سخنان اخیر خالد حنفی، وزیر امر به معروف گروه طالبان، نه تنها گواهی بر ضعف و بحران مشروعیت طلبان، بلکه نمایانگر یک استراتژی فرسوده و ناکارآمد در قبال سیاستهای داخلی و خارجی رژیم مستبد این گروه است. خالد حنفی در سخنرانی اخیر خود همچنان بر ایدههای توتالیتر و انحصاری گروه طالبان تأکید تلاش کرده است تا تصویری از «قدرت مطلقه» این گروه بیرون بدهد، اما واقعیت این است که هر روز بیش از پیش در باتلاق بیثباتی، انزوا و بحران مشروعیت غرق میشوند. درک این مسئله که این گروه نه تنها هیچگونه درک درستی از مفهوم مشروعیت سیاسی در دنیای مدرن ندارد، بلکه اساساً فاقد ابزارهای حکومتی و مدیریتی است که بتواند جامعهای پیچیده همچون افغانستان را اداره کند، بهوضوح مشخص است. اظهارات حنفی در مورد «تسامح» و «لزوم تکیه به اصول مذهبی» چیزی جز یک توهم در راستای مشروعیتسازی برای رژیمی که از همان ابتدا با کودتا بر سر کار آمده، نیست.
وقتی که گروه طالبان سخن از «تسامح» میزنند، باید به خاطر داشت که تسامح و تحمل اصول اولیه یک رژیم دموکراتیک است که به کرامت انسانی، حقوق شهروندی و آزادیهای فردی احترام میگذارد. اما گروه طالبان در هیچیک از این عرصهها نمره قبولی نمیگیرند. آنها بهجای توسعه و ارتقاء شرایط اجتماعی، تنها بر سرکوب، خشونت و اعمال سیاستهای تکمحورانه خود تأکید دارند. این سخنان از نظر سیاسی، تلاشی است برای بازی با واژگان و به اصطلاح نشان دادن خود بهعنوان یک رژیم مشروع که در تلاش برای «ساختن» یک جامعه اسلامی است. اما در واقعیت، این گروه در تضاد با هرگونه سیاست باز و توسعهگرا قرار دارند و تنها با سیاستهای بسته و اقتدارگرایانه در پی مشروعیت خود هستند.
این اظهارات در عین حال بهخوبی نشان میدهد که گروه طالبان هنوز در مرحله گذار از رژیم استبدادی به رژیم حکومتی قرار ندارند. آنها همچنان از ابزارهای خشونت و تهدید بهعنوان یک گزینه اصلی برای سرکوب مخالفان و نظرات مخالف استفاده میکنند. این نوع سیاست که بیشتر شبیه به سیاستهای فاشیستی و توتالیتر است، هیچگونه تناسبی با نیازهای واقعی مردم افغانستان ندارد. دولتهای مشروع در دنیای معاصر نه تنها به آزادیهای مدنی و حقوق بشر توجه دارند، بلکه در راستای تقویت نهادهای دموکراتیک و قانونی حرکت میکنند. این در حالی است که گروه طالبان هنوز هم در مرحلهای از بحرانهای ایدئولوژیک و ساختاری بهسر میبرد که نهتنها قادر به پاسخگویی به خواستهای مردم نیست، بلکه همچنان به سرکوب آزادیهای اساسی پرداخته است.
از سوی دیگر، این گروه در سیاستهای اقتصادی خود نیز دچار بحرانهای عمیق و غیرقابلحل هستند. در حالیکه بسیاری از کشورها با بحرانهای اقتصادی بهواسطه جنگهای داخلی و تحریمها مواجهاند، گروه طالبان همچنان بر سیاستهای غیرکاربردی و ضد تولید تکیه دارد که تنها منجر به تشدید بحران اقتصادی و اجتماعی در افغانستان شده است. بسته شدن مکاتب و دانشگاهها، اخراج کارمندان زن و محدودیتهای بیپایان در عرصههای مختلف اجتماعی، تنها گوشهای از شکستهای اقتصادی و اجتماعی گروه طالبان است که نه تنها به تضعیف نهادهای داخلی کشور انجامیده، بلکه موجب انزوای جهانی آنها نیز شده است. طالبان بهجای سرمایهگذاری در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی، منابع خود را صرف تقویت ابزارهای سرکوب و حذف مخالفین داخلی میکنند، در حالی که هیچ استراتژی واقعی برای ساخت آیندهای بهتر برای افغانستان ندارند.
در زمینه سیاست خارجی نیز گروه طالبان همچنان درگیر بحرانهای بیپایان هستند. اگرچه این گروه تلاش کرده تا خود را بهعنوان یک «دولت اسلامی» مطرح کند، اما در عمل بهشدت از جامعه بینالملل جدا افتاده و در پی کسب مشروعیت از قدرتهای منطقهای و بینالمللی است. این گروه که در ابتدا سعی داشت با طرد کامل جامعه جهانی خود را بهعنوان یک قدرت مستقل معرفی کند، اکنون در برابر فشارهای اقتصادی و سیاسی بهسرعت به سوی کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ روی آورده است. اما این تلاشها در هیچکجا بهطور جدی مورد توجه قرار نگرفته است، چرا که این گروه همچنان در تضاد با قوانین بینالمللی و اصول بنیادی حقوق بشر قرار دارد. بنابراین، در شرایطی که طالبان تنها با وعدههای بیپایه و اساس در پی جلب حمایت بینالمللی هستند، آنها باید بدانند که هرگونه رابطه با جامعه جهانی منوط به رعایت معیارهای حقوق بشر، آزادیهای فردی و دموکراسی است که طالبان بهطور کامل از آنها سرپیچی میکنند.
در این شرایط، بهترین راهحل برای افغانستان، تقویت و حمایت از جبهات مقاومت است. این جبههها نه تنها نماینده اراده مردم افغانستان در برابر رژیم طالبان هستند، بلکه بهعنوان تنها نیروی واقعی برای مبارزه با ظلم، استبداد و بیعدالتی عمل میکنند. جبهات مقاومت بهعنوان یک آلترناتیو واقعی، به مردم افغانستان این امید را میدهند که میتوانند از زیر سلطه یک رژیم بیرحم و سرکوبگر بیرون آیند و به سوی یک افغانستان آزاد، مستقل و دموکراتیک حرکت کنند. جبهات مقاومت بهعنوان یک نیروی مردمی و حامی حقوق بشر، میتواند راهحل واقعی برای بحران افغانستان باشد، زیرا تنها این جبهات است که میتواند به مردم افغانستان اجازه دهد تا خود سرنوشت خویش را تعیین کنند و از چنگال گروه طالبان و سیاستهای فاشیستی آنها رهایی یابند. حمایت از جبهات مقاومت نه تنها راهی برای سرنگونی طالبان، بلکه رویکردی برای ساخت آیندهای روشن و پایدار در افغانستان است. جبهات مقاومت، با ترکیب سیاستهای آزادانه، دموکراتیک و حقوق بشری، میتوانند بهعنوان الگوی برای اداره آینده افغانستان مطرح شوند.