مبارزه علیه گروه طالبان؛ ضرورت تاریخی و مسیر سرنوشت‌ساز

نویسنده: برسام آریایی

مبارزه علیه گروه طالبان نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت تاریخی است. هر نسل از افغانستان با دشمنانی روبه‌رو بوده است که خواسته یا ناخواسته مسیر آن را به سوی زوال، سرکوب و نابودی کشانده، اما هیچ دشمنی به‌اندازه گروه طالبان تهدیدی بنیادی برای بقا، هویت و آینده این کشور نبوده است. این گروه نه یک ساختار سیاسی، نه یک جریان فکری و نه حتی یک حکومت سنتی است. گروه طالبان پدیده‌ای است که هرگونه نظم، هرگونه توسعه، هرگونه اندیشه مدرن و هرگونه مفهوم دولت‌داری را به نابودی می‌کشاند. این گروه نه‌تنها قادر به اداره کشور نیست، بلکه اصولاً نیازی به اداره کشور نیز احساس نمی‌کند. برای طالبان، قدرت وسیله‌ای برای اعمال سلطه است، نه مسئولیتی برای تأمین زندگی مردم. در نتیجه، تمرکز ما نه بر اصلاح طالبان، نه بر تعامل با آن و نه بر انتظار برای تغییر، بلکه بر سرنگونی آن باید باشد. اگر در این مسیر لحظه‌ای تردید کنیم، تاریخ ثابت کرده که هزینه آن نه فقط چند سال عقب‌ماندگی، بلکه از دست رفتن نسل‌های آینده خواهد بود.

جهان امروز به‌گونه‌ای شکل گرفته که دیگر نمی‌توان در یک انزوا به بقای سیاسی امید داشت. گروه طالبان اما دقیقاً برخلاف این منطق، خود را به انزوایی خودساخته کشانده است که نتیجه‌ای جز تضعیف روزافزون آن ندارد. در سطح بین‌المللی، نشانه‌های آشکاری از فشارهای گسترده علیه این گروه دیده می‌شود. ایالات متحده که تا چند ماه پیش سیاستی دوگانه در قبال طالبان داشت، اکنون در حال تغییر مسیر است. دیوان کیفری بین‌المللی (ICC) بررسی پرونده‌های جنایات جنگی طالبان را آغاز کرده و امید می‌رود که دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) نیز به این روند بپیوندد. این تحولات طالبان را در موقعیتی قرار داده که نمی‌تواند مشروعیتی برای خود کسب کند. تلاش‌های این گروه برای باز کردن کانال‌های جدید دیپلماتیک نیز تاکنون ناکام بوده است. حتی در میان کشورهای منطقه، که در گذشته با گروه طالبان روابط نزدیکی داشتند، فضای بی‌اعتمادی افزایش یافته است. پاکستان، که از حامیان سنتی طالبان محسوب می‌شد، اکنون با تهدیدی مواجه است که خود ساخته است. تحریک طالبان پاکستان (TTP) که زمانی به‌عنوان یک ابزار فشار علیه افغانستان به کار گرفته می‌شد، اکنون به دشمنی جدی برای پاکستان تبدیل شده است. حملات مداوم TTP به پایگاه‌های نظامی پاکستان، دولت شهباز شریف و برخی حلقات نظامی را وادار کرده تا سیاست خود را در قبال طالبان افغانستان بازنگری کنند. این تغییر رویکرد، شکاف مهمی در مناسبات منطقه‌ای ایجاد کرده که می‌تواند در آینده به تضعیف بیشتر گروه طالبان منجر شود.

علاوه بر پاکستان، کشورهای آسیای مرکزی نیز به‌طور فزاینده‌ای از طالبان احساس تهدید می‌کنند. مرزهای افغانستان و ایران در ماه‌های اخیر بارها شاهد درگیری‌های پراکنده بوده است و سیاست‌های سرکوبگرانه گروه طالبان علیه زنان افغانستان، حتی کشورهای سنتی منطقه را به چالش کشیده است. امارات متحده عربی و ترکیه، که سعی کرده بودند روابط خود را با طالبان حفظ کنند، اکنون به این نتیجه رسیده‌اند که این گروه نه‌تنها غیرقابل مدیریت است، بلکه تهدیدی بالقوه برای ثبات منطقه محسوب می‌شود. این وضعیت، فرصت بی‌نظیری را برای نیروهای مخالف طالبان فراهم کرده است تا با افزایش فشارها، این گروه را هرچه بیشتر در انزوا قرار دهند. اما در چنین شرایطی، بزرگ‌ترین تهدید برای حوزه ضد گروه طالبان، اختلافات داخلی و پراکندگی نیروهای مخالف است.

