‏تلاش برای نیفتادن در سیاه‌چال زنده‌گی

نویسنده: م. فایز

پنجشیر مثل همیشه سبز و خرم بود. نسیم ملایمی که صورت کرشمه را نوازش می‌داد، ذهنش را آرام می‌ساخت و دلشادش می‌کرد. لذتی که از استشمام هوای صاف و پاک پنجشیر می‌برد، اما دوامی نداشت. هنگامی که حرف از «عقب‌نشینی‌های تاکتیکی» بود و کشور از خون جوانان سرخ شده بود، پنجشیر در صلح و آرامش به‌سر می‌برد. اما قرعه تغییر می‌کند. با یک چشم به‌هم‌زدنی وطن را به طالبان تسلیم می‌کنند و پنجشیر در این میان تنها ولایتی بود که در آغاز به دست طالبان نیفتاده بود. کرشمه می‌گوید: «در پنجشیر آرام و آرامی بود، اصلاً فکر نمی کردیم که طالب بیاید پنجشیر را بگیرد؛ چون که مقاومت از یک ماه قبل آغاز شده بود و مردم برای همکاری با نیروهای مقاومت در شتاب بودند. فکر می‌کردم که همه پنجشیر مسلح و آماده دفاع از وطن‌ هستند. انگار در تمام کوه و صخره‌های پنجشیر نیروهای مقاومت بودند. همه مردم آماده به دفاع از پنجشیر بودند.»

در همهمه‌ سقوط وطن به‌دست طالبان، کرشمه گرفتار امتحان‌های مکتبش بود. مضمون‌های باقی‌مانده را استادان‌شان یکجا امتحان می‌گیرند و به دانش‌آموزان می‌گویند که یک مدتی رخصت هستید. کرشمه می‌گوید: «مکتب برای ما همان ‌جا تمام شد. بعد شنیدیم که کابل سقوط کرد! پنجشیر اما ایستاده بود. از این که وطن به‌دست طالبان افتاده بود سراسیمه بودیم، اما دل‌مان به نیروهایی که در کوتل‌ها و کوه‌ها کمر به مبارزه بسته بودند، خوش بود.»

هنگامی که خبر از ایستاده‌گی مردم بود و همه روحیه مبارزه داشتند، یکی از آشنایان برای کرشمه‌ خبر می‌دهد که قرار است طالبان به پنجشیر حمله کنند و قرار است جنگ بزرگی اتفاق بیفتد و امکان قحطی و بسته شدن راه‌ها وجود دارد و شما بهتر است که از پنجشیر خارج شوید. به دلیل این‌ که پدر کرشمه با نیروهای مقاومت در مواردی همکاری داشت که حضورش در بیرون از پنجشیر بهتر از داخل بود، به کابل سفر می‌کنند. وقتی که از طرف پنجشیر به طرف کابل می‌روند، در مسیر راه با ایست بازرسی طالبان سر می‌خورند. کرشمه از ترس طالبان چادرش را کش کرده و رویش را می‌پوشاند، و حتا دست‌ها و تلیفونش را پنهان می‌کند. می‌گوید: «چنان ترس داشتم که مثل بید می‌لرزیدم.» وقتی به کابل می‌رسند، پس از مدتی پنجشیر سقوط کرد و مادر کرشمه با تعدادی از زنان عضو یکی از گروه‌های اعتراضی زنان یکجا شد. آن‌ها در خیابان و پس از آن در خانه‌ها دست به اعتراض علیه طالبان زدند.

کرشمه جریان پس از آمدن به کابل را چنین قصه می‌کند: «بعد از آمدن از پنجشیر تمام وسایل‌مان را نیز آوردیم و در کابل زنده‌گی را آغاز کردیم، چون که دیگر پنجشیر مکان امن برای ما نبود. در کابل هم جای گوشه‌تر از همه‌گی زنده‌گی می‌کردیم.» در کابل کرشمه آغاز به خواندن آماده‌گی کانکور می‌کند. آن زمان که مکتب‌ها بسته بود، او امیدوار به بازگشایی آن بود و برای همین آماده‌گی کانکور می‌خواند تا از قبل آماده‌گی داشته باشد. اما آموزشگاه‌ها و دانشگاه‌ها به‌روی زنان بسته می‌شود و امید کرشمه به یاس بدل می‌گردد. اما از آن‌ جا که روحیه مبارزه در او زنده بود، به مادرش و دیگر زنان می‌پیوندد و دست به حرکت‌های اعتراضی می‌زند. کرشمه می‌گوید: «نمی‌توانستم یک گوشه خانه نشسته و خفه شدن ما را تماشا کنم. ما یک صدا “از خانه تا خیابان برای سرنگونی طالبان” گفته به اعتراض شروع کردیم.»

در جریان اعتراضات، تعدادی از زنان بازداشت و زندانی می‌شوند. زندانی شدن دختران و یک به یک غایب شدن آن‌ها ترس را به دل کرشمه و مادرش می‌اندازد. پدر کرشمه این بار دخالت کرده و مانع حرکات اعتراضی آن‌ها می‌شود. بعد از این کرشمه هیچ نردبانی برای بلند کردن خود از سیاه‌چالی که در آن بود، نمی‌بیند. اما یک بار چشمش به کتاب‌هایی می‌افتد که در جریان بعضی فعالیت‌ها با خود می‌داشت. بعد از این کتاب برای کرشمه پناه‌گاه می‌شود. او می‌گوید: «وقتی آغاز کردم به کتاب خواندن،  وقتی که به دنیای کتاب‌ها سفر کردم، فهمیدم که این دنیا برای من کافی نیست، فهمیدم که اگر من آرام شوم بعدش اطراف من هم آرام می‌شود. پی بردم زنی که کتاب می‌خواند را هیچ کسی شکست داده نمی‌تواند. وقتی از درون شکست نخورم، هیچ‌ کسی نمی‌تواند مرا شکست دهد.»

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=10803

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار