سالهای ۱۳۵۸ و ۱۳۵۹ خورشیدی، نوجوان بودم و وقتی نام «مسعود» را میشنیدم، احساس عجیبی برایم دست می داد. آن زمان مسعود را ندیده بودم و حتی دیدن تصویر آمرصاحب، در کابل برایم ممکن نبود؛ اما مسعود در خیال و خاطرم تجسم مییافت و برتر از «رستمِ شاهنامه» در دم دیدههایم قامت میافراشت. در آن روزگار مسعود در برابر بزرگترین ابرقدرت جهان مبارزه میکرد.
پیوند من و مسعود، عاطفی و دور از پیوند های تباری و سیاسی بود. گاهی که صدایش را از طریق رادیو بیبیسی میشنیدم، تا رگ رگ وجودم طنین میانداخت.
هر انسان در فکر و اندیشۀ خود الگو و نمونۀیی دارد که آنرا بالاتر از همه میشمارد. برای من «مسعود» والاتر ازهرکسی بود.
از «احمدشاه مسعود»حکایتهای زیادی روایت شده است، مسعود در افغانستان چهرۀ افسانهای بود که کارکردها و قصههایش خانه به خانه و سینه به سینه بازگو میشد. در حقیقت مسعود بزرگ، در زمان زندهگی خود به افسانه مبدل شده بود؛ زیرا مقاومت او در برابر قشون تا دندان مسلح شوروی وقت برای مردم غیر قابلتصور و باور بود. با آنکه از جنگهای مسعود و شخصیت او آگاهی کمیداشتم؛ اما قلبم به این باور بود که این مرد شکست ناپذیر است.
در مورد مسعود کتابها و مقالههای بیشماری نوشته شده و دیدگاههای موافق و مخالف زیادی نشر گردیده است؛ اما من «مسعود» رحمتالله علیه را چگونه یافتم:
مسعود شخصیت بزرگی بود؛ او انسان نجیب، دلسوز، مهربان، پُرعاطفه و برخلاف انسانهای که دیدهام، شکسته نفس و بیادعا بود؛ راستش وصف و ارایه نمای دقیق از مسعود بزرگ در قلم نمیگنجد. او از همه والاتر و برتر بود. یکی از ویژهگیهای برجستهمسعود استقامت بود، مسعود بزرگ استقامت پیامبرانه داشت و هیچگاه در برابر زور وزر خم نگردیده و نشکست.
مسعود از دیدگاه اندیشه و فکر، انسان میانهرو و اعتدال پسند بود و ریخت بدنی و فزیکی او تعادل داشت. توانایی فکری و ذهنی مسعود و کاریزماتیک بودن او را می توان امروز حدس زد، او یکه و تنها با کوچکترین فرصتهای تخنیکی مالی و انسانی در برابر بزرگترین جنگها ایستادهگی کرد و در نهایت پیروز شد. این کامیابی، قدرت فوق العاده کارا و مدیریت مسعود را نشان میدهد. او مرد توانای بود٬ دشمنانش از حضور او ترس و هراس داشتند و پیروزی بر او را محال میدیدند.
مسعود درحالیکه بیشترینه زندهگی خود را در جنگ سپری کرد، اما جنگ و نبرد، از مهربانی و صمیمیت او چیزی کم نساخته بود.
مسعود شجاعت افسانهای داشت و با مردمش چنان نزدیک بود که هیچگاهی یاس و ناامید را اجازه نمیداد، تا بر روح روان مردم سایه افگند. گذافه است٬ اگر بگویم که مسعود عزیز اشتباه نمیکرد و کاستی نداشت، چنین نیست؛ اما مسعود به کاستیها، کمبودیها و اشتباهات خود اعتراف میکرد آنرا میپذیرفت و میکوشید از تکرار اشتباه جلوگیری کند.
مسعود انسان دوست داشتنی بود که هیچگاه بیننده و شنونده از گفتار و دیدارش سیر نمیشد و در حضورش اطمینان قلب آدمها بالا میرفت. مسعود چنان تأثیرگذار و پر جاذبه بود٬ اگر بهجانب خطر میرفت دیگران بدون ترس او را تعقیب میکردند.
مسعود چشم امید و تکیهگاه بزرگ و پولادین برای مردم افغانستان بود؛ چنانکه گاهی فکر میکردم؛ «اگر مسعود نباشد، چه واقع خواهد شد؟!»
من وقتی مسعود بزرگ را به آن انرژی و قوت میدیدم، واژه شکست از قاموس خیال و خاطرم فرار میکرد.
مسعود فشرده و کوتاه صحبت میکرد، «جان گپ» را میگفت و به حرفهای مخاطب خود٬ با دقت گوش میداد و همیشه سرحال، خندان و پر انرژی بود.
مسعود شخصیت متین و موقر داشت و بسیاریها جرأت حرف زدن را در حضورش نداشتند. مسعود به افغانستان عشق میورزید، او تمام عمر خود را برای خدمت به مردم وقف کرد. مسعود به زندهگی همکاران وهم سنگران خود بسیار فکر میکرد، در جنگها کمتر تهاجم می کرد؛ زیرا در تهاجم تلفات انسانی بیشتری میگردد، او تا مجبور نمیشد، دست به تعرض نمیزد.
مسعود بزرگ از جنگ متنفر بود٬ اما ناخواسته زندهگیش با جنگ گرهخورده بود؛ زیرا در جامعه عقبمانده و تکامل نیافته افغانستان، تثبیت حق و عدالت بدون قدرت امکان نداشت و ندارد.
مسعود برای آزادی و عدالت رزمید و در این کوره راه دشوار جانعزیز خود را نثار کرد.
مسعود سزاوار گرامی داشته است، اندیشه او را باید نمونه ساخت و به نسلهای بعد شناساند٬ تا آنها با بهرهگیری از آموزههای او به آزادی و عدالت همیشهگی دست یابند.
گفتۀ ماندگاری است: «مردان بزرگ، چون کوهاند، هرچند از آنها دور شوی، عظمت شان بیشتر آشکار میشود.» این قول در مورد احمدشاه مسعود، خیلی صادق و دقیق است.