مبارزه علیه گروه طالبان باید از هرگونه تفرقه و شکاف داخلی به دور باشد. هیچ توجیهی برای درگیری‌های بیهوده میان نیروهای ضدطالبان وجود ندارد. تجربه نشان داده که هرگاه نیروهای مخالف طالبان دچار اختلافات داخلی شده‌اند، دشمن اصلی از آن بهره برده است. امروز نیز گروه طالبان بیش از هر چیز بر این امید بسته است که جبهه مخالفان‌اش از درون دچار فروپاشی شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد، بدون شلیک حتی یک گلوله، گروه طالبان پیروز خواهد شد. استراتژی ما باید بر اتحاد حداکثری میان تمام گروه‌های مخالف طالبان استوار باشد. هر فرد و جریانی که علیه گروه طالبان ایستاده، باید در جبهه‌های ضد گروه طالبان جای بگیرد، مگر آن‌هایی که خیانت و فسادشان به مردم افغانستان ثابت شده است. هرگونه درگیری قومی، زبانی یا سیاسی در این مرحله، خیانتی آشکار به مبارزه علیه گروه طالبان خواهد بود. قهرمان ملی افغانستان بارها هشدار داده بود که «ایجاد شکاف‌های قومی، به‌معنای ریختن آب به آسیاب دشمن است.» اگر امروز به چنین شکاف‌هایی دامن بزنیم، در حقیقت کار گروه طالبان را آسان کرده‌ایم.

ایستادگی علیه گروه طالبان نه‌تنها یک جنگ نظامی، بلکه یک نبرد چندبعدی است که در حوزه‌های فکری، سیاسی، رسانه‌ای، اقتصادی و استراتژیک جریان دارد. این نبرد، صرفاً به درگیری‌های مسلحانه محدود نمی‌شود، بلکه جنگی برای تسخیر اذهان، تغییر معادلات قدرت و ایجاد یک بدیل مشروع و پذیرفتنی است. در این مسیر، هرگونه بی‌برنامگی، هرگونه تصمیم‌گیری احساسی و هرگونه عدم تشخیص اولویت‌ها می‌تواند فرصت تاریخی ما را از بین ببرد. تاریخ افغانستان بارها نشان داده است که تأخیر در اقدام و ناهماهنگی در صفوف نیروهای مقاومت، چگونه به بقای دشمنان مردم انجامیده است. اگر امروز با یک استراتژی مشخص، یک نقشه راه دقیق و هماهنگی کامل پیش نرویم، فردا مجبور خواهیم شد که هزینه‌های سنگین‌تری برای جبران اشتباهات امروز بپردازیم.

در شرایط کنونی، یکی از ضروری‌ترین اقدامات، ایجاد یک جبهه هماهنگ و متحد میان نیروهای ضدطالبان است. شکست گروه طالبان بدون اتحاد گسترده و همکاری سیستماتیک میان تمام جریان‌های مقاومت، به یک مأموریت دشوار تبدیل خواهد شد. این گروه، هرچند از درون با مشکلات عمیق روبه‌رو است، اما هنوز از نبود یک اپوزیسیون کاملاً یکپارچه سود می‌برد. هرچند مخالفت‌ها علیه آن گسترش یافته، اما پراکندگی در میان مخالفان باعث شده که فشار لازم برای فروپاشی آن هنوز به‌طور کامل ایجاد نشود. برای عبور از این مانع، باید تمام نیروهای ضد گروه طالبان، از فعالان سیاسی گرفته تا رهبران نظامی، از روشنفکران گرفته تا رسانه‌ها، از زنان مبارز گرفته تا جوانان معترض، در قالب یک جبهه گسترده همکاری کنند.

این هماهنگی نباید تنها در سطح اعلامیه‌ها و مواضع کلی باشد، بلکه باید به شکل عملی و در قالب برنامه‌های دقیق دنبال شود. تشکیل ساختارهای هماهنگ، تعیین اهداف مرحله‌ای، ایجاد کانال‌های ارتباطی مؤثر و تدوین یک نقشه راه عملی، از جمله اقداماتی است که می‌تواند این هماهنگی را به یک نیروی تأثیرگذار تبدیل کند. گروه طالبان از هرگونه تشتت در میان مخالفان‌اش استفاده خواهد کرد. آن‌ها تلاش خواهند کرد که اختلافات موجود را عمیق‌تر کنند و از طریق نفوذ و جنگ روانی، اتحاد مخالفان را تضعیف نمایند. بنابراین، آگاهی نسبت به این خطر و مدیریت اختلافات داخلی، یکی از مهم‌ترین الزامات این مبارزه است.

علاوه بر این، مبارزه علیه طالبان نیاز به استفاده حداکثری از ابزارهای مختلف دارد. میدان نبرد امروز، تنها محدود به جغرافیای افغانستان نیست. افکار عمومی جهانی، سازمان‌های بین‌المللی، رسانه‌های قدرتمند و فضای دیجیتال، همگی به عرصه‌هایی تبدیل شده‌اند که می‌توان از آن‌ها برای مشروعیت‌زدایی از گروه طالبان، تقویت بدیل‌های سیاسی و افزایش فشار بین‌المللی بر این گروه استفاده کرد. گروه طالبان از ضعف حضور مخالفان‌اش در این عرصه‌ها استفاده کرده و تلاش دارد که تصویر خود را در جهان عادی‌سازی کند. مقابله با این روند، به یک استراتژی رسانه‌ای قوی نیاز دارد که بتواند حقیقت گروه طالبان را به جهانیان نشان دهد.

ما در یکی از مهم‌ترین مقاطع تاریخی کشور قرار داریم، جایی که تصمیم‌های امروز می‌تواند سرنوشت نسل‌های آینده افغانستان را شکل دهد. این نقطه عطف نه‌تنها برای ملت افغانستان، بلکه برای امنیت و ثبات منطقه و حتی جهان تأثیرگذار است. در واقع، ما در مسیری قرار داریم که می‌تواند به یک تحول عظیم و پایان‌دهنده برای گروه طالبان و افراط‌گرایی تبدیل شود. اگر نیروهای ضدطالبان بتوانند به یک هماهنگی استراتژیک، نظامی و سیاسی دست یابند، شکست گروه طالبان نه‌تنها ممکن، بلکه به یک نتیجه حتمی تبدیل خواهد شد. امروز فرصت تاریخی در دست ماست و اگر از آن به درستی استفاده کنیم، می‌توانیم افغانستان را از چنگال گروه طالبان نجات دهیم. اما این فرصت تاریخی اگر از دست برود، ممکن است برای دهه‌ها افغانستان در چنگال افراط‌گرایی و استبداد باقی بماند. گروه طالبان نه‌تنها به دنبال تسلط بر خاک افغانستان است، بلکه به‌طور سیستماتیک در حال تغییر ساختار اجتماعی، فرهنگی و حتی دینی کشور به نفع ایدئولوژی خود است. اگر جبهات ضدطالبان نتوانند با یک استراتژی واحد و هماهنگ وارد عمل شود، این گروه به راحتی از هرگونه تفرقه و اختلافات داخلی میان مخالفان خود بهره‌برداری خواهد کرد و احتمال موفقیت ما کاهش خواهد یافت. این نتیجه به‌خوبی نشان‌دهنده اهمیت اتحاد و هماهنگی در میان نیروهای مقاومت است.

این لحظه، لحظه‌ای است که هیچ‌گونه تأخیر در آن پذیرفتنی نیست. ما در شرایطی قرار داریم که تصمیم‌گیری امروز، تعیین‌کننده‌ی آینده‌ی افغانستان است. اگر امروز بر اساس حکمت، اتحاد و استراتژی پیش برویم، می‌توانیم گروه طالبان را شکست دهیم و به آزادی و دموکراسی در کشور برسیم. اما اگر در این مسیر تعلل کنیم و این فرصت را از دست بدهیم، بازگشت به عقب بسیار دشوار خواهد بود و افغانستان ممکن است به‌طور دائمی در چنگال گروه‌های افراطی و دیکتاتوری گرفتار شود. این تصمیم‌ها نه‌تنها برای افغانستان، بلکه برای کل منطقه و حتی برای جهان اهمیت دارد. اگر گروه طالبان در افغانستان بماند، نه‌تنها تهدیدی برای کشور خواهد بود، بلکه قدرت‌گرفتن طالبان به تقویت بنیادگرایی اسلامی در سطح جهانی منجر خواهد شد و این خود می‌تواند به تهدیدی برای امنیت بین‌المللی تبدیل شود. بنابراین، مسئولیت ما در برابر ملت افغانستان و بشریت بسیار سنگین است. در این لحظه حساس، باید تصمیم بگیریم که در کدام جبهه قرار خواهیم گرفت. این یک لحظه تاریخی است که در آن هیچ‌گونه تردید و دودلی جایز نیست. باید با استراتژی قوی، اتحاد واقعی و شجاعت لازم وارد میدان شویم و از فرصت‌هایی که اکنون در دست داریم، به بهترین شکل ممکن بهره‌برداری کنیم. این زمان زمان اقدام است، نه زمان تردید.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15075

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار