مقدمه: زندهگی در زیر سلطه گروه طالبان برای مردم افغانستان یک سفر پرچالش و پر از غم و اندوه بیشمار است که تا مغز استخوان و نهادِ آدمی رسیدهاست. این حکومت تشدید کنندهای محدودیتها، تطبیقکنندهای احکام شرعی سختگیرانه و افراطی است و فرصتهای کمی را برای زندهگی آرام و آزادانه فراهم میکند. در این متن، به بررسی «روزگارِ کهنه و روز نَو زندهگی در افغانستان تحت سلطه طالبان میپردازیم.»
روزگار کهنه: روزگار کهنه، زمانی بود که مردم افغانستان از زندهگی آزاد خود بینهایت لذت میبردند. زمانیکه زنان میتوانستند به آزادی فردی و شهروندی و بدون محدودیتهای شرعی در جامعه شرکت کنند، مردان میتوانستند به آرزوهای خود برسند و هرکس میتوانست بهدنبال خوشبختی و رفاهی برای خود و خانوادهاش بگردد. این روزگار کهنه همچنان نمادی از آزادی اعتقادات و فرهنگهای گوناگون بود.
روز نو: اما با سلطه دوباره طالبان در افغانستان، روزگار کهنه بهیک داستان از «سرکوب، تحقیر، شکنجه، بند و زندان و حتا سنگسار و محکمههای صحرایی و تیرباران نمودن تبدیل شدهاست.» زنان دیگر نمیتوانند در فضای عمومی حضور یابند و حق تحصیل و کار از آنها بهمعنای واقعی کلمه گرفته شدهاست. مردم مجبور به زندهگی در تنگنا و در میان وحشت و نگرانیاند. روز نو آغازی است برای زندهگی در شرایطیکه کمتر از هر زمان دیگری، فُرصت و امکانات برای بهبود وضعیت وجود دارد.
داستان مردم: در این شرایطِ سخت، مردم افغانستان بهویژه زنان، با تمامی شجاعت و ایمان به زندهگی خود ادامه میدهند. آنان با همدلی و همبستهگی، سعی در مقابله با چالشها دارند و بهدنبال یافتن راههایی برای بقاء و پیشرفت هستند. این داستانِ مردم افغانستان، یک داستان از مقاومت پایدار و امید است.
نتیجهگیری: زندهگی در زمانهای سخت تحت سلطه طالبان، چالشهای بسیاری را برای مردم افغانستان به همراه دارد. اما در این میان فقط زنان افغانستانی با استقامت و ایمان به زندهگی خود، تلاش میکنند تا در برابر تحقیر و سرکوب یک گروه متجاوز، جانی، یاغی، خونخوار، ظالم، توحشگر، ددمنش، سفاک و تروریستی ایستادهگی کنند. این داستان، داستانی از مقاومت، امید، ایستادهگی و تقلا برای بقاء است که همواره در زندهگی مردم افغانستان، بهویژه زنان رقم خوردهاست.