گروه طالبان، با رویکردی مبتنی بر زور، ترس و ایدئولوژی مذهبی افراطی، رژیمی را در افغانستان شکل داده است که در ظاهر بر پایهی اصول شرعی و در عمل بر ستونهای دروغ، ریا و نمایشی بودن استوار است. این رژیم با ترکیب تهدید و تبلیغات، جامعهای را دارد میسازد که در آن هر فرد بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، ناخواسته یا بهاجبار، به تقویت پایههای ایدئولوژی گروه طالبان کمک میکند. آنان با ایجاد هالهای مقدس پیرامون خود، از مردم میخواهند تا وفاداریشان را با نمادها و نشانههایی نشان دهند که این هاله را تقویت میکند. از پوشیدن لباس خاص و ریش گذاشتن تا استفاده از زبان پشتو و نمایش پرچم گروه طالبان، این نمادها نه تنها ابزار سرکوب بلکه وسیلهای برای تولید رضایت ظاهری هستند.
این روند یادآور مثال مشهور «واتسلاو هاول» در کتاب «قدرت بیقدرتان» است. هاول در این کتاب، از سبزیفروشی سخن میگوید که با نصب شعاری نمایشی در ویترین مغازهاش، وفاداری به رژیم حاکم را نشان میدهد. این عمل نه از باور قلبی بلکه از روی اجبار و برای اجتناب از عواقب احتمالی صورت میگیرد. گروه طالبان نیز از همین منطق استفاده میکنند. فردی که ریش میگذارد یا در کنار پرچم گروه طالبان عکس میگیرد، شاید در دل مخالف باشد، اما این کار را برای حفظ امنیت، کسب فرصت یا اجتناب از سرکوب انجام میدهد. خطر اما اینجاست که تداوم چنین رفتاری، از یک سو حقیقت را از میان میبرد و از سوی دیگر امکان درونیشدن ارزشهای تحمیلی را فراهم میکند.
در عصر شبکههای اجتماعی، این همرنگی با گروه طالبان به سطح جدیدی رسیده است. رسانهها و یوتیوبران افغانستانی، بهویژه آنهایی که در داخل کشور فعالیت میکنند، به ابزارهایی برای عادیسازی وضعیت گروه طالبان تبدیل شدهاند. برخی از این افراد، آگاهانه یا ناآگاهانه، در چارچوب سیاستهای گروه طالبان فعالیت میکنند. آنان با انتشار محتواهایی که چهرهای نرمتر و قابلقبولتر از گروه طالبان نشان میدهد، در ایجاد تصویری دروغین از واقعیت زندگی تحت این رژیم سهیم هستند. این روند نهتنها حقیقت را پنهان میکند، بلکه به تودهها این پیام را میرساند که این نظام پایدار و قابلپذیرش است.
رژیم گروه طالبان، هرچند به پیچیدگی رژیمهای توتالیتر مدرن نیست، اما از همان ابزارهای کنترل ذهن و رفتار استفاده میکند. ایدئولوژی این گروه که ریشه در برداشت افراطی از مذهب دارد، بهعنوان توجیهی برای اعمال خشونت و سرکوب بهکار میرود. این ایدئولوژی دروغین، مانند هر نظام سرکوبگر دیگری، به پوشاندن ضعفها و بیکفایتیهای این رژیم کمک میکند. در حالی که مردم از سر اجبار این دروغ را بازتولید میکنند، خود به بخشی از مکانیزم سلطه تبدیل میشوند. آنان با تظاهر به پذیرش این رژیم، چرخهای را تقویت میکنند که در آن حقیقت سرکوب شده و دروغ بهعنوان واقعیت پذیرفته میشود.
رژیمی که بر زنجیرهی دروغهای خرد و کلان استوار است، از افراد میخواهد تا با ایفای نقشهای نمایشی، نشان دهند که با این رژیم همسویی دارند. این نقشها میتواند بهسادگی گذاشتن ریش، صحبت به زبان پشتو در ادارات دولتی یا گرفتن عکس با پرچم گروه طالبان باشد. این رفتارها نه از سر اعتقاد، بلکه از روی اجبار و برای بقا انجام میشوند. با این حال، تداوم این وضعیت به معنای فروپاشی تدریجی هویت فردی و جمعی و جایگزینی آن با ارزشهای تحمیلی گروه طالبان است.
همرنگی با این رژیم نهتنها یک اقدام تاکتیکی بلکه یک خطر استراتژیک برای جامعه است. انسان موجودی عادتپذیر است و تکرار رفتارهای نمایشی میتواند بهتدریج منجر به درونیشدن آنها شود. در این حالت، افراد نه تنها در ظاهر بلکه در باطن نیز به ارزشهای طالبانی تن میدهند و جامعه به تدریج طالبانی میشود. این فرآیند، همانگونه که هاول اشاره میکند، نتیجهی زندگی در چنبرهی دروغ است؛ جایی که مردم با پذیرش دروغ بهعنوان واقعیت، به بازتولید آن کمک میکنند و از مسئولیت اخلاقی و اجتماعی خود شانه خالی میکنند.
رسانههای داخلی و خارجی که به عادیسازی چهره گروه طالبان کمک میکنند، نه تنها به بقای این رژیم کمک میکنند بلکه با تضعیف جریانهای مقاومت فکری و فرهنگی، راه را برای گسترش ایدئولوژی افراطی هموار میسازند. در این میان، نقش افراد برجسته و نهادهای اجتماعی در مشروعیتبخشی به رژیم طالبان بسیار مهم است. از تیم کرکت افغانستان گرفته تا شخصیتهای معروف، هرگونه تعامل آنان با گروه طالبان بهعنوان نشانهای از همسویی یا حمایت تلقی میشود. این رفتارها، حتی اگر از سر اجبار باشد، به مشروعیت بخشیدن به این رژیم کمک میکند و از سوی دیگر مردم را به همرنگی بیشتر با گروه طالبان سوق میدهد.
در این میان، بازیهای سنتی مانند بزکشی نیز به ابزارهایی تبدیل شدهاند که در خدمت گروه طالبان قرار میگیرند. این مسابقات که روزگاری یک امر فرهنگی و اجتماعی بودند، اکنون به ابزاری برای نمایش قدرت گروه طالبان تبدیل شدهاند. از برگزاری این نوع مسابقات در حضور مقامات گروه طالبان تا استفاده از آن برای تبلیغ ایدئولوژی این گروه، هر اقدام در این راستا به معنای بازتولید و استحکام پایههای رژیم است.
برای مقابله با این روند، نیاز به ایجاد فضایی است که در آن افراد بتوانند بدون ترس از سرکوب، به حقیقت وفادار بمانند. رسانهها، شبکههای اجتماعی، و نهادهای مقاومت فرهنگی باید تلاش کنند تا دروغهای رژیم گروه طالبان را افشا کرده و حقیقت را به مردم یادآوری کنند. اگر مردم از پذیرش دروغ بهعنوان واقعیت سر باز زنند، پایههای این نظام این رژیم نمایشی فرو خواهد ریخت. همانطور که هاول میگوید، “قدرت بیقدرتان” در رد کردن این نمایشها و اصرار بر حقیقت نهفته است. تنها با بازپسگیری حقیقت است که میتوان از چرخهی دروغ، ریا و نمایشی بودن خارج شد و جامعهای آزاد و عادلانه ساخت.
این وظیفهی اجتماعی و اخلاقی همه ماست که در برابر تداوم دروغ، ستم و نمایشی بودن سکوت نکنیم. برای جلوگیری از بههمپیوستن جامعه به چرخ دندههای گروه طالبان، باید تلاش کنیم تا مردم را از قبول این نمایشها و دروغها بازداریم. این مسئولیت جمعی، یک مشق ایستادگی در برابر ستم و دروغ و یک تمرین مبارزه برای یک جامعهی سالم و حقیقت بنیاد است.