مقاومت یک راه نیست، یک سرنوشت است؛ پلیست میان عزت و رفاه، میان رنجهای دیروز و آرمانهای فردا. پلیست که از دل هندوکش میگذرد، از پنجشیر تا اندراب امتداد مییابد، در پامیر بالا میگیرد، و بهسوی آفتاب آزادی گشوده میشود.
مقاومت واژهای تهی و خشک نیست؛ واژهایست آکنده از جان، پر از حس، لبریز از فریاد. واژهای که وقتی از سینهی یک ملت بیرون میتراود، لرزه بر ارکان استبداد میافکند و مشعل امید را در دل شب روشن میسازد.
مقاومت، هویت ماست؛ و مردمی که هویتشان را میگیرند، خاکستر نمیشوند، خاک نمیشوند، بلکه از دل خاک میرویند و با پرهای شکسته هم پرواز میکنند. مانند شاهینهایی که در تنگناهای اندراب و کوهساران پنجشیر آشیان دارند؛
در سختترین شرایط اوج میگیرند، و چون عقابانی تیزبین و نیرومند، با چنگهای استوار بر سر ستم فرود میآیند.
نه ترس میشناسند و نه تسلیم؛ هر توفان برایشان نردبانیست بهسوی بلندای شرف.
مقاومت، ملت ماست؛ ملتی که شاید زخم بخورد، اما خم نمیشود. ممکن است شکنجه، تحقیر و تبعید را تجربه کند، اما نابود نمیشود. چون ملتهایی که با رنج زاده شدهاند، با ریشه زندهاند. ملتی که در پنجشیر ایستاده، در اندراب میتپد، در تالقان میبالد، و در تمام افغانستان صدایش طنین میافکند.
مقاومت، جان سرزمین ماست؛ سرزمینی که امروز شاید در زنجیر باشد، اما فردا آزاد خواهد بود. تاریخ اگر چه خم شود، میشکند؛ اما ارادهی ملت ما نه خم میشود و نه میشکند. پنجشیر و اندراب، فقط جغرافیا نیستند؛ ستونهای برافراشتهی آزادیاند، قلبهای تپندهی ملتاند.
این است راه ما؛ راه مقاومت، راه رهایی، راه پیوند نسلی که از دل اسطوره برخاسته، با امروز میرزمد و فردا را رقم میزند.