اندراب؛ جغرافیای معترض، تاریخ مقاومت

نویسنده: برسام آریایی

در میانه‌ زنجیره‌ی از دره‌های خسته و کوه‌های به‌ظاهر خاموش شمال‌شرق افغانستان، سرزمینی قرار دارد که هرگز سکوت را نپذیرفته است؛ اندراب، نه یک محل ساده‌ی جغرافیایی، بلکه بازتابی از تاریخ ایستادگی، مرکز ثقل نافرمانی مدنی/نظامی و قلب تپنده‌ی اعتراض‌ها و سنگرگیری‌های معنادار علیه سلطه‌های تحمیلی‌ست.

در این دره‌ی سرسخت، خاک و خون نه در تقابل، بلکه در هم‌آمیزی، تصویر مقاومتی را ساخته‌اند که هم از حافظه‌های جمعی تغذیه می‌کند و هم آینده‌ای آزاد را ترسیم می‌سازد. از تپه‌های بلند شهشان تا کوه‌های سرکش ده‌صلاح، از سنگرهای سرد شب‌های زمستان تا گام‌های خسته اما استوار مردان و زنانش، اندراب چیزی فراتر از مکان و چیزی عمیق‌تر از خاطره است؛ اندراب یک موقعیت سیاسی و نظامی ممتد است که در برابر فراموشی و تسلیم، ایستاده است.

هرگاه قدرتی تحمیلی خواسته است که ملت را در قید سلطه نگه‌دارد، از درون اندراب صدایی برخاسته است که به هیچ ترفندی رام نشده است. این دره، خانه‌ی نسلی از اندیشمندان، فرماندهان، آموزگاران و مردم عادی‌ است که وجدان سیاسی و حس تعلق به آزادی را با شیر مادر و خاک دیار آموخته‌اند. در ساختارهای سیاسی پوسیده‌ی که در آن مشروعیت از لوله‌ی تفنگ بیرون می‌آید، اندراب همیشه بر مشروعیت برخاسته از آگاهی، عدالت و مقاومت آگاهانه تاکید کرده است.

ساکنان این دره، نه تماشاچی قدرت، بلکه کنش‌گران سرنوشت‌اند؛ آنان تاریخ را نه در صنف، بلکه در جبهه و میدان‌ نبرد نوشته‌اند و آزادی را نه در شعار، بلکه در سنگرها زیسته‌اند.

پس از سقوط جمهوریت، وقتی بسیاری از شهرها به‌سرعت زیر سایه سنگین گروه طالبان فرو رفتند، این اندراب بود که همچون دژ تسخیر ناپذیر در کنار پنجشیر و خوست، در برابر یورش تاریکی ایستاد. آن‌چه در اندراب اتفاق افتاد، صرفاً مقاومت فیزیکی علیه نیروی نظامی گروه طالبان نبود، بلکه انکار ایدئولوژی طالبانی و طرد رژیمی استبدادی با کارکرد نیابتی بود که خود را وارث دین می‌خواند، اما به‌واقع چیزی جز خادم منافع جیوپولیتیک پاکستان و بازوی منطقه‌ی بنیادگرایی نبود.

اندراب اما حافظه‌ی دارد که با خون مهر خورده و با معرفت آبیاری شده است. از دوران جهاد در برابر ارتش سرخ شوروی گرفته تا ایستادگی در برابر سلطه طالبان در دهه هفتاد و اکنون در موج تازه‌ی از اشغال داخلی، اندراب همیشه نقطه‌ی انفجار آگاهی مدنی، سیاسی و نظامی بوده است. اندرابیان، کسانی نیستند که تنها برای بقا بجنگند؛ آنان برای حیثیت، آزادی، تنوع فرهنگی و دفاع از عدالت می‌جنگند. این منطقه همواره با تکیه بر اخلاق مبارزه و سنت شرافت‌مندانه‌ی ایستادگی، در برابر هر قدرت سلطه‌گر قد علم کرده و بی‌وقفه اعلام کرده است که دیکتاتوری، حتی اگر با عمامه سفید تزئین شود، هنوز دیکتاتوری‌ست.

در جریان نزدیک به چهار سال گذشته، گروه طالبان با اعمال خشونت سیستماتیک، بازداشت‌های کورکورانه، قتل‌های فراقانونی و تبعیض‌های شدید قومی و زبانی کوشیده‌اند که اندراب را وادار به سکوت کنند. اما آن‌چه آنان نمی‌فهمند، این است که اندراب نه با اسلحه خاموش می‌شود و نه با زندان فراموش. طالبان در این چند سال کوشیدند که با قتل، زندان، شکنجه و تهدید، شعله مقاومت را در این منطقه خاموش کنند، اما شعله‌ها از دل خاکستر برخاستند و از درون هر خانه‌ی، رزمنده‌ی برخاست که با نگاه، با گام و با نماد، اعلام کرد که طالبان، نماینده این مردم نیستند.

در تظاهرات اخیر که توسط گروه طالبان در اندراب برای نمایش “همدردی” با مردم فلسطین برگزار شده بود، اندرابیان دست به کاری زدند که اگرچه در ظاهر ساده به‌نظر می‌رسد، اما در عمق، لرزه بر تن اشغال‌گران مستبد و انسان‌کُش انداخت؛ برافراشتن پرچم جبهه مقاومت ملی افغانستان در کنار پرچم فلسطین. این عمل نه تنها اعتراضی بود علیه ریاکاری طالبان در حمایت از فلسطینیان، بلکه تمثیلی بود از پیوند “رنج جهانیان” با “رنج افغانستان”. این هم‌زمانی نمادین، معادله‌ی ژرف را به نمایش گذاشت؛ گروه طالبان اگر در کنار مردم فلسطین ایستاده‌اند، پس چرا افغانستان را اشغال کرده‌اند؟ اگر با استعمار مخالف‌اند، چرا خود ابزار استعمار نوین‌اند؟ این پرسش‌ها، سلاحی بود که از دل نماد برخاست و اعتبار کاذب رژیم سرکوب‌گر طالبانی را درهم شکست.

جغرافیای اندراب، در دل کوه و دره‌هایش، نه‌تنها مقاومت فیزیکی، بلکه لایه‌هایی از هوش سیاسی، نافرمانی نظامی و مدنی و مقاومت فرهنگی را نیز پنهان کرده است. اندرابیان در طول تاریخ ثابت کرده‌اند که مبارزه تنها در میدان جنگ نیست؛ مبارزه در بیدار نگه‌داشتن ذهن، در نپذیرفتن تحقیر و در ایستادن بر شانه‌ی تاریخ خودی‌ست. به‌همین دلیل است که گروه طالبان با تمام سازوکار سرکوب‌گر خود، نتوانسته‌اند اندراب را در بند نگه‌دارند. زیرا در اندراب، حتی سکوت هم اعتراض است و حتی دعا هم فریاد عدالت‌خواهی دارد.

تجربه‌ی اندراب در این سال‌ها، باید الگویی باشد برای سایر مناطق افغانستان که چگونه می‌توان در دل اشغال، راه‌های بی‌صدا اما پرقدرت مقاومت را یافت؟ چگونه می‌توان در برابر نظام‌های اقتدارگرا، حافظه‌ی جمعی را زنده نگه‌داشت و امید را از زیر خاکستر بیرون کشید؟ اندراب، به‌زبان ساده، به ما می‌آموزد که اگر خاک‌ات آگاه باشد، اگر مردم‌ات دارای حس تاریخی و شرافت سیاسی باشند، هیچ اشغالی دوام نخواهد آورد. اندراب امروز تنها بخشی از بغلان نیست؛ اندراب روحیه‌ی‌ست که اکنون به تمام افغانستان تسری یافته است. این جغرافیای معترض، این تاریخ مقاومت، اکنون به متنی تبدیل شده است که جوانان از آن درس می‌گیرند و تاریخ‌نویسان آن را ثبت می‌کنند و اگر رژیم گروه طالبان در آینده‌ی نه‌چندان دور سقوط کند که خواهد کرد، بدون‌شک یکی از ستون‌هایی که این فروپاشی را ممکن ساخته، اندراب خواهد بود.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15463

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار