سه سال می‌شود ما دختران نوروز نداریم؛ آغاز سال را با اشک آغاز می‌کنیم 

نویسنده: دلیار خراسانی

آن‌ دوران‌ها من دانش‌آموز مکتب بودم و ما هرسال اولین روز بهار را به باغ زنانه در شهرآرای کابل می‌رفتیم.
در باغ زنانه دنیایی از رنگ‌ها را در تن دختران می‌دیدیم. لباس‌های رنگارنگ با گوش‌واره‌های قشنگ باغ پر می‌شد از خوانواده‌های شاد و سرمست، دختران قد و نیم‌قد، بزرگ ‌و کوچک همه خوشحال و خندان. هر خوانواده یک گوشه روی سبزه‌ها می نشستند.
مادرم در سال نو در کنار خریدن لباس مکتب و کتاب و کتابچه برای من لباس نوروزی هم می‌خرید.
به باغ زنانه که می‌رفتیم دختران زیادی آن‌جا نقش خینه ‌می‌زدند، عده‌ای چوری و بعضی‌ها هم بولانی‌های گندنه و کچالو با چتنی تند و تیز می‌فروختند.
اولین کاری که من و دختران عمه‌ام با دختران کاکایم می‌کردیم این‌بود که چوری بپوشیم. همهٔ مان یکرنگ چوری می‌خریدیم و می‌پوشیدیم. یکبار هم به رسم علاقه به وطن چوری‌ سه رنگ پوشیده بودیم و با نقش و رنگ آن پرچم به خودمان افتخار می‌کردیم. آن‌طرف تر سمت دخترانی می‌رفتیم که خینه‌ می‌زدند. هر نقش خینه برای یک دست تا ۷۰ افغانی هزینه داشت. ما که پنج شش نفر بودیم برای پایین بردن قیمت جگره می‌کردیم.
تا بلاخره برای مان قیمت را پنجاه افغانی می‌کرد.
ذوق و شوق خینه و چوری های یک‌رنگ مان در نوروز با میله در باغ شهرآرا دو برابر می‌شد.
بعد هرکدام مان می‌رفتیم و نقش دست‌های مان را به مادران‌مان نشان می‌دادیم. “خوبش است خوبش است چطو خوبش رنگ گرفته سرخ شده بیخی.”
و بعد ته دلِ‌مان از‌ آن خوشحالی کوچک پرواز می‌کردیم.
هر خانواده مسئولیت پختن یک غذا را به عهده می‌گرفت و هرکسی هرچیزی که می‌خواست می‌پخت و با خود می‌آورد.
سمبوسه، بولانی، مرغ، برنج، ترکاری و چای در اکثریت سفره‌های نوروزی در داخل باغ دیده می‌شد. اما تنها چیزی که در تمامی سفره‌ها وجود داشت هفت میوه و سمنک بود.
سنجد، پسته، بادام، چهارمغز، کشمش سیاه و سبز و کشته از مواد اصلی هفت میوه هست، که یک روز قبل تر از سال نو آماده می‌شود.
کسانی که سمنک می‌پزند، به تمامی خویشاوندان و دوستان و همسایه‌ها می‌فرستند. این‌گونه همگی در سفره‌های شان سمنک می‌داشته باشند.
زیبایی آن روزها را نمی‌توانم به چیزی تشبیه کنم.
ما شاد بودیم و لذت می‌بردیم. دختران در کنار تجلیل از نوروز برای رفتن به مکتب آماده می‌شدند.
دیگر از آن خوشی‌ها خبری نیست، امسال سومین سالی هست که زندگی به شکل خفقان‌آوری در افغانستان جریان دارد. دیگر از دختران دانش‌آموز که در میلهٔ نوروز با لباس‌های رنگارنگ به باغ و دشت می‌رفتند خبری نیست. کسی نقش خینه نمی‌زند، چوری نمی‌پوشد و حتی ذوق و شوق تجلیل از آمدن بهار را ندارد.
اما ما هم‌چنان از فرهنگ مان پاس می‌داریم تا در فردای آزادی کوله بار مان پر از داشته‌های اصیل زبان و کشور‌مان باشد.
در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=11150

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار