هویت سیاسی که در بیرون از مرزها باعث برانگیخته شدن غرور ملی در شخص میشود؛ زمانی است که شخص خود را متعلق به جامعه و کشوری بداند و در آنصورت حس غرور و ایثارگری نسبت به سرزمین خود دارد. یعنی با به میان آمدن نام کشور و سرزمین خود احساس غرور و در مواقع لازم باشد برای خاک و سرزمیناش حاضر به جانفشانی و ایثارگری میباشد؛ اما زمانکه هویت واقعی و حقیقی شخص در جامعه نابود شده و همین شخص در برابر جامعه دچار بیگانه پنداری و انزوا طلبی میشود و در هیچکجای جامعه برای خود نقشی را متصور نمی باشد، وقتیکه شخص در قرار داد تشکیل جامعهی خود هیچ نقشی نداشته باشد و هویت تحمیلی و جعلی به جای هویت واقعی و اصیل به وی تحمیل گردد، نتیجهی این؛ واپسگرایی و عدم تعلق شخص به جامعه میگردد و این سبب میشود که در برابر آرمانها و میثاق ملی هیچ گونه تعلق خاطری وجود نداشته باشد و حتی آینده کشور و سرزمین برایش بی اهمیت است.
علت و دلیلی بحران هویتی در شخص چه چیزهایی میتواند باشد؟
در ابتدایی بحث نخست که قبلا در این دریچه نشر شدهاست از سه رکن اساسی برای تشکیل یک کشور نام برده شد ( سرزمین _جمعیت _حکومت) با فقدان هرکدام از این سه رکن کشوری وجود نخواهد داشت. جمعیتی که در یک سرزمین جمع شده اند برای اتحاد نیاز به نماد و سمبل (تاریخ فرهنگ تمدن و گاه دشمنی مشترک و حتی منافع مشترک ایدئولوژی _مذهب ) اما نمادها و سمبل های ملی چه چیزهای میتواند باشد؟ نماد (symbol) همان ارزشها، آرزوها، سختیها، شیرینی و تاریخ یک ملت و سرزمین میتواند باشد که مردم در یک قرارداد اجتماعی آن را تایید کرده اند، منظور از قرار داد اجتماعی آن نیست که تک تک اعضای جامعه به آن رای داده باشند؛ بلکه در میان اکثریت جامعه به عنوان ارزش مقبول و پسندیده به حساب آمده باشد، بعضی از این ارزشها و نمادها میتواند پرچم باشد یا نام سرزمینی و واحد پولی و غیره ، اما هنگامی بحران و خلاء هویتی ایجاد میشود که در جامعه هویتی جمعی و در عین حال تحمیلی از جانب یک فرد _ گروه _قوم و نژاد و طبقه خاص بر سایر اعضای جامعه قرار داده شود، انتخاب نام کشور بر اساس یک ایدئولوژی خاص و یا نام گذاری بر اساس یک نژاد و قوم خاص در این حال برتری دادن یک قوم و نژاد بر سایر اقوام و جامعه، نه تنها که موجب تمامیت خواهی میشود، بلکه در عمل سبب شکاف بزرگ در میان جامعه میگردد، زیرا نام سرزمین و کشور به عنوان حلقه اتصال تمامی اقوام و مذاهب در درون خود است. نامی که دایره شمول آن آنقدر گسترده می.باشد که همه اقوام طوایف و مذاهب را در بر خواهد گرفت، شریک ندانستن تمامی اقوام در سمبل و نمادهای ملی و تحمیل هویت یک گروه_نژاد_مذهب بر دیگران، یکی از دلایل سرخوردگی شخص در اجتماع خواهد بود.
واضح و آشکارا، برای بسط و تعمیمم مبحث هویت در جامعه فاجعه زده افغانستان، بهخوبی میتوان نکات یاد شده را در جامعه افغانستان مشاهده کرد. تحمیل هویت یک قوم بر سایر اقوام عدم مشارکت اقوام در نمادها سمبل و ارزش های جامعه و حتی در بسیاری از موارد بیاعتنایی به هویت تاریخی و نادیده انگاری فرهنگ و رسوم اقوام تلقی میشود.
جامعه در اصطلاح موزائیکی از اقوام و طوایف تنوع قومی نژادی افغانستان به دلیل قرار داشتن در محل تلاقی و گذرگاه تاریخی در نوع خود بی نظیر بوده و است؛ اما سوال این است آیا همین موزائیک و تنوع قومی و نژادی در سمبل و نمادهای ملی سیاسی کشور لحاظ گردیده است؟ آیا عناصر و لوازم وحدت ملی و تشکیل حلقه اتحاد در بین اقوام رعایت شده است؟ به عنوان مثال هویت یک شخص از اقوام بیات در نماد و سمبل ملی کشور در کجا و چگونه است؟ واضح است که از بدو تاسیس کشوری با نام افغانستان تا به امروز دیدگاه رایج در میان تمامی زعما از جنس و نوع فاتحانه بوده است، یعنی دیدگاهی که سیع بر نوشتن تاریخ به نفع و با سلیقه و مطلوب نظر خود با این نوع نگاه اگر قوم نژاد گروه قبیله دارای تاریخ و پشتوانه محکم و ریشه تاریخی باشد به عنوان یک کلیت سایر اجزا را در اجتماع در برخواهد گرفت.
در اینجا هم با دو دیدگاه متفاوت روبرو خواهیم بود: دیدگاه نخست بر اساس تعامل و همکاری با سایر گروها اقوام مذاهب نژاد برمبنای مشارکت دادن در جامعه به عنوان بخشی از اجتماع (رکن مردم ) اما دیدگاه دوم با نگاه حذفی در پی از بین بردن و هضم سایر اقوام مذاهب دستهجات گروها در خود میباشد، گاه همراه با قوه قهریه و گاه همراه با پاک کردن گذشته تاریخی و تحمیل فرهنگ و تاریخ خود ساخته و خودخواسته گروه حاکم بر جامعه میباشد و درست اینجا مشکل اساسی در جامعه درون ساختاری کشور ایجاد خواهد شد؛ چرا و چگونه؟ گروه حاکم که خود را فاتح و پیروز در تشکیل کشور میداند شروع به نوشتن تاریخ مطلوب نظر خود و پاکسازی و پنهان کردن تاریخ و گذشته سایر اقوام_ گروها_ مذاهب در جامعه میکند؛ چون از پشتوانه غنی تاریخی برخوردار نیست دست به ساخت تاریخ فرهنگ نماد سمبل تازه در کشور میزند و با نادیده گرفتن سایر گروها در اجتماع هویت ملی و سیاسی جدیدی را بر اشخاص جامعه تحمیل میسازد در میان شخص در دوگانگی هویت تاریخی اجتماعی گذشته و هویت تحمیلی جدید قرار میگرد، من چیستم و من کیستم ؟ نقش و جایگاه قومی نژادی مذهبی من در جامعه تازه چیست و کجاست؟ آیا حق و حقوق من در این جامعه به عنوان یک عضو این اجتماع رعایت گردیده است تا به تکلیف و تکالیف خود دربرابر جامعه و دقیقا بحران هویت ملی و سیاسی در جامعه شکل میگیرد ؛شاید شخص خود را عضوی از جامعه بداند ولی تعلق خاطر و آن حس دلبستگی _ غرور _ایثار و از خودگذشتگی را در جامعه ندارد و به نوعی دچار سرخوردگی خواهد شد
بدون هیچ گونه تعصب به درستی و دقیقا مشکل بحران هویت ملی وسیاسی در جامعه ازهم گسیخته افغانستان در همین بخش نهفته است
تحمیل فرهنگ و بسط یک قوم بر سایر اقوام آن هم در جامعه موزائیکی افغانستان
حذف و پنهان کردن و تحریف تاریخ گذشته اقوام دیگر توسط گروه غالب
عدم مشارکت و نادیده گرفتن سایر اقوام در نمادها سمبل نشانه ها ( پرچم _واحد پول _نام کشور وغیره )
نگاه فاتحانه و حذفی از جانب یک گروه و قوم در قبال سایر اقوام به عنوان مثال برتری و رجحان دادن زبان فرهنگ خود بر اقوام دیگر
در اینگونه از موارد تقسیم پستها و مناصب نه بر اساس اصل شایسته سالاری بلکه براساس ملحوظات قومی و قبیلوی میباشد و خود باعث بروز تعصبات قومی در جامعه میشود ؛ شخص با وجود اینکه شخص یا اشخاصی را شایسته تر در حکمرانی میداند و میبیند اما در تعیین سرنوست خود عاجز و ناتوان هست ؛ حقی برای خود متصور نیست تا در قبال آن تکلیفی در جامعه برای خود متصور باشد و همواره با پرسشهایی از این دست مواجه است که تاریخ _گذشته _بزرگان_ زبان_فرهنگ (نماد_سمبل) ما در جامعه در کجای این اجتماع قرار گرفته اند آیا هویت امروزی من همان هویت تاریخی سابق است ؟
با نگاه برتری جویانه و فاتحانه یک قوم یا گروه بر سایر اقوام و گروها در این هنگام خواسته و یا ناخواسته شهروندان دراین جامعه به دو گروه شهرونددرجه یک و شهروند درجه دو تقسیم میشوند اما علت آن چیست ؟ با تحمیل هویت جدید از طرف گروه و قوم فاتح بر سایر اقوام در این حین سایر اقوام و گروها یا بایددر برابر هویت جدید تسلیم و سازش داشته باشند و یا به ستیز مبارزه اقدام کنند و گروه سومی هم در میان با نگاه منفعل نظار گرباشند ( همان بحران مهاجرت) شاید بسیاری بارها و به دفعات با این سوال مواجه بوده اند من اهل افغانستان هستم ولی افغان [پختون ، پشتون ، اوغان ،پشتول ] نیستم !!
در این میان شخص با اجتماعی مواجه است که در آن یا باید با قبول هویت جدید و به فراموشی سپردن گذشته و هویت سابق به عنوان شهروند درجه دوم زیست کند و یا منفعلانه نظار گر باشد
بحران هویت ملی و سیاسی در جامعه امروزی افغانستان ریشه در عمق تاریخ دارد
نگاه و دیدگاه فاتحانه از جانب تمامی حاکمان معاصر _ عدم مشارکت دادن سایر اقوام در ساختار و تشکیل جامعه (رکن مردم) انتخاب حاکمان نه بر مبنای اصل شایسته سالاری بلکه برمبنای همان نگاه قومی و قبیلوی_ عدم حاکمیت نظام حق و تکلیف در جامعه یعنی شخص و اشخاص بر اساس علقه و علاقه تاریخی و فرهنگی هنری شخصیتی در جامعه اشتراک داشته و خود را صاحب حق و در مقابل تکلیف در برابر اجتماع بدانند و درانتها تکثرگرایی نه بر مبنای اصل قومی و نژادی بلکه بر مبنای اصل اساسی شایسته سالاری تفاوتی نداشته باشد در راس قدرت از کدامین گروه نژاد طایفه و قومیت باشد بلکه براساس همان نگاه شایسته سالاری گذاشته شود
منابع:
ترمینولوژی حقوقی دکتر لنگرودی
روح القوانین شارل دومنتسکیو
قراردادهای اجتماعی ژان ژاک روسو
مبانی حقوق بین الملل نجادعلی اسلامی