نظام جموریت سوای اینکه چه کسی در راس و رهبری آن قرار داشت، یک مجموعه اصول، اساسات و ارزش های است که مردم در بیست سال گذشته با آن عادت کردند؛ مردم سالاری با همه دشواری هایش تمرین می شد و نظام سازی و نهادسازی در حال نهادینه شدن بود اما سقوط جمهوریت تمام آرزوها و امیدهای مردم را به باد داد و از سه سال به این سو یک نظام فاقد مشروع و یک نظام غیر مسوول با سر تمبهگی و زور به مردم حکمرانی میکند که هیچ اصول و ارزشی را بر نمیتابد. به دلیل موجودیت نظام که دارای مشروعیت مردمی نیست، هیچ مسول حکومتی خود را در برابر عملکردهایش پاسخگو نمی داند زیرا میکانیزمهای پاسخگو ساز و قانونیت ملاک و مدار اعتبار نیست. سقوط جمهوریت عوامل متعدد دارد. در خصوص عوامل و فکتورهای ساقط ساز جمهوریت و نظم مبتنی بر قانون اساسی تا حدی نوشتهها و تحقیقهای شده اما قطعا این نوشتهها بسنده نیست و باید بیشتر کنکاش و پژوهش صورت گیرد. نقش افراد، مهرهها، چهرهها و پروسهها در سقوط خیلی اساسی و تعیین کننده بود. تعدادی با خوش خیالی و نا آگانه سقوط جمهوریت را در یازده روز میدانند اما این برداشت و نتیجه گیری اشتباه محض و حمایت از طالبان است. نظام پسا بن در ۲۰۰۱ شکل گرفت و اساسات اداری، حقوقی و سیاسی آن گذاشته شد یک سری پروسهها و روندها نه برای تقویت دولت بلکه برای براندازی و سقوط دولت به پیش برده میشدند در همین حال تعداد زیاد افراد بومی یا غرب برگشته نه به عنوان دولت سازان و نهاد سازان بلکه مهرههای احتمالی سقوط نظام بودند که به عنوان ریزرفی از یک سمت به سمت دیگر تعیین میشدند و گام به گام روند سقوط را تسریع کردند. پروسهها، مفاهیم و مسایلی در افغانستان نیز بصورت عمدی روی دست گرفته شد که زمینههای تدریجی سقوط را فراهم کردند.
نقش افراد و بازیهای بسیار کثیف و روزمره گرایانه که روز وزیر، والی و سفیر بودند شب طالب میشدند یکی از چالشهای بیست سال گذشته بود یا به عباره دیگر مرز میان دوست و دشمن مخدوش و مغشوش بود و این مرز هیچ گاهی واضح نشد. دوستان زیادی در جامه دشمن به پیکر نظام و جمهوریت صدمات ولطمههای جبران ناپذیر زدند. ارزشهای نظام و پای بندی به آن متاسفانه تا پایان جمهوریت تعریف نشد، سیاست قومی و بازیهای کثیف رهبران سیاسی وقومی سنگ تمام بر تعریف ارزشهای نظام گذاشت که در نتیجه افراد نقشهای چند گانه بازی کردند. یکی از عناصر عمده دموکراسی موجودیت افراد دموکرات و آگاه با لازمهها و شاخصهای دموکراسی بود اما این امر و فرهنگ سیاسی در کشور نهادینه نشد و به همین دلیل چهرههای مشکوک و مرموز از آدرس های داخلی و خارجی نه به عنوان خادمین و دولت سازان بلکه به عنوان عوامل و بستