طالبان در سیسالی گذشته با روایت دینی و شرعی مبنی بر ایجاد یک نظام پاک و منزه اسلامی صدها انسان بی گناه کشور را به قتل رسانیده؛ تا به کمک باداران شان به این هدف نایل شوند و امارت تروریستی شانرا بنا نهند؛ اما درین سه ده، چه در دور نخست حاکمیت این گروه و چه در شرایط کنونی روحانیت و روایت دینی که طالب از آن یاد میکند، با چالش های جدی مواجه شده و این روایت افراط گرایانه، موذیانه و خود ساخته از دین نه تنها به تطبیق شریعت کمک نکرد، بلکه به تصویر و جایگاه دین ضربه و صدمه جبران ناپذیری زد و تصویر دین اسلام را در سطح جهانی مخدوش ساخت. طالبان در همان زمان دور نخست نیز دست پرورده استخباراتی و در راستای تطبیق اهداف سیاسی و استخباراتی قرار داشتند و حالا نیز همان استراتیژی و برنامهای بیگانگان که محو فرهنگ، عنعنات، ارزشها و دست آوردهای کشور است را پیگیری میکنند. طالب به مثابه یک نیروی ایلغارچی با افغانستان بیگانه است و با بستن و کشتن و سوختن در صدد ایجاد افغانستان مورد علاقه شان میباشند و در همین راستا نیز هزاران مدارس را برای ویرانی و تباهی بیشتر کشور ایجاد نمودند که در آن افراطیت و تندوری دینی تدریس میگردد .دست کم در این دو نیم سال برگشت طالبان به قدرت سیاسی سقف ساختگی روحانیت طالبان بارها به زمین خورد. بزرگان و کلانهای طالبان که دم از روحانیت دینی میزنند میدانند که فهم و سواد دینی و شرعی ندارند و دین دست آویز و ابزار سیاسی شان میباشد و بس به همین دلیل تا به حال با هیچ عالم دینی مناظره برگزار نکردند، تا علمیت شان ثابت گردد و به قول ضیا بدخش یک تن از دانش آموختههای دینی، کلانهای فعلی طالب از ملا حسن تا ملا برادر، قرآن کریم را به درستی خوانده نمی توانند. اخیرا مولوی شکور یک تن از علمای جید و رسالت مند کشور جرقه دیگری را روشن ساخت که زلزله بزرگی در بنیان فکری طالبان ایجاد کرد و زیربنای وجودی طالب را به چالش کشانید؛ تا جاییکه حالا مسلم است که طالب نمایندگی از دین و شریعت نه بلکه نماینده جهل وحشت و پهره دار و دست پرورده بیگانگان است. پس از سخنرانی مولوی شکور و تعدادی دیگر از علمای آگاه و مسولیت پذیر، طالبان در عکس العمل چند ملا منصوب و مربوط به خود را در خیمه لویه جرگه جمع کردند که مشروعیت داخلی دست و پا کنند و جایگاه متزلزل روحانیت شانرا اعاده کنند که قطعاً این تلاشها به جای نمیبرد و مردم چهره اصلی و واقعی طالبان را بیشتر از گذشته شناختند که این جریان نه تنها در راه دین نرفته، بلکه در صدد ویرانی و بدنام سازی دین و ارزشهای دینی در کشور است. ماهیت طالب آنقدر اظهر من الشمس شده که با برپایی سمینار امارت شناسی اسلامی و دعوت اسلامی و فلان و بهمان نمیتوانند جایگاه شانرا اعاده کنند. طالبان شکست سیاسی، اخلاقی، فکری خورده و صرفاً جغرافیای فزیکی را با وحشت آفرینی و فضای رعب و ترس در اختیار دارند؛ نه جغرافیای اخلاقی و ارزشی. در همین راستا تعدادی از ملاهای درباری را در استانهای مختلف شمال کشور به خصوص تخار و بدخشان موظف ساختهاند که به نفع طالبان و امارت تروریستی آنان گلون پاره کنند و لجام گسیخته مداحی کنند که این کار شان نیز نتیجه نمیدهد و مردم به یک مبارزه فیصله کن با این گروه اهریمن آماده میشوند که این لکه ننگ و بدنام کننده دین، تاریخ و تمدن افغانستان و جهان اسلام را یک بار و برای همیش نابود کنند و از یک مرگ تدریجی که در آن نه زن، نه پیر و نه جوان آینده و جایگاهی دارد رهایی یابند. بر فرض مهال اگر طالب روزی از لجاجت دست کشیده به انتخابات تن دهد در بهترین حالت شاید مانند پدر معنوی شان مولانا فضل الرحمان، سه کرسی بیشتر رای نگیرند به همین خاطر از رسوایی، ذلت و ناکامی هراس دارند و صرفا با میله تفنگ بر گرده مردم بیچاره سوار استند.
صد هزار طالب وحشی، بی فرهنگ به هیچ عنوان نمی تواند بر سرنوشت سی ملیون انسان غلبه کند و مادام العمر حکم روایی کند، خاصیت تاریخی افغانستان به گونه است که مردم پس از یک سکون در برابر استبداد قد علم میکنند و بنیادهای تک رویی و ستم را بر میچینند، چنانچه فرمانهای جاهلانه و تک روانه نورمحمد ترهکی دوام نیاورد،ترهکی و مستبدین دیگر خاک شدند، فرمان های امیر المومنین جعلی و خیالی کرنیل امام کندهار نیز دوام نمی کند و کاخ استبداد شان فرو میریزد.