لیاقت پشتسر گذراند تا اینکه سرانجام درسال ۱۳۷۸ هجری خورشیدی، از این دبیرستان فارغ گردید.
برای همهگان هویداست که طرح وزارت تحصیلات عالی افغانستان برای جوانان و نوجوانان این کشور طوری است که تا دورهی کارشناسی هر شهروندی میتواند پس از سپری نمودن آزمون سراسری کانکور به صورت رایگان در یکی از نهادهای دولتی آموزش ببیند که دکتر شهید با استفاده از این فرصت و با اشتراک در آزمون کانکور با گرفتن نمرهی قابل ملاحظه به مرکزعلمی (انستیتوت) طبی کابل راهیافت. دکتر شهید، پس از فراغت، چون یک پزشک آموزش دیده بود، شش ماه در شهرستان مقر، استان غزنی به صفت پزشک کارکرد.
دکتر شهید پس از فراغت از این نهاد و سپری نمودن مدتی، علاقهمند خدمت به مردم از راه نمایندگی آنها در شورای ولایتی گردید و به همین سبب در سال ۱۳۸۳ هجری خورشیدی، وارد کارزار انتخاباتی در استان بغلان گردید. او با محبوبیت و شایستگی که در میان مردم داشت، در برابر رقبای انتخاباتیاش توانست با گرفتن رای اعتماد مردم نمایندهی پیشتاز شناخته شود و از این آدرس همواره در خدمت مردم خویش قرار گرفت. این دوره یک دورهی طلایی برای مردمی بود که نمایندهای چون پیکان حیدری داشتند. این پایان کار نبود، بلکه با گذشت دو سال از نمایندگی وی در شورای ولایتی، سمت ریاست شورا برای وی سپرده شد و دکترشهید به خوبی توانست از این پست استفادهی درست نماید. همزمان با داشتن چنین یک مسئولیتی بزرگ دوباره وارد کارزار دانشجویی وارد دانشگاه گردید و در رشته علوم انسانی تحصیل کرد.
دکتر شهید، دوستدار نسل دانا و قلم بدست بود و برای این هدف همیشه مبارزه میکرد تا اینکه در کنار مسئولیتهای دولتی در سال ۱۳۹۱ هجری خورشیدی، «شبکه تعلیمی و تحصیلی درمان» را در مرکز استان بغلان (شهر پلخمری) و کمی بعدتر در استان بدخشان، ایجاد کرد که همه ساله صدها تن به عنوان پرستار از این دو نهاد فارغ میگردند.
چون دورهی نمایندگی در شورای ولایتی و شورای ملی در افغانستان پنجساله بود، پس از به پایان رسیدن دورهی پنجسالهای نمایندگی مردماش رهسپار کابل گردید و بهمنظور دانشافزونی شامل رشتهی روابط بینالملل، دانشکده علوم سیاسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد افغانستان در کابل گردید و از آنجا مدرک کارشناسی ارشد به دستآورد. هنوز از کاروان دانشجویی در این دانشگاه فارغ نگردیده بود دوباره به خدمت مردم شتافت و به اساس لزوم دید وزارت معارف، به عنوان رئیس معارف بغلان گماشته شد و از آن آدرس به خدمت مردم پرداخت. کارش در این اداره سه سال دوام پیدا کرد و بعد از سه سال کاری در آنجا، مسئولیت ریاست معارف فاریاب به وی سپرده شد. در این سمت دیری نپایید که پایش به کابل کشیده شد و به عنوان مشاور در وزارت معارف معرفی گردید و از داشتههایش در راستای آموزش اهل معارف در سراسر افغانستان استفاده مینمودند. مدتی در پست مشاوریت بود و بعد از آن به عنوان رئیس «آموزش و پرورش ریاست عمومی ادراهی زندانها»ی افغانستان تعیین گردید و تا پایان عمر با سربلندی تمام در این پست کار نمود.
شهید دکتر پیکان حیدری، عاشق مردمش بود و از آدرس خدمت به مردم خویش لذت میبرد. او با آنکه یک آموزش دیدهی نظامی نبود و نیازی به نبردهای سنگین نداشت؛ اما باروری حس آزادگی وی سبب گردید تا در سختترینروزها و دشوارترین شرایط کنار مردم خویش قرارگیرد. قرارگرفتن وی در کنار مردماش ساده نبود، بلکه باید فرسنگها دوری را پشتسر سپری (از کابل تا خوست از راه کوه کمر) مینمود تا به مردم برسد و نیروهای مردمی بسیجشده در برابر گروه طالب رهبری نماید.

او به آنچه میخواست رسید و از راه دور به نزدیکترین جبههی مردمی بدر برابر طالب رفت؛ اما آفتاب عمرش دیگر آسمانی نمیشد و شامگاه پنجشنبه-شب به تاریخ ۱۰/۴/۱۴۰۰ هجری خورشیدی، به عمر۴۱ سالگی در جریان نبرد با نیروهای سفاک طالب، در«دهن دره خوشدره» شهرستان خوست جام شهادت نوشید.
شهادت پیکان حیدری بهروایت شریفالله سنگین
بعد از حملهی تهاجمی دشمن به بالاحصار(گردنتل)، جلسه مشترکی با سرگروپان در مقر فرماندهی جبهات در بالاحصار(گردنتل) برگذار گردید و فیصله صورت گرفت که حملههای برای انتقام خون شهدا و پاکسازی مرکز شهرستان از لوث طالبان تدارک دیده شود. پیکان شهید در این جلسه طرح جنگ بالای مکتب استاد عبدالرحمن خان که پایگاه دشمن بود را داد و همه توافق کردند و زمان حمله بعد از چاشت همانروز تعیین شد. طبق طرح و برنامهی که برای جنگ چیده شده بود، ساعت دو بعد از چاشت عملیات بالای دشمن در ساحه مکتب آغاز گردید. طالبان بعد از اندکی مقاومت تلفات سنگین دادند و از ساحۀ پوزۀریگ به قریه چمن فرار کردند. در نتیجۀ پوستۀ پشت پایۀ «ام.تی.ان» و مکتب استاد عبدالرحمن خان که قرارگاههای طالبان بود به تصرف نیروهای مردمی درآمد. مکتب هشت صد متر دیوار مستحکم و احاطه شده دارد تیرکشها ساخته شد و موضعها ترتیب گردید. مکتب به چهار قسمت تقسیم شد که از جانب چهار تیم به فرماندهی پیکان حیدری، شریف الله سنگین و دو فرمانده محلی دیگر مدیریت میگردید. حدوداَ یک ساعت بعد طالبان حمله کردند و از اینکه ساحه حاکم بدست مبارزین بود طالبان تلفات دادند. گروپ تازه نفس آوردند که همچنان با تلفات بیشتر شان همراه بود. طالبان مسیر جنگ را تغیر دادند؛ اما بازهم شکست خوردند. در این معرکه دو تن از فرماندهان محلی با افراد خویش ساحۀ مسؤلیت خویش را ترک و به بهانههای مختلف فرار نمودند. پیکان حیدری به هدف بازدید به طرف آن دو فرمانده رفت؛ اما آنها نبودند. به من(شریف الله سنگین) تماس گرفت که یکبار به طرف رودخانه بیایید تا جلسهی بگیریم. در جلسۀ تذکر داده شد که تعدادی فرار کرده اند. دشمن تلاش دارد تا راه عقبی مارا در اختیار گیرد و مسدود نماید. ما باید قبل از اینکه شام شود ساحۀ را ترک نماییم. روی این موضوع توافق صورت گرفت که پیکان به طرف خوشدره عقب نشینی نماید و من برگردم به مکتب تا تصمیم گرفته شده را برای بقیه مبارزین برسانم و در بر آمدن از ساحه با افراد باقیمانده در میدان مکتب کمک نمایم. بیخبر از اینکه دشمن دوباره بالای مکتب حمله میکند و راه اکمالاتی و عقب نشینی مبارزینی مستقر در مکتب را محاصره نموده است. در همین زمان دشمن پیوسته صدا میزد، تسلیم شوید عفو می شوید؛ اما من، با شش نفر باقیمانده در مکتب تصمیم گرفتیم، باید زنجیر محاصره را بشکنیم و بیرون شویم. جنگ دوباره آغاز شد و شدت گرفت که منجر به کشتن، زخم برداشتن و شکست زنجیرۀ محاصرۀ دشمن شد.
پیکان شهید، به طرف درهی خوشدره رفته بود؛ اما به تشویش ما بود که اتفاقی نیفتد. ما بعد از حدودا یکونیم ساعت مبارزه محاصره دشمن را شکستیم و با دو نفر مجروح به روستای دهن خوشدره (ساحهی شاهتوت) رسیدیم. آنجا شهید پیکان با فرمانده معراج الدین و جمشیدجان منتظر ما بودند. لحظهی نشستیم، مجروحین را به طرف خوشدره فرستادیم.
هنوز چند دقیقه نگذشته بود که شب شد. خواستیم دوباره سیار شویم، چون تیم شبانه دشمن مجهز به سلاحهای لیزری و دوربینهای شب بین بود. همزمان دو راکت به محلی که بودیم اصابت کرد. ما هم به مقاومت و دفاع پرداختیم. جنگ شدت گرفت در ده دقیقهی نخستِ جنگ فرمانده معراجالدین به شهادت رسید و دقایق بعد شهید پیکان و جمشیدجان به شهادت رسیدند. ما سه نفر در میدان نبرد باقی ماندیم که به گونۀ دفاعی خود را از ساحۀ کشیدیم. در این جنگ از دشمن چهار نفر به هلاکت رسید و شش نفر زخم برداشت. اما در برابر سه نفر از راست قامتان خوستها به شمول پیکان شهید به شهادت رسیدن که بدیلی نداشتند، همچنان پنج تن دیگر مجروح شدند.