نویسنده: کاظم همایون
افغانستان بار دیگر به صحنهی کشمکشهای بزرگ منطقهای و جهانی تبدیل شده است. سخنان اخیر دونالد ترامپ در جریان کارزار انتخاباتی و سپس در سفرش به بریتانیا، بار دیگر مسئلهی حضور نیروهای آمریکایی در کشور را برجسته کرد. ترامپ در حالی بایدن را به خیانت متهم میکند که خود او در زمان ریاستجمهوریاش بانی توافقنامه دوحه بود و با صراحت خواهان خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان شد. اکنون اما همان تصمیم را علیه رقیباش استفاده میکند و مدعی است که اگر در قدرت میبود چند هزار نیرو را در پایگاه بگرام باقی میگذاشت. این تناقض آشکار، از یکسو ابزار انتخاباتی او برای تضعیف بایدن است، اما از سوی دیگر میتواند بیانگر عزم واقعی او برای بازتعریف نقش آمریکا در منطقه نیز باشد.
در همین حال، حادثهی بگرام ابعاد تازهای از معادله قدرت در افغانستان را آشکار ساخت. تالبان این رویداد را انفجار یک “ماین قدیمی”توصیف کردند، اما واقعیت آن است که بگرام از حساسترین مناطق افغانستان بوده و حتی پیش از حضور آمریکاییها هم تحت مراقبت قرار داشت. با ورود آمریکاییها، این منطقه بارها مینپاکی شد و بهشدت زیر نظر بود. از همین رو، روایت تالبان دربارهی انفجار یک ماین خنثینشده، نهتنها سست و غیرقابل باور است، بلکه نشاندهندهی تلاش این گروه برای پنهانسازی تلفات واحدهای کماندوییاش میباشد. پرسش منطقی این است که اگر واقعاً ماینی قدیمی وجود داشت، چرا درست درین زمان اساس منفجر شد و چرا پس از چندین دور پاکسازی همچنان باقی مانده بود؟
حمله بگرام میتواند چندین لایه داشته باشد. برخی فرضیهها آن را پیام مستقیم آمریکا به تالبان میدانند؛ هشداری آشکار که واشنگتن هنوز هم توانایی ضربهزدن در هر زمان و مکان را دارد. از سوی دیگر، من فکر میکنم پاکستان نیز ازین فرصت استفاده کرده و از تنش میان آمریکا و تالبها بهرهبرداری کرده و برای نمایش نفوذ خود دست به چنین عملیاتی زده باشد؛ چه با هماهنگی آمریکا و چه مستقل از آن. فراتر از این دو سناریو، احتمال دخالت بازیگران دیگری همچون ایران، چین و روسیه نیز مطرح است. این کشورها با چنین اقداماتی میتوانند به آمریکا یادآوری کنند که حضور و نفوذ آنها در حوزههای سنتی نفوذشان، بهویژه در مناطق حساس نزدیک به روسیه، انکارشدنی نیست. در واقع، این پیام میتواند نوعی هشدار چندجانبه به واشنگتن باشد که افغانستان ام-روز عرصهی انحصاری آمریکا نیست.
بازتاب داخلی حادثه هم بهنوبهی خود قابل توجه است. تالبان با روایت ضعیف “ماین قدیمی”ً بیش از هر چیز مشروعیت خود را نزد مردم زیر پرسش بردند. تمسخر این روایت در میان شهروندان و همزمان خبرهای منتشرشده دربارهی تغییر محل زندگی ملا هبت، رهبر تالبان، نشاندهندهی آن است که این حمله ضربهای روانی و تبلیغاتی سنگینی بر پیکره تالبان وارد کرده است. این وضعیت سراسیمگی و تشویش در میان صفوف طالبان را آشکار میسازد و نشان میدهد که آنها با وجود ادعای قدرت، همچنان بهشدت آسیبپذیر هستند.
در نهایت میخواهم بگویم که: افغانستان امروز صحنهی رقابت قدرتهای متعدد است. تالبان اگرچه بر زمین مسلطاند، اما کنترل فضای هوایی کشور در دست آنها نیست و عملاً آسمان افغانستان اشغالشده بوسیله همه قدرتهایی که توان پهپادی و هوایی دارند، میباشد. همین ضعف بنیادی، راه را برای تکرار حملات مشابه باز میگذارد و موقعیت تالبان را هر روز شکنندهتر میسازد. سخنان ترامپ، سفر او به بریتانیا، حملهی بگرام و واکنشهای پس از آن، همگی یک پیام مشترک دارند: پرونده افغانستان بسته نشده و این کشور همچنان میدان رقابت بازیگران جهانی و منطقهای است. تالبان در ظاهر حکومت میکنند، اما در واقع در محاصره تهدیدهای بیرونی و فرسایش اعتماد داخلی قرار دارند و آیندهشان بیشتر از هر زمان دیگری متزلزل به نظر میرسد.