زمان میآید و میرود، اما آنچه باقی میماند، اعمال و رفتارهای انسانهاست. اگر این رفتارها در قالب جریانهای آزادیخواهی شکل بگیرد و برای تغییر سرنوشت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعهای قد برافرازد، بیتردید جایگاه برجستهتری در تاریخ خواهد یافت. همانگونه که گفتهاند: “تاریخ کشتزاری است که در آن هیچ بذری فراموش نمیشود.”
هنگامی که مقاومت دوم به رهبری احمد مسعود شکل گرفت، افغانستان بهطور کامل در چنگال تروریسم فرو رفته بود. بسیاری از رهبران و سیاستمداران یا فرار کرده بودند یا در جستوجوی راهی برای گریز بودند، اما احمد مسعود در چنین شرایطی، در میان جمعی از سیاستمداران و مقامات حکومتی اظهار کرد که ماندن را به رفتن ترجیح میدهد. او گفت: “به پنجشیر میروم و مقاومت میکنم. اگر شرایط در پنجشیر سختتر شود، به نورستان و کنر خواهم رفت؛ اما وطن و مردمم را در این وضعیت رها نخواهم کرد.” این سخن تنها به معنای ماندن در کوهها نبود، بلکه اعلامیۀ روشنی بود مبنی بر تسلیمناپذیری در برابر طالبان و شکلدهی مقاومت.
اگر به شرایطی که مقاومت دوم در آن شکل گرفت بنگریم، باید گفت که از هیچ لحاظی زمینه برای مقابله با گروهی تادندانمسلح و حمایتشده توسط استخبارات جهانی مساعد نبود. اما همت، درایت و روحیۀ فداکاری بود که احمد مسعود را بر آن داشت تا بار این مسئولیت تاریخی را به دوش بکشد و ندای “نه“ به استبداد و بیعدالتی را بلند کند.
بیشک، جریان مقاومت با توجه به شرایط پیچیدۀ سیاسی افغانستان و توطئههای بازیگران استخباراتی جهانی، کاستیهایی داشته است. اما حتی این نقایص نیز در ترازوی قضاوت تاریخ به سود مقاومت خواهد بود، زیرا تاریخ روشن خواهد کرد که این جنبشِ برخاسته برای آزادی و عدالت، چگونه از سوی برخی کشورها و عواملشان تضعیف و تخریب شد. تاریخ گواهی خواهد داد که رهبر مقاومت در برابر هیچ قدرتی سر فرود نیاورد و تنها به مردم خود متعهد ماند، هرچند این وفاداری گاهی به قیمت احساس ضعف و ناتوانی تمام میشد و گاهی حسادت رقیبان خود خوانده را بر انگیخت و تبر بر ریشهی مقاومت شدند.
تاریخ ممکن است نقدها و تحلیلهای متفاوتی دربارۀ مقاومت داشته باشد و مورخان از زوایای گوناگون به آن بپردازند، اما هیچکس نمیتواند پایمردی مقاومتگران را نادیده بگیرد. تاریخ هرگز نخواهد توانست خونهای ریختهشده در راه عدالت، دانش، جامعۀ روشنگر و مبارزه با ستم را به ناحق نادیده انگارد یا رنجهایی را که آزادیخواهان برای افغانستانی عاری از تعصب متحمل شدند، از یاد ببرد.
شاید تاریخ به کاستیها و نقاط ضعف مقاومت اشاره کند، اما در نهایت، محاسن این جنبش سنگینتر خواهد بود. اگر مقاومتی شکل نمیگرفت، شاید همگان در سکوت و انفعال، بار سنگین ظلم را بر دوش میکشیدند. امروز اگر زنان افغانستان برای احقاق حقوق خود میایستند و اگر مردم این سرزمین به شیوههای گوناگون از جنایات و انسانستیزی طالبان انتقاد میکنند، بخشی از امیدشان به همان روحیۀ مقاومت است.
تاریخ هرگز مبارزانی را که برای آزادی و عدالت اجتماعی جنگیدند، فراموش نخواهد کرد—مگر آنکه خود، کور شود. اگر تاریخ تنها ایستادگی و مقاومت را در شرایطی نا مناسب، بحرانی بدون کدام حمایت خارجی در صفحات خود ثبت کند و از آن یاد نماید، همه کاستیها ناچیز خواهد شد و این خود افتخاری بزرگ خواهد بود. مقاومت در برابر طالبان، در ترازوی تاریخ، خود بهتنهایی مایهی سرفرازی است و هرکسی که از این قافله خارج شده ویا در مخالفت با آن قرار گرفته است، نه تنها منفور مردم خواهد شد؛ بلکه تاریخ آن را در زباله دان خواهد انداخت.