خالد حنفی، وزیر امر به معروف و نهی از منکر طالبان، با اظهارات اخیر خود در هرات بار دیگر نشان داد که این گروه در تلاش است تا ناکامیهای خود را در مدیریت کشور و تأمین نیازهای اساسی مردم افغانستان، با شعارهای ایدئولوژیک و تفسیرهای سطحی از مفاهیم دینی توجیه کند. او با بیان این که وابستگی به جامعه جهانی نشانه «ترسویی» است و رضایت خداوند تنها عامل قدرت و تمدن است، نهتنها ناتوانی طالبان را در درک پیچیدگیهای جهان امروز آشکار ساخت، بلکه رویکردی را نمایان کرد که از دین بهعنوان ابزاری برای پوشاندن سیاستهای ناکارآمد و سرکوبگرانه استفاده میکند.
در جهان امروز، تعامل با جامعه بینالمللی یک ضرورت انکارناپذیر است. هیچ کشوری بدون همکاریهای اقتصادی، علمی و دیپلماتیک نمیتواند توسعه یابد. افغانستان نیز طی دو دهه گذشته نشان داده است که کمکهای بینالمللی توانستهاند نقشی کلیدی در بازسازی زیرساختها، بهبود آموزش، بهداشت و کاهش فقر ایفا کنند. اما طالبان با رد این همکاریها و بیاعتنایی به نیازهای واقعی مردم، افغانستان را در انزوایی بیسابقه قرار داده است. این انزوا، نه از سر قدرت، بلکه ناشی از ضعف در مدیریت و ناتوانی در پذیرش سازوکارهای جهانی است.
اظهارات خالد حنفی همچنین رویکردی را آشکار میکند که دین را از معنویت، اخلاق و همزیستی به ابزاری برای تحمیل دیدگاههای افراطی و سرکوب اجتماعی تبدیل کرده است. ادعای او مبنی بر این که رضایت خداوند تنها عامل پیشرفت و تمدن است، در تضاد با عملکرد طالبان است؛ چرا که تمدنسازی به معنای تأمین حقوق مردم، ایجاد فرصتهای برابر، حمایت از نوآوری و تضمین امنیت و رفاه است. در حالی که طالبان با اعمال محدودیتهای شدید بر آزادیهای فردی و بهویژه حقوق زنان و دختران، خود عامل اصلی تخریب اجتماعی و اقتصادی افغانستان شدهاند.
طالبان ادعا میکند که اجرای احکام دینی راهی برای جلب رضایت خداوند است، اما آنچه این گروه اجرا میکند بیش از آن که بازتابدهنده دین اسلام باشد، تفسیرهای محدود و افراطی خودشان است. امروز، میلیونها نفر از مردم افغانستان در فقر، بیکاری و ناامنی به سر میبرند، در حالی که طالبان بهجای یافتن راهحل، با محدود کردن حقوق اساسی مردم بهویژه زنان، خانوادهها را از مشارکت اقتصادی محروم و پایههای توسعه را نابود کرده است. محرومیت دختران از تحصیل، آیندهای تاریکتر برای کشور رقم میزند و نسلهای آینده را از توانمندی لازم برای پیشرفت محروم میکند. این اقدامات هیچ ارتباطی با رضایت خداوند یا خوشبختی مردم ندارد.
سیاست انزوای ایدئولوژیک طالبان نهتنها اقتصاد افغانستان را به پرتگاه سقوط کشانده، بلکه نشاندهنده ناتوانی این گروه در درک واقعیتهای اداره یک کشور است. طالبان با پافشاری بر دیدگاههای افراطی و نادیده گرفتن نیازهای واقعی مردم، نهتنها مورد تنفر و انزجار جمعی در داخل قرار گرفتند، بلکه افغانستان را به یکی از منزویترین کشورهای جهان تبدیل کرده است.
تجربه تاریخی نشان میدهد رژیمهای ایدئولوژیک و تمامیتخواه که بر سرکوب، تحمیل عقاید افراطی و انزوای سیاسی تکیه کردهاند، پایدار نخواهند بود. طالبان نیز با سیاستهای کنونیاش، در مسیر همان سرنوشتی قرار دارد که بسیاری از رژیمهای افراطگرا پیش از آن تجربه کردهاند. محدودیتهای اجتماعی، سرکوب آزادیهای فردی و سیاسی، و نادیده گرفتن حقوق زنان و اقلیتها، پایههای فروپاشی هر حکومتی را فراهم میکند. اقدامات طالبان تنها به تقویت چرخه فقر، ناامنی و عقبماندگی در افغانستان منجر شده و آیندهای تاریکتر را برای مردم این کشور رقم زده است.
طالبان امروز نه نماد حاکمیت اسلامی است و نه نماینده مردم افغانستان. این گروه با استفاده ابزاری از دین، تلاش دارد تا سرکوب و ناکارآمدیهایاش را توجیه کند، اما واقعیتهای موجود نشان میدهد که این سیاستها تنها به عمیقتر شدن بحران منجر شده است. افغانستانِ تحت سلطه طالبان، به جای حرکت به سوی پیشرفت، در گرداب فروپاشی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی فرو رفته است. تاریخ این حقیقت را بارها ثابت کرده که گروههایی که اراده و خواسته مردم را نادیده میگیرند، محکوم به شکست هستند و طالبان نیز از این قاعده مستثنی نیست.