تصور اینکه طالبان، این گروه بنیادگرای تروریستی، برای حکومتداری در افغانستان طراحی و روی کار آورده شده باشند، نهتنها مضحک بلکه گمراهکننده است. طالبان نه برای ایجاد یک نظام کارآمد و پاسخگو بلکه بهعنوان ابزاری ویرانگر و برای تحقق اهداف خاص قدرتهای بزرگ منطقهای و جهانی به قدرت تحمیل شدهاند. ظهور طالبان بخشی از یک بازی پیچیده است که هدف آن تضعیف، تجزیه و بهرهبرداری از افغانستان و منطقه بوده و است.
طالبان به هیچوجه یک گروه ملیگرا یا سازنده نیستند. آنها با قتل عام سیستماتیک آزادیخواهان، کوچاندن اقوام بومی، چپاول منابع طبیعی و تبدیل کشور به پایگاه تروریسم بینالمللی، نقش ابزار قدرتهای خارجی را ایفا میکنند. سیاست حذف نخبگان غیرپشتون از طریق ترور و سرکوب شدید، زمینه را برای نسلکشی فرهنگی و فیزیکی مهیا کرده است. کوچ اجباری مردمان بومی شمال افغانستان و جایگزینی آنها با پشتونهای آنسوی مرز، یک طرح استراتژیک برای تغییر توازن جمعیتی و تبدیل مناطق شمالی به پایگاههای امن تروریستی است.
در کنار اینها، منابع طبیعی افغانستان از جمله لیتیوم، طلا و زمرد به هدف اصلی این بازی کثیف تبدیل شدهاند. قدرتهای جهانی از طریق طالبان به دنبال چپاول این منابع هستند، در حالیکه زیرساختهای اقتصادی و فرهنگی کشور را عمداً نابود کردهاند. طالبان، بهعنوان نیرویی ارزان و فرمانبردار، اجازه میدهند تا بدون هیچ مقاومتی، سرمایهگذاران خارجی به تاراج منابع کشور بپردازند.
این گروه تنها به داخل افغانستان محدود نیستند؛ بلکه بهعنوان ابزاری برای تمویل و جابجایی گروههای تروریستی بینالمللی از کشورهای عربی و غیرعربی به افغانستان عمل میکنند. استقرار این گروهها در مناطق استراتژیک شمال، نهتنها امنیت داخلی افغانستان را نابود کرده، بلکه تهدیدی جدی برای همسایگان منطقهای مانند ایران، چین و روسیه به شمار میرود.
طالبان، بهعنوان مجری این پروژه ضدبشری، زیرساختهای آموزشی، فرهنگی و اقتصادی افغانستان را به نابودی کشاندهاند. سرکوب تفکر انتقادی و تحمیل سیطره جهل و بنیادگرایی، جامعهای را بهوجود آورده که نسلهای آینده آن نیز از توسعه و پیشرفت محروم خواهند ماند.
قدرتهای جهانی، بهویژه آمریکا، طالبان را نه برای ایجاد ثبات، بلکه برای اجرای نقشهای چندمرحلهای در افغانستان طراحی کردند. مرحله نخست این نقشه، فروپاشی نظام نیمبند جمهوری افغانستان و تحویل قدرت به طالبان بود. این انتقال عامدانه و حسابشده، ارتش و نیروهای امنیتی افغانستان را بدون مقاومت از صحنه خارج کرد. مرحله دوم این بازی، استفاده از طالبان بهعنوان ابزاری برای بیثباتسازی منطقه و تهدید کشورهای همسایه بود. تسلیحات پیشرفتهای که در اختیار طالبان قرار گرفت، اکنون در خدمت تجهیز گروههای تروریستی بینالمللی قرار دارد. مرحله سوم نیز تاراج منابع طبیعی افغانستان است، جاییکه قدرتهای غربی از طریق طالبان بهدنبال بهرهبرداری بیوقفه از معادن گرانبهای کشور هستند.
این بازی کثیف همچنان ادامه دارد و طالبان، با وجود ناتوانی در حکومتداری، ابزار مؤثری برای تأمین منافع قدرتهای جهانی باقی ماندهاند. در این میان، مردم افغانستان همچنان قربانیان اصلی این توطئهاند. برای رهایی از این وضعیت، افغانستان نیازمند آگاهی، اتحاد و مقاومتی پایدار در برابر بازیگران داخلی و خارجی است. طالبان نه آغازگر این بحراناند و نه پایان آن؛ بلکه مهرهای در خدمت کسانی هستند که آینده این سرزمین را به سود خود طراحی کردهاند.