آقای انجینیر امین کریم! مصاحبه زهراگین و مملو از افترا و اکاذیب سیاسی و تاریخی تان را با شبکه وصال شنیدیم، خجالت کشیدم و آنقدر بر بی خبری و دیده درای تان أفسوس خوردم که عرق شرم بر جبینم گریه می کرد و فریاد می کشید که ما آخر چرا اینقدر بی حیا و بی مروت شدیم که حتی بر رفتگان خود رحم نمی کنیم و هیچکس حد خود را نمی شناسیم.
ما همه حوادث ۵٠ سال اخیر کشور را دیده ایم و نسل ما می داند که در افغانستان چه گذشت و چه می گذرد.
صد ها تن از همفکران و همسنگرانم در همین صفحه حضور دارند و می دانند که این درویش از چریکان حوزه مرکز کابل و از برهنه پاهای جهاد بر ضد اتحاد جماهیر شوروی بوده است و سالهای متمادی در جمع نویسندگان مظلوم جهاد در حاشیه حزب اسلامی افغانستان برای آزادی کشور قلم زده است.
آقای کریم!
شما در مصاحبه تاریخی تان با شبکه وصال که مملو از لجن پراگنی و افترا و خود خواهی بود در مورد شهید استاد ربانی ، استاد نهضت و جهاد مردم افغانستان،چنین ادعا کردید( مه در ارگ با استاد ربانی دیدار داشتم، اونا گپ شان همی بود که بعد از ٢۵٠ سال بلاخره از قید فاشیزم قومی پشتون رها یافتیم حالی باید همه دست بدست هم بتیم که ای قدرت حفظ شوه(مالک عاصم گرداننده پرسید؛ برای شما گفت) بلی مه یک فارسی وان هستم …..)
روایت است که خلیفه چهارم علی مرتضی در مسجد کوفه بعد از نماز صبح به اصحاب سوره الحجرات را تفسیر می کرد، وقتی به آیه ششم رسید( و ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا) به این مفهوم که ای مؤمنان وقتی فاسقی وارد شد و خبری آورد.(قبل از آنکه بپذیرید) در مورد آن تبین (غور) کنید)
صحابی پرسید که تبین چیست؟
حضرت علی رض جواب داد تبین چهار مرحله دارد.اولا خبر را به ترازوی عقل بسنجید ، ثانیا تحقیق کنید، ثالثا دلهای تان را مطمئن بسازید، رابعا پذیرفته عمل کنید.
حال بیاید در روشنی همین قاعده و سخنان مولای متقیان به ادعای شما بپردازیم.
اول قاعده عقل:
استاد ربانی در دامان خانواده دیندار متولد شده است، پدرش عالم دین بوده و فرزندش را خوب زیر تربیت گرفته است.
استاد در تمام جوانی دنبال علوم دینی بوده و از استادان زیادی آموخته است، از مدرسه ابو حنیفه کابل فارغ شده ، از فاکولته شرعیات کابل سند ممتاز علوم دینی دارد، استاد ربانی در علم تفسیر از پوهنتون الأزهر مصر سند ماستری دارد، استاد با دین تولد شده ، رشد کرده و در پرتو ارشادات دینی مبارزه کرده است،
از مدرسه ابو حنیفه گرفته ،از دارالعلوم عربی کابل و تا فاکولته شرعیات کابل هزاران شاگرد را تربیت نموده و چراغ مبارزه را در دست هزار ها جوان داده و به سنگر توحید فرستاده است.
استاد ربانی در قرن بیستم از بزرگترین علما در جهان اسلام بود.
استاد ربانی تمام عمرش را وقف اسلام و جهاد نمود و بزرگترین و دانشمند ترین رهبر جهاد مردم افغانستان محسوب می شده است،
استاد شهید تعصب را نشان جاهلیت می گفت و تمرکز به تعصب را آخر خط خروج از اسلام می دانست،
آیا عقل سلیم می پذیرد که چنان کلماتی را چنین شخصیتی گفته باشد؟؟؟
دوم قاعده تحقیق ؛
حزب إسلامی افغانستان از بدو تأسیس تا بهار سال ١٣٧١ خورشیدی در ۶ دور ، ٣ دور انتخابی ، ٢ دور انتصابی و ١ دور اضطراری اعضای با صلاحیت و شورای اجرائیه خود را معرفی کرده است که تمام اسناد و مدارک آن از قبیل سوانح اعضای شوری ، اصل پیشنهاد و انتخاب اعضاء ، حتی حاضری شورای اجرائیه و اجندای جلسات شورای اجرائیه در آرشیف خانه جهاد افغانستان موجود است،
آقای کریم ! لطف نموده بفرمایید که شما از کدام موقف در ارگ با استاد ربانی که رئیس جمهور دولت اسلامی بود ملاقات کرده بودید که مسبب گفتگوی (تراژیدی فاشیست ٢۵٠ ساله پشتون ها )شده بود؟؟؟
در کدام هیات گفتگو شما حضور داشتید ؟دیگر اعضای هیات کی ها بودند؟ ملاقات جناب شما با استاد ربانی رییس جمهور وقت در کدام تاریخ و در حضور چه کسانی صورت گرفته بود ؟؟
جناب شما در آن وقت چکاره بودید؟؟
آیا استاد ربانی تمام قدرت را در دست داشت و در دولت کسی دیگری نبود؟؟؟!!!
در وقت ملاقات شما دیگر رهبران پشتون تبار جهاد کجا بودند ،آیا مرده بودند و یا کر و گنگ شده بودند؟؟
استاد سیاف، شادروان مولوی خالص، شادروان مولوی نبی محمدی ، انجینیر احمدشاه احمدزی، و ده نفر دیگر از اعضای کابینه دولت اسلامی که متعلق به قوم پشتون هستند کجا بودند که استاد ربانی طرح بر أندازی فاشیست ٢۵٠ ساله پشتون ها را داشت؟؟!!!
یا شاید هم در کدام دفتر جمعیت اسلامی با استاد دیده باشید؟؟!!!
و همین حرف را خود شما زده باشید تا صاحب موقفی شوید!!!
حزب اسلامی با وجودی که با دولت می جنگید جز دولت بود ، قصر صدارت و مهمانخانه صدارت و امکانات صدارت را در اختیار داشت و روزانه توسط جناب صدر اعظم شهید استاد فرید تمام مسایل مطرح می شد، پس شما کدام مهم را پیش می بردید که در ارگ با استاد ربانی ملاقات کردید؟
در تمام جریان کشمکش حزب اسلامی با دولت اسلامی هیچگاه مذاکرات مستقیم بین حزب و دولت صورت نگرفته است چه جای آنکه با استاد ربانی رئیس دولت وقت صورت گرفته باشد،در جریان جنگ حزب و دولت سه بار مذاکرات به وساطت مصلحان صورت پذیرفته است، بار اول به وساطت قاضی حسین احمد ، بار دوم به وساطت مولوی جلال الدین حقانی و بار سوم به وساطت اعضای سابقه شورای اجرائیه حزب اسلامی که اعضای نهضت اسلامی افغانستان بودند و در آن ایام در کناره قرار داشتند.
دیگر اعضای برجسته ریشه یی حزب اسلامی مانند قاضی صاحب وقاد ،انجینیر صاحب عبیدالله ، منشی عبدالمجید، عاصم صاحب، جواد صاحب ، دلجو صاحب، امامی غوری، ناقد صاحب، اقبال صاحب، داکتر صاحب انور و ده ها تن از قوماندانان مکتبی این حزب پیوسته با استاد ربانی دیدار داشتند و ایشان را پدر معنوی نهضت و جهاد می پنداشتند.
تنها در آخرین روز های دولت که طالبان به دروازه های کابل رسیدند ، مذاکرات مخابروی و بعد حضوری انجام یافت که حکمتیار صاحب به مقام صدارت تشریف آورد.
از بزرگوارانی که در این ایام در کنار استاد ربانی بودند و فعلا در قید حیات اند و حتی در همین صفحه نیز حضور دارند مانند، انجینیر صاحب ایوب ، نجیب الله لفرایی ، فضل الرحمن فاضل، عبدالقیوم ملکزاد، امان الله پیمان ، داکتر روشان و … می خواهم تا بفرمایند اگر قضیه غیر از این باشد ، توضیح دهند.
سوم قاعده اطمینان قلب؛
جناب کریم! ادعای بی بنیاد شما در مورد بزرگترین شخصیت نهضت اسلامی و جهاد مردم افغانستان از عقل و منطق فرسنگ ها فاصله دارد و در رابطه هیچگونه سند و شاهدی وجود ندارد( اقلا شرم کنید و بر شهید استاد فرید تهمت نزنید) و همچنان جناب شما در دو ساعت مصاحبه تان دو حرف راست نگفتید، پس چگونه می شود بر حرف های بی اساس و افترای تان دلهای مردم مطمئن شوند و حرف شما را بپذیرند؟؟؟
رهبران جهاد مردم افغانستان معصوم نبودند، مسؤولیت های بزرگ بدوش دارند ، اشتباهات زیادی کردند، جفا های بیشمار به آرمان شهدا صورت گرفت، اما بر چسپ تعصب قومی و زبانی بر آنها و بخصوص در حق شهید استاد ربانی که حتی دشمنان فکری شان چنین نگفته اند،
ادعای بی اساس ،پر از فسق و ناجوانمردانه است !
آقای کریم ! راقم این سطور یک تاجک جمعیتی بدخشی و یا پنجشیری نیست بلکه یک پشتون و یک مجاهد و نویسنده حزب اسلامی در زمان تجاوز شوروی به افغانستان است که می خواهد دروغ ها و هزیان های شما را در گریبان تان بریزد تا برای شما و همفکران تان درس عبرت شود.
من ١٣ سال تمام در کنار استاد شهید بودم ، در سفر و حضر، در خلوت و جلوت و در غم و شادی روزگاری را با ایشان سپری کردم، استاد این درویش را فقط برای آن که یکی از سنگرداران برهنه پای کابل و از نویسندگان جهاد مردم افغانستان است ، چنان عزیز داشت که تعداد زیادی از اعضای جمعیت و اطرافیانش حسرت می بردند.
منِ حزبی پشتون تبار تاج سر استاد شهید بودم، بیشتر از همه برمن اعتماد داشت و بیشتر از همه صاحب صلاحیت بودم، هرگز مشوره های من نادیده گرفته نشد ، حرف آخر را من می زدم و پرده دار تمام راز هایش ماندم.
حاجی هدایت الله پشتون از لغمان ریس مالی بود و تمام سرمایه و حساب و کتاب جمعیت را با خود داشت. شادروان نسیم فقیری پشتون دیگری بود که تمام أمور فرهنگی جمعیت را اداره می کرد.
حاجی صاحب نذیر شفیعی رئیس دفتر استاد شهید ،سید عبدالهادی سیار سکرتر استاد شهید، خرم بیک خان مسوول امنیت استاد شهید، فضل الدین فاروق حاجب الحجاب استاد شهید امان خدمتگار استاد شهید که همه در همین صفحه حضور دارند و از نزدیکترین افراد ارتباطی به استاد شهید بودند ، بفرمایند بگویند اگر حرفی را خلاف حق گفته باشم.
منِ حزبی و پشتون که در ١٣ سال حتی بوی تعصب زبانی و قومی را در وجود استاد شهید ندیدم و حس نکردم ، نمی دانم که این کذاب یاوه سرا چگونه جرات کرد تا بیماری عصبیت را که استاد شهید از آن سخت نفرت داشت، به ایشان نسبت دهد؟؟؟؟ و کسی باور کند.
آقای کریم!
شما در این مصاحبه ٢ ساعته خود آنقدر زهر پاشیدید که تا ٢٠ سال دیگر عوارض جانبی آنرا مداوا کرده نمی توانید.
استاد سیاف را که از رهبران معزز جهاد و از استادان نهضت اسلامیست ، مفتی ناتو خواندید در حالی که خود در چهار مرحله خویشتن را به امریکایی ها فروختید و بلاخره با یک کمونیست سند تسیلمی تان را به امریکا امضا کردید،
از ائتلاف جنبش و حزب وحدت نیز منکر آمدید و ایشان را رهرو مقطعی راه بزرگ!!! و مشخص!!! خود خواندید، مزاری مظلوم را در سنگر نظاره چون گوسفند پا بسته بدست قصاب سپردید.
٩٠ فیصد جهاد را به خود نسبت دادید !!! ٩٠ فیصد قربانی ها را به خود نسبت دادید!!! اما متاسفانه ١٠ فیصد صلاحیت را یدک نبردید و در هیچ جلسه و جریان نیر حضور نداشتید!!!
شهید احمدشاه مسعود را که از اعضای بر جسته نهضت اسلامی و قوماندان نامدار جهاد مردم افغانستان است ، در یک ولایت قوماندان یک دره خواندید که آن ولایت ١١ دره داشت و ١٠ دره آن تحت قیادت حزب شما بود!!!!
تنها حزب اسلامی در داخل کشور تاسیس شده دیگر همه احزاب را پاکستان ساخته است !!!!!
وووو…ووو….. وووو
آخر چرا آقای کریم شما را سگ دیوانه خورده است!!! دنبال چه هستید؟
نازنینم اگر قرار باشد به جواب تان بپردازم و جل و پوستک تان را از آب دربیاورم ، صد شتر تنها شرم ادعا های دروغین تان را برده نخواهد توانست و برای ما چیزی نخواهد ماند.
شهید مسعود آنقدر کوچک نیست که شما فکر می کنید، مسعود و انجینر صاحب حکمتیار گل یک باغ هستند و تنها بوی های مختلف دارند.
استاد صابر حیات است و شاهد است که روزی در جریان جنگ های دولت و حزب اسلامی ، پیلوت جت به مسعود خبر داد که محل سکونت حکمتیار صاحب را در جاجی ولایت پکتیا پیدا کرده و همین حالا در تیر رس قرار دارد ، قومانده کنید تا نابودش کنم، مسعود دستور داد که از هدف منصرف شوید و برگردید، از آمر صاحب پرسیده شد که دلیل چیست ؟ با صدای آرام در حالی که شانه هایش را بالا انداخت گفت؛ ( روزی شاید ما نباشیم و حکمتیار از افغانستان دفاع کند).
روزی که کابل در دوره اول طالبان سقوط کرد ، استاد شهید اول حکمتیار صاحب در چرخبال بالا کرد و بعد خودش سوار چرخبال شد.
کمی مروت خوب است همه را فراموش نکنید و به بال باد نسپارید.
آقای کریم در مورد شما همه چیز را می دانم از داستان های خبر رسانی و چغلی تان در حویلی تیم باسکتبال واقع فقیر آباد تا معرفی شدن تان در راس هیات صلح حزب اسلامی و جمهوریت توسط فرانسه
می دانم که ٩ ملیون دالر حزب اسلامی رنگ و رونق تجارت جناب عالیست، همین قدر برایت کافیست .
در شهر جلال آباد مداری بود به نام خاکی شاه ، یک شاگرد (جمبوری)داشت بنام دل ، وقتی مردم جمع می شد خاکی شاه بالای جمبوری صدا می کرد، دل بچیم خوده شور بتی، دل شور می خورد و گاهی تخم و گاهی چوچه های مرغ از زیر پایش می برامد، باز خاکی شاه صدا میزد دل بچیم بسیار بچه با کمال هستی، دل لبخند زده می گفت ؛ همه کمال از استاد است.
تنها حرفی که درست گفتید ، معرفی حزب اسلامی به حیث یک حزب مقتدر در دوران جهاد علیه شوروی سابق است.
واقعا حزب إسلامی را افرادی چون شما به این وضع کشاند.
روزی مولوی صاحب فیضان که رئیس ارشاد و فرهنگ حزب اسلامی بود هدایت داد که آمادگی یک جلسه بزرگ را در دشت حیات آباد پیشاور در مقابل کمپ کچه گړی بگیریم ، تحت نظر مولوی صاحب شیر آغا به ساحه رسیدیم ، ستیژ و کمپ بر پا شد، مردم رسیدند ، شاید صد هزار نفر بود، حکمتیار صاحب سخنرانی می کرد، من سر ستیژ بودم ، تنها سر های مردم مثل روز محشر معلوم میشد ، فریاد های الله اکبر به آسمانها می رسید ، اما امروز حزب اسلامی دگر آن حزب نیست و صدای رهبرش حتی در خانه خودش شنیده نمی شود و این همه از برکت افراد بی بنیاد ، چاپلوس و شر انداز مثل جناب شماست.
آقای کریم ! من در افغانستان آدم های زیادی را دیده ام، کتاب های زبادی را هم خوانده ام و هم نوشته ام مگر در خور برازندگی شما جمله یی را نیافتم،اما بیاد دارم روزی استاد گل آغا بیرنگ در دفتر ارشاد و فرهنگ حزب اسلامی واقع سمکنی پیشاور کتاب هجویات اسماعیل سیاه مشهور به (گوزوک )شاعر و سیاسمتدار معروف هرات را آورده بود که یک بیت از آن را خواند و مطابق جو سیاسی شرح داد و آن بیت هرگز فراموشم نمی شود ، فقط آن بیت را در خاتمه برایتان می نویسم تا به ظاهرش ندیده به باطنش تفکر بفرمایید،
کریم جان از کرم ک و ن می دهد عیبش مگو گوزوک
غبارِ گوزِ مستغنی به رقص آورده گویا را
( اسماعیل سیاه هروی)