استخبارات گروه طالبان از زمان تسلط این گروه تا اکنون هزاران تن را به اتهامات و عناوین مختلف زندانی کردهاست که در این مدت شماری از زندانیان زیر شکنجههای شدید افراد طالبان، جان باخته و برخی زندانیان که پس از مدتی آزاد شدند، روایتهای دردآور و وحشتناکی از شیوههای شکنجه و ضرب شتم در زندانها دارند. بر اساس حکایتهای مختلف، بسیاری زندانیان شکنجههای را متقبل شدند که قسمتیهای از بدنشان به اثر ضربات شدید شکنجه و شوک برقی ناقص و یا صدمه دیدهاست.
کشتار افراد در زندان طالبان ماه پیش از سوی ملا هبیت الله آخوندزاده رهبر طالبان نیز تایید شد.
خبرگزاری پایگاه به سلسله گزارشهایش از افراد آزاد شده از زندان طالبان در این فرصت روایت زندانی را مینویسد که بنابر تهدیدات امنیتی خود را احمد مشتاق معرفی کرده و میگوید که طالبان دوبار او را زندانی کردند و بار دوم علاوه بر شکنجههای بدنی و روحی بر صورت وی ادرار کردند.
احمد مشتاق ]مستعار [ نظامی پیشین برای بار نخست در سال ۱۴۰۱که تازه از ایران برگشته بود از سوی استخبارات گروه طالبان بازداشت شد که پس از مدتی آزاد شد. او روایت زندانی شدنش را برای بار دوم چنین حکایت میکند: پس از تسلط دوباره گروه طالبان، وظیفهام را از دست دادم و مدتی در کابل مصروفهای شخصی شدم، اما از اینکه پیشینهی نظامی، فعالیتهای رسانهی و اجتماعی داشتم، بار بار مورد تهدید و پیگرد طالبان قرار میگرفتم و فضا زندگی برایم کاملا نگران کنند و بسته بود و ناگزیر شدم تا بار دیگر کشور را به قصد ایران ترک کنم، پاسپورت از گذشته داشتم و ویزه ایران را به بسیار دشواری بدست آوردم و قرار شد به شکل هوای از فرودگاه کابل به ایران بیایم که طالبان من را با همکاری و شناسایی یک نظامی پیشین که در فرودگاه وظیفه داشت از داخل فرودگاه بازداشت کردند، زمانکه به داخل اتاق آوردند با کتک و مشت زدند و اهانت و فحاش میداند. پس از چند ساعتی انتقالم دادند در ریاست استخبارات، در آنجا شیوههای شکنجه متفاومت بود با کیبل، مشت و لگد شوکی برقی شکنجه میکردند و از وحشتناکترین روشهای کار میگرفتند که آدم با مرگ و زندگی بازی میکرد. اگر واضحتر بگویم هر فردی که شکنجه طالبان را در زندانهای این گروه تجربه کرده بدون شک که “مرگ” را تجربه کردهاست. من هم به عنوان یک زندانی سیاسی که متهم به رابطه داشتن با احمد مسعود و دکتر یاسین ضیا بودم، شکنجههای مخوف و وحشتناک طالبان را تجربه کردم که اکنون نیز آثار و علایم آن را در بدنم حس میکنم. طالبان از تصاویر گذشته من با مقامات حکومت پیشین و به خصوص با رهبر جبهه و همچنان اتهام بافیهای وافر علیه من، یک پرونده تقریبا ۱۰۰ صفحهی شکل داده بودند، هرازگاهی که در تحقیق میگفتم «من بیگناه هستم» مراجعه میکردند به آن پرونده که خودشان ساخته بودند و تصاویر را نشان میدادند و مواردی در آن نوشته شده بود که به قول معروف “از مرگم خبر داشتم” از آن نه. من را نظر به همین اتهامات شکنجه میکردند و تلاش مینمودند تا خلاف واقعیت اعتراف کنم، اما من سرسختانه آنچه که حق بود میگفتم، روزی با چشمهای بسته دستهایم را نیز در پشتم زولانه زدند و شروع کردند به شکنجه بعد از لت و کوب بیرحمانه، احساس کردم که آبی نسبا گرمی به سر و صورتم ریخته شد، نخست فکر کردم، بر سرم آب ریختند، اما زمانیکه آب در دهنم رسید، احساس کردم که خیلی متعفن و بد مذه بود و آب آشامیدنی نیست، بازهم فکر نمیکردم که این ادرار باشد و همزمان صدای یک طالب دیگر بلند شد و گفت چرا به صورت او “شاش کردی” مگرکرامت انسانی را نمیدانی، شخصی که این عمل را انجام داده بود، گفت چنین کاری در زمان جمهوریت بالای من شده بود، خوب کردم و شکنجه را پس از همین روز بالای من قطع کردند.
در چند روز که در زندان استخبارات بودم، به شکلهای گوناگون شکنجه شدم و آزار و اذیت بدنی و روحی زیادی را در زندان طالبان متقبل شدم، تماماش ممکن است فراموش شود؛ اما آنچه فراموش نمیشود، ایناست که طالبان خود را مسلمان میخوانند و ادعای برپای نظامی اسلامی را دارند، اما آنچه در زندان این گروه میگذرد اصلا سر سوزن هم با دین و اخلاق اسلامی سنخیت ندارد. نه تنها من بلکه هزاران تن در زندانهای مخوف این گروه شکنجه، توهین و حتی کشته میشوند.
من چند بار اعتراض کردم و صدا بلند کردم که مسلمانی این چنین نیست و ما مسلمان هستیم، چرا شما این گونه با ما برخورد میکنید، با تهدید و شکنجههای دو برابر خاموش کرده میشدم.