زندهگی او مثل خیلی از دختران دستخوش تغییرات ناگهانی میشود که حتا حدس آن را زده نمیتوانست. بعد از اتمام مکتب، در رشته دلخواهش، حقوق و علوم سیاسی، در یکی از دانشگاههای کابل آغاز به تحصیل میکند. با خودش عهد میبندد که یک دختر مفید برای وطنش باشد و سخت تلاش میکند که برای مردم و سرزمینش خدمت کند. برای رسیدن به اهدافش خود را به آب و آتش میزند. در سیمینارها شرکت میکند، در شبکه طلوع مصاحبه میداشته باشد و از فعالیتها و تصمیماتش برای آینده درخشان خود و کشور صحبت میکند و در یکی از دفاتر که برای اشتغالزایی جوانان بود، به خود و عده دیگر کاری دستوپا میکند. مدتی از این موفقیتها و پیشرفتش نمیگذرد که سیاهی و تاریکی افغانستان شروع میشود.
در این مورد میگوید: «جاهلان وطن را تسخیر کردند. بسیار یک روز خراب سرگردانی و غیرقابل باور بود. شخصاً خودم باورم نمیشد که واقعیت داشته باشد. دقیقاً ۳ ماه پیش از آمدن طالبان، من تازه دفتر خود را باز کرده بودم که خودم ریاست آن را بر عهده داشتم. خیلی خوشحال بودم که رئیس یک دفتر هستم. دفترم کاریابی بود، اما طالبان محدودیتهای ما زنان را بیشتر کرده و دفترم را بستند. هر روز یک محدودیت جدید وضع میکردند.»
در همین فضای پر از محدودیت و ممنوعیت است که فرحت (نام مستعار) آرام ننشسته و با چند زن دیگر دست به اعتراض میزند. آنان گروهی را بهنام «حرکت خودجوش زنان مبارز» تشکیل میدهند. او میگوید: «در گروه خودجوش زنان معترض رسمی به کار شروع کردم و منحیث یک زن معترض صدای خود را علیه رژیم زنستیز طالبان بلند کردم. زمانی که اعتراض کردیم، هر روز پیهم حالت و اوضاع دختران معترض و فعالان تلختر میشد و دختران زندانی میشدند. ولی هیچ وقت از کار خود دست نکشیدیم و مبارزه میکردیم.»
بسیاری از دوستانش از سوی طالبان دستگیر و تهدید شدند و خود او نیز تحت تعقیب قرار داشت. بنابراین، دوستانش هر روز به دلیل اعمال محدودیتهای بیشتر کشور را ترک میکردند؛ چون دیگر حتا نفس کشیدن برایشان مشکل شده بود. اما دوستانش که به پاکستان رفتهاند، در شرایط بدی بهسر میبرند.
او در ادامه میگوید: «روز به روز فشارها بالای ما زیاد میشد. یکی از جنبشها مختل شد. چند نفر از اعضای گروپ ما زندانی شدند و بدبختانه رییس نهاد ما (ژولیا پارسی) نیز زندانی شد و تمام لیست دختران معترض بهشمول اسم خودم پیش طالبان موجود بود. در آن روزها نه از دوستانم که در زندان بودند خبری داشتم و نه خودم در وضعیت خوبی بهسر میبردم. زندهگی برایم جهنم شده بود. دیگر حتا نتوانستم دست به اعتراض خانهگی بزنم.»
پس از این، برای رهایی از افسردهگی بیکار ماندن در خانه و برای این که کاری برای دختران محروم از مکتب کرده باشد، کورس انگلیسی برای دختران ایجاد میکند و خودش مشغول تدریس برای تعدادی از دختران میشود. او در این روزها که طالبان مکتب، دانشگاه و آموزشگاهها را بهروی دختران بستهاند، مخفیانه به دختران آموزش میدهد. با اینکه او میداند این کارش خطرناک است و ممکن به دام طالبان بیفتد، اما او مصمم است که از هر راهی که شده در برابر لشکر جهل مبارزه کند.
در روزگاری که سیاهی بر زندهگی زنان سایه افگنده است و دختران از جامعه رانده شدهاند و خانه برایشان زندان شده است، زنانی چون فرحت نور امیدی برای ما خلق میکنند تا بتوانیم در روشنایی آن از یاد نبریم که راه دیگری نیز باقی است.