تعدادی از رهبران و مقامات حکومت پیشین پیوسته بر حل مشکلات افغانستان و تامین صلح از راه گفتوگو طوری تاکید میکنند و بحث صلح و مفاهیم گفتمان را به خورد مردم میدهند که گویی در مقابل مردم و کشورشان خیلی صادق هستند و طرف مقابل یعنی طالبان هم سخت در تلاش ایجاد زمینه گفتوگو و برقراری صلح باشند. این در حالی است که همینها از گذشتههای دور و از زمانی که متصدی امور کشور بودند نیز پیوسته با طالبان خواهر خواندگی داشتند، گاهی به کمک شان میشتافتند، گاهی برای شان اشک میریختند و گاهی مانع سرکوب شان میشدند که همین دلسوزیهای نا عاقیت اندیشانه ایشان نه تنها اینکه منتج به تامین صلح و ثبات در کشور نشد که برعکس طالبان را به حدی جسور ساخته بود که حتی در زمان استقرار جمهوریت به چیزی جز حاکمیت امارت قانع نبودند. با حاکمیت امارت طالبانی این ستون پنجمیها هر کدام در جایی خاموشی اختیار کرده انزوا، بی هویتی، آوارگی، فقر، مظلومیت و محرومیت ملت از حقوق اساسی شان و جنایات طالبان را تا این دَم نظارهگر بوده و هیچ اقدام عملی برای عبور از وضعیت اسفبار کشور نداشتند. و اما در این میان تنها جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود، احساس مسئولیت نموده و در مقابل بی عدالتیها، تکفیر و تحجر طالبان به پا خواستند، ولی از همان روز اول بر ضرورت گفتمان و اینکه قضیه افغانستان راهحل سیاسی دارد نه نظامی تاکید دارند، اما این طالبان هستند که به وضاحت و صراحت بارها گفتهاند قضیه افغانستان حل، امنیت تآمین، شریعت حاکم و مردم راضی هستند. پس هیچ نیازی به گفتوگوهای سیاسی، مشورت، فعالیت احزاب، جامعه مدنی، زنان و سازمان های حقوق بشری دیده نمیشود و حتی هر نوع حرکت انتقادی هم خلاف شریعت بوده اقدام کننده آن مباح الدَم و محکوم به سرکوب میباشد.
در چنین وضعیتی بلند کردن صدای مخالفت تعدادی از رهبران و مقامات حکومت قبلی از جمله اخیراً آقایان «نبیل و اتمر» بر مبارزه نظامی چه منطقی دارد؟ در صورتی که طالبان در زمان جمهوریت به صلح و آشتی باور نداشتند حالا که خودشان با تمام قوت حاکمیت دارند، پولهای هنگفت استخباراتی هم بدست میآورند و هیچ خطری هم تهدید شان نمیکند انتظار گفتوگو، صلح و آشتی از آنها جز بی خردی نیست و فقط دو معنی میتواند داشته باشد :
۱- این جنابان کوچکترین برداشتی از مفاهیم گفتوگوهای سیاسی و صلح نداشته، در مقابل مردم کمترین مسئولیتی احساس نکرده و هیچ شناختی هم از طالبان ندارند. فقط میخواهند با در نظر داشت جَو بین المللی که همه صحبت از گفتگوهای صلح، تشکیل حکومت فراگیر و تعامل با طالبان میکنند خود را وطندوست و صلح طلب معرفی نموده و امتیاز طرف سیاسی بودن طالبان را بدست بیاورند.
۲-جز پروژه بوده به گونه عمدی و آگاهانه به هدف پایان بردنِ اعتماد به نفس مبارزین و مخالفان طالبان چنین اظهار نظر میکنند و در حقیقت معنی حرف شان توجیه جنایات طالبان، منحرف نمودن اذهان عامه، انصراف ملت از مبارزه و تشویق شان بر تحمل دوام سلطه جابرانه امارت طالبانی است، ورنه همه میدانند این طالبان هستند که به هیچ اصلی باور نداشته و هیچ گزینهای جز جنگ و استفاده از قوه قهریه برای مخالفین خود باقی نمانده اند.
سوال من از عالیجنابان این است که آیا میپذیرید حاکمیت طالبان از مدار شریعت و انسانیت منحرف شده و مملکت را به سوی گودال نیستی سوق داده است یا خیر؟ از فرار و پناه بردن تان به کشورهای خارجی معلوم میشود که وضعیت برای تان مطلوب نیست، اما با آنهم اگر نمیپذیرید پس شما نیز مسخ شده و جزء جهلای قرن ۲۱ شدهاید و باید به افغانستان برگشته علنی و مستقیم در حمایت از طالبان قرار گیرید نه حاشیوی، اگر می پذیرید آیا خواهان تغییر و انسانی شدن وضعیت هستید یا خیر؟ اگر بلی از کدام راه و با کدام میکانیزم در برابر طالبانی که با هیچ ارزش و معیاری چه اسلامی، انسانی و جهانی جز حاکمیت اندیشه و گروه خود و سرکوب دیگران باور ندارند و چیزی به نام کنار آمدن و سازگاری را نمیشناسند میخواهید چه کار کنید؟ با چه کسی گفتو گو کنید و چگونه صلح و ثبات را بوجود می آورید؟