در دل کوههای سر به فلک کشیدهی بدخشان، جایی که هر صخره و هر دره شاهد مبارزات بیامان فرزندانش بوده است، داستان فرمانده سید بهرالدین یفتلی همچون حماسهای جاودان روایت میشود. او که از کودکی در آغوش طبیعت خشن اما زیبای این سرزمین و با روح آزادیخواهی و شجاعت پرورش یافته بود، از همان نوجوانی راه مقاومت و ایستادگی را برگزید. او سلاح در دست گرفت و با ایمانی راسخ، در برابر دشمنانی که میخواستند خاک و آزادی وطن را به زنجیر بکشند، ایستاد. سید بهرالدین، که از خانوادهای ساده اما سرشار از عشق به وطن برخاسته بود، به زودی به نمادی از غیرت و فداکاری بدل شد. روایتهای مردم بدخشان، او را چونان کوههای سرزمینش، استوار ساخته بود. در شبهای تاریک و زمستانهای سخت، وقتی سرمای استخوانسوز امیدها را میخواست خاموش کند، او چراغ امید را در دل یارانش روشن نگه میداشت. چه بسیار شبهایی که او، با نگاهی به ستارهها، نقشهی حملات و دفاعها را ترسیم میکرد و با سخنان الهامبخش خود، قلبهای یاران را گرم و ارادههایشان را پولادین میساخت. در نبردهای بیشمار، نام سید بهرالدین یفتلی زبان زد همررزمان جهاد و مقاومت بود. او نهتنها فرماندهای کاردان، بلکه یک مرد صبور و حلیم در قلب سپاهیانش جای داشت. هر قدم او بر زمین بدخشان، گویی قسمتی تازه برای پاسداری از وطن بود. دشمنانش از نام او هراس داشتند، زیرا میدانستند که او هرگز از میدان نمیگریزد و تا آخرین نفس برای آرمانش میجنگد. حماسهی زندگی سید بهرالدین یفتلی تنها در میدانهای نبرد خلاصه نمیشود. او با رفتار و منش خود، درسهایی از انسانیت، اتحاد و عشق به وطن به نسلهای بعدی آموخت. داستان او یادآور این حقیقت است که در دل هر مصیبت و سختی، قهرمانی زاده میشود که میتواند برای تاریخ برزمد. سید بهرالدین در آخرین نبرد خود، که از آن به عنوان مرد پلنگ برفی پامیر یاد میشود، با تمام توان جنگید. او با شجاعتی کمنظیر، در برابر موج دشمنان ایستاد و حتی در لحظات پایانی، پرچم مقاومت را بر فراز بلندیهای کوه های یفتل ها ، راغ ها و ارغنجخواه بدخشان برافراشته نگه داشت. شهادت او، پایان نیست بلکه آغاز راهی که روح آزادیخواهی او در آن جاری است. نام و یاد سید بهرالدین یفتلی، فرماندهای که قلبش برای وطن میتپید، در دل تاریخ و در حافظهی مردم بدخشان، تا ابد جاودان خواهد ماند. او ثابت کرد که عشق به وطن، فراتر از هر چیزی است و هیچ نیرویی نمیتواند شوق آزادی را در دل مردمان سرزمینش خاموش کند.
کودکی و آغاز راه مبارزه
سید بهرالدین آغا، فرزند ایشان سید محمد، در سال ۱۳۴۶ در قریهی لنگر یفتل علیا چشم به جهان گشود. دوران ابتدایی تحصیلاتش را در همان قریه سپری کرد و از همان ابتدا نشان داد که روحی بلند و ارادهای استوار دارد. او، که هنوز نوجوانی بیش نبود، با درک معنای واقعی آزادی و عدالت، در سن ۱۶ سالگی به صفوف مجاهدین پیوست. شجاعت و دلاوری او در میدانهای نبرد، او را به یکی از سرداران دلیر بدخشان تبدیل کرد.
دوران مبارزه و مسئولیتها
سید بهرالدین در طی دوران مقاومت علیه شوروی، در کنار فرمانده عبدالبصیر خالد، در نبردهای متعدد شرکت کرد و افتخارات بیشماری آفرید. او پس از پیروزی مجاهدین، بهعنوان فرمانده تولی قرارگاه فرماندهی امنیه بدخشان ایفای وظیفه نمود و بعدها در سال های ۱۳۷۳ الی ۱۳۷۵ به حیث قوماندان کندک اول غند نمبر سوم فرقه پیاده مکانیزه گارد دولت اسلامی در خطوط مقدم جبهه علیه دشمنان وطن در سروبی، چهارآسیاب، میدانشهر و کوه قرغ، همچنان درخشید.
فرمانده یفتلی بعد از سال ۱۳۷۷ الی ۱۳۸۱ به صفت آمر تعمیرات و کمالات فرقه ۲۹ ولایت بدخشان اجرای وظیفه نمودند که در این مدت تمام قرار گاه های نظامی و سنگر های جنگی را کمالات می کرد.
در سالهای ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۷، او در نخستین مقاومت علیه طالبان در تخار، کندز و بدخشان، رزمندهای بیهمتا بود و پس از آن نیز در سنگرهای خط مقدم، همچون راغ ها، شهربزرگ، یفتل ها و مرکز بدخشان ونیز سنگر معروف بنام کوه خواجه سومعه، در برابر حملات وحشیانهی دشمن ایستادگی کرد.
سالهای تلخ صلح تحمیلی
با روی کار آمدن نظام نوین ودوره انتقالی فرمانده سید بهرالدین همچون بسیاری از فرمانده مجاهدین دیگر، سلاح خود را به امید صلح پایدار در کشور بر زمین گذاشت. ودر پروسه (دی دی آر) به تعداد ۱۸۰ میل اسلحه خفیفه و ثقیله ای خویش را تسلیم نمود. اما این امید دیری نپایید که دسیسههای داخلی و خارجی او را به هدف دشمنان تبدیل کرد. وخانهاش مورد تفتیش قرار گرفت و انبارهای اسلحه ای باقی مانده اش از سوی نیروهای آلمانی و حکومتی مصادره شد، و خودش با حمایت استاد برهان الدین ربانی، از این توطئه نجات یافت و به زندگی عادی خویش در کنار مردم و خانواده اش ادامه میداد.
سید بهرالدین آغا در میان مردم و اهالی خویش بحیث یک مرد صلح طلب، خییر و تآثیر گزار در امور مردمی معروف و مشهور بود. در مدت های خانه نشینی به مراتب از سوی اراکین دولتی پیشنهاد برای جزب در صفوف پولیس محلی و خیزش های مردمی دعوت شد اما نپزیرفت و هیچگاه سلاح بدست نگرفت ونیز به امور مردمی سرو کار داشت و هراز گاهی مشکلات مردم را به حکومت محلی پیشکش مینمود.
بازگشت به سنگر مقاومت
با سقوط جمهوریت و بازگشت طالبان به قدرت، سید بهرالدین که همیشه از درد و رنج مردمش آگاه بود، طالب را دشمن آبادی، آزادی و توسعه کشور میدانست، مبارزه و ایستادگی مردم پنجشیر و اندراب برایش روحیه مبارزاتی می بخشید بار دیگر تصمیم گرفت به مبارزه بازگردد. او با امکانات محدود دست داشته ای خود، به صفوف مقاومت ملی دوم به رهبری احمد مسعود پیوست و در بدخشان، آغازگر قیام مسلحانه علیه طالبان شد.
در چندین عملیات که گروه طالب انجام داد به شکست مواجه شد، سرانجام در یک عملیات سنگین و برنامهریزیشده گروه طالبان در منطقه سه دره شیوه ولسوالی ارغنجخواه، سید بهرالدین با تعداد از همرزمانش تا آخرین نفس رزمید. در تاریخ ۲۷ میزان ۱۴۰۱، او در حالی که هنوز گلوله اش بر پیکر دشمنان فرود میآمد، جان خود را فدای آزادی و عزت وطن کرد.
پیام جاودان
کلام او پیش از شهادت، همچنان در دل همرزمانش زنده است: “زندگی ذلتبار در زیر پرچم طالب تروریست معنی ندارد. مرگ باعزت به مراتب از آن بهتر خواهد بود. با ریختن خون هر مبارز و هر مقاومتگر، ریشههای درخت مقاومت و آزادی در سرزمین بدخشان مستحکمتر و شاخههایش سبزتر میگردد.”
یادگاری از این قهرمان
فرمانده سید بهرالدین، مردی اهل مطالعه و اهل قلم بود. او در کنار مبارزاتش، به خانوادهاش نیز عشق میورزید. از او شش پسر و سه دختر به یادگار ماندند. آخرین فرزند او، پنج روز پس از شهادتش به دنیا آمد و به یاد پدر بزرگوارش، «سید بهرالدین» نامیده شد. او با مرگش، نه تنها برای خانوادهاش، بلکه برای ملت خویش، اسطورهای جاودان شد. روحش شاد و یادش برای همیشه در دلهای آزادگان این سرزمین، زنده باد!




