نویسنده: فرید عمری
نقد بیطرفانه و علمی میتواند موجب ارتقای عقلانیت جریانهای فکری، سیاسی و نظامی شود، اما نقدهای مغالطهآمیز و چشمپوشیکننده از واقعیات عینی، نشان میدهد که نویسنده از بیطرفی علمی فاصله گرفته و تحت تاثیر جو سیاسی یا قومی رفتهاست. مقالهی از دکتر نورین نظری تحت عنوان «نقدی بر فقر معرفتشناسی زنان؛ بررسی رویکردهای مشترک جبهه مقاومت ملی و طالبان در قبال زنان افغانستان» تازه منتشر شده، گرچند از لحاظ ساختاری و روشمندی، مقاله خوبی است؛ ولی محتوایش خالی از مغالطه و اغراق نیست. بنا یادداشت حاضر به تمام موارد که در این مقاله به صورت اغراق آمیز یاد شده نپرداختهاست. صرف به ادعا نویسنده که دیدگاه جبهه را با طالبان در مسأله زنان همسنخ خوانده پرداختهاست. نظری در گام نخست دیدگاهاش را با قرار دادن مجله مقاومت در جایگاه خطوط اساسی جبهه مقاومت به خوبی روشن ساختهاست. چرا که معرف تفکر هر جریان در وهله نخست خطوط اساسی، سپس رسانه و دیدگاه افراد محوری است. در نوشته او به خطوط اساسی هیچ گونه اشاره نداشته، این امر نشان میدهد که او یا در خلا معلوماتی قرار دارد یا از روی عمد دیدگاه جبهه را با دیدگاه طالبان در قبال زنان افغانستان در یک کانسپت قرار دادهاست.
نظری در مقالهاش گفتمان جبهه مقاومت در مسأله زنان را همسنگ طالبان و سلطهجو خوانده و همچنان گفتمان اصلاحگرایانه را فریبی برای زنان تلقی کرده است و از جنبشهای زنان خواسته تا در برابر این دو گفتمان، گفتمان رادیدیکال شکل بدهند در غیر این صورت نابود خواهند شد. این یکسانپنداری مبانی فکری تسامحطلبانه جبهه مقاومت ملی با ایدئولوژی جزماندیش و افراطی طالبان، تنها از منظرگاهی مغرضانه و غیرمنصفانه قابل توجیه است.
خانم نظری با استناد به شماره اول مجله «مقاومت»، نگاه این جبهه و طالبان را در قبال جایگاه سیاسی و اجتماعی زنان یکسان دانسته است. این در حالی است که نویسنده محترم، عمداً یا سهواً، از واقعیات عینی و اقدامات عملی جبهه مقاومت چشمپوشی کرده است. در حالیکه در بُعد عملی، اقداماتی چون ایجاد «شورای بانوان»، راهاندازی «مجله شورای بانوان» و برگزاری گفتمانها و نشستهای متعدد با حضور پررنگ زنان، گواهی روشن بر تفاوت نگاه این جبهه است.
در بُعد نظری، جبهه مقاومت ملی خطوط اساس واقعیتهای جامعه از جمله اسلام، فرهنگ، عرف و ارزشهای جهانی حقوق بشر، روایتی معتدل، غیرحذفی و مخالف افراطگرایی را ارائه میدهد. این موارد از مواردها اختلافات شاخص میان روایت جبهه و طالبان حساب میشود.
در مقاله انتقادی ادعا شده است که «اولویت دادن به حقوق زنان در چهارچوب شریعت و مشروعیت بخشی دینی به مقوله حفاظت از حقوق زنان، نشاندهنده اشتراک معرفتی شناختی طالبان و جبهه مقاومت در مسأله زنان است». این ادعا خود یک مغالطه است. در جغرافیای افغانستان، اگرچه دین نزد قاطبه زنان و مردان اهمیت دارد و جریانهای سیاسی عموماً ماهیت دینی دارند، اما این ماهیت در قرائت و خوانش متفاوت است. تجربه تاریخی افغانستان نشان میدهد که نه افراط و نه تفریط در این جامعه دوام نمیآورد.
نگاه افراطی طالبان به زنان، تملکگرایانه است و زنان را از جایگاه سیاسی و اجتماعی محروم میکند. در مقابل، تفریطگرایان میکوشند همه زنان افغانستان را در چارچوب فمینیسم جای دهند که این برداشت نیز مورد پذیرش عموم زنان نیست. جبهه مقاومت در این میان راه اعتدال را برگزیده و نگاهی عدالتجویانه و مبتنی بر برابری به زنان و مردان دارد. این نگاه اگرچه ریشه دینی دارد، اما هرگز همسنخ روایت طالبان نیست.
وقتی یکی از ستونهای فکری جبهه مقاومت، «عدالت جمعی» است، بدون شک زنان نیز در دایره این عدالت اجتماعی قرار میگیرند با تحقق عدالت اجتماعی به صورت خودکار جای در جامعه برایشان باز میشود.
جبهه مقاومت بخاطر اینکه ثابت کند تا چه حد به جایگاه زنان در جامعه باور مند است در خطوط اساسیاش چنین ذکر کردهاست: «ایجاد نظام سیاسی مشروع، غیرمتمرکز، ملی و مدرن، مبتنی بر اراده آزاد مردم افغانستان، بدون تعلقات قومی، سمتی، نژادی و جنسیتی» و نیز «جبهه مقاومت باور به مشارکت زنان در تمام عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بدون هیچگونه تبعیض، دارد». یعنی در خطوط اساسی مشخصا آمده که در ایجاد نظام سیاسی نوع نگاه جبهه مردسالارانه و جنسیتی نیست در بند بعدی همین خطوط به تایید و تکرار صراحت داده شده که زنان از جایگاه سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ووو برخوردار هستند.
این مواضع ادعا و اتهام هرگونه همسنخی با روایت طالبان در مسئله زنان را رد میکند.
اگر از سایر موارد مبالغهآمیز و بیبنیاد نویسنده مقاله، بانو نظری، بگذریم او با استناد به دو دلیل، گفتمان جبهه مقاومت و طالبان را در مسئله زنان همسان دانسته است: اول اینکه جبهه مقاومت مدعی است که ماهیت اسلامی دارد و دوم اینکه در شماره اول مجله مقاومت تنها یک مطلب درباره زنان نوشته شده است.
در پاسخ به دلیل نخست باید گفت جبهه مقاومت ملی در جغرافیایی مبارزه میکند که ریشه در فرهنگ اسلامی دارد و برای آزادی و احقاق حقوق مردمی میجنگد که هویت خود را با اسلام تعریف میکنند. بنابراین، اتخاذ رویکرد «اسلام معتدل» یا «اعتدال اسلامی» نه یک ضعف، که انتخابی راهبردی و منطبق با بافت جامعه است. نمیتوان قرائت طالبان و جبهه مقاومت از اسلام را بدون توجه به تفاوتهای بنیادین آنها، یکسان پنداشت.
در پاسخ به دلیل دوم میتوان به ضربالمثل «آب را نادیده موزه نکشید» اشاره کرد. وجود «شورای بانوان» در بدنه ساختار جبهه، اظهر من الشمس است و نمیتوان با استناد به کمبود مطالب درباره زنان در یک شماره از یک مجله، تمامی فعالیتها و باورهای یک جریان را نادیده گرفت.




