۱۵ سال است حرفها و بحثهای استاد جلال را میشنوم که متاًسفانه هیچ گاه سخنان شان در خور یک استاد دانشگاه نبوده، همیشه عقده مندانه و از روی مرض و غرض و فاقد محتوای صحبت نموده با تاختن به شخصیتهای بزرگ در تلاش افزایش لایک و کامنتهای خود است. بناً تاسف به حال ملتی که زبان و ادبیات استاد دانشگاه شان چنین باشد.
اما تاًسف بیشتر به حال کسانی است که ۲۴ ساعت وقت خود را صرف حرفها و موضوعات پوچ و میان تهی نموده و با سخنان نا آگاهانه خود آدمهای مانند استاد جلال را تحریک و برای شان شخصیت می تراشند.
اگر کسی به این فکر باشد که استاد جلال را به عنوان تاجیک وادار به مبارزه علیه طالب نماید و از ایشان کاری ساخته شود غلط می کند، زیرا استاد جلال برای مبارزه آفریده نشده و هیچ گاهی توفیق قلم و قدم زدن در یک صف با مبارزین و قهرمانان نصیبشان نشده است.
استادجلال راست میگوید که احمدشاه مسعود را به عنوان قهرمان ملی قبول ندارد، زیرا صف احمدشاه مسعود و آدمهای چون جلال از هم جدا بود، مبارزه احمدشاه مسعود بخاطر خدا و ناشی از اعتقاد درستش به اسلام بود، او با جلال الدین حقانی خوستی پشتون، استاد سیاف کابلی پشتون و ملا نقیب قندهاری پشتون علیه افکار ضد دینی، ببرک کارمل کابلی تاجیک، دستگیر پنجشیری تاجیک و غیره که استاد جلال هم از جمله دوست داران آنهابود با قاطعیت مبارزه نموده و هیچ گاه اعتقادات خود را فدای عواطف قومی نکرده و در حمایت از منحرفین تاجیک قرار نگرفتند. استاد جلال از اول در صف دشمنان اعتقادی احمدشاه مسعود قرار داشتند که دماغ هر یک شان را مسعود بزرگ به خاک مالیده بود و امروز با استفاده از فرصت عقدهها و دردهای کهنه خود را می نالند.
اگر استاد جلال واقعاً به این عقیده میبود که شرم و حیا خوب چیز است خود فاقد آن نمی بود.
استاد جلال شعور، مردانگی، سلحشوری و مبارزه تمام مقاومتگران و مبارزین راه آزادی را با سخنان کوچه بازاری خود به تمسخر گرفته و آنها را توهین می کنند؛ مگر اندرابیها ، بدخشیها، مزاریها، شمالیها، جنوبیها و غربیها گوسفند بودند و شعور و خرد نداشتند که از طرف پنجشیریها به گفته استاد جلال فروخته شده باشند؟
این گونه صحبت ها در حقیقت توهین به تمام مبارزین جان برکف وطن و نوعی پروپاگاندا برای ایجاد نفاق میان ملت مبارز و آزاده به نفع دشمن تلقی می شود.
نمیدانم به گفته خود استادجلال ایشان کدام سر و یا بیخ پیاز هستند که تعدادی این قدر برای شان اهتمام می نمایند؟
بودن و نبودن ایشان چه تاثیری بر سرنوشت مقاومت و بالاخره افغانستان خواهد داشت؟
چه کسی و چه وقت از جلال و امثال او در خواست نموده و برای شان عذر نموده است که بیایند و ملت را از هلاکت نجات دهند که ایشان فکر کردند همه منتظر تشریف آوری جناب شان هستند و این قدر بلند دَرَو نموده و بار بار بر عدم حضور و همکاری شان با مقاومت تاکید می کنند؟
ایشان چه وقت در صف مبارزه حق طلبانه قرار داشتند که حالا نبودشان ضایعه جبران ناپذیر محسوب شود؟
هرکس برای دفاع از حق و ناموس خود مجاهدت و مبارزه میکند، بسم الله افغانستان بزرگ و دروازه مقاومت هم به رویش باز است، در غیر آن هستند شیر مردان و زنان با همتی که با ایثار جان و خون خود تغییر را بدون حضور افراد پر توقع و نالایق رقم خواهند زد.
برادران و دوستان عزیز !
اگر واقعاً اراده برای نجات وطن و کسب آزادی وجود دارد پس لطفاً دنبال این روانی را رها نموده و در عوض در پی انجام کارهای عملی باشید و ابتکار عمل را در دست گیرید، اگر کاری انجام داده و ملت تان را نجات دادید همه می بینند و برای تان افتخار خواهند کرد، در آن صورت بگذارید جلال و همفکرانش هرچه می خواهد بگویند!
چه کسی دعوای نمایندگی از تاجیک را نموده است؟
مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود برخاسته از احساس پاک و شعور بلند مردمان آزاده افغانستان است که فقط میخواهند در برابر وطن و هموطنان خود با اهدای خون خود ادای رسالت نمایند، هر کسی به حکم وجدان و تحمل سختیها درین قافله میپیوندد مرحبا؛ و هر کسی بنا به هر عقده و دلیلی دوری اختیار می کند و یا حتی با طالب همدست می شود باز هم به اصطلاح عام عشق اش پسِ سرش، این مزخرفات آن هم از زبان آدم های چون استاد جلال بر مقاومت و روحیه مقاومت گران کوچکترین اثری نخواهد داشت.
هزار بار گفته ام و یکبار دیگر می گویم که هدف باید مانند احمدشاه مسعود رضای خدا و خدمت به خلق الله باشد نه قوم و قبیله، اگر هدف خدایی باشد دفاع از هویت و قومی که در مظلومیت قرار داشته باشد خود شامل آن شده و درین صورت انسان عزیز میشود چون عزت از آن خداست و خداوند مبارزین بر حق را پیروز میگرداند، در غیر آن مبارزه و خدمت برای قوم و تاجیکِ که دارای خرد، فکر و عقیده سالم نباشد جز ضیاع وقت سودی ندارد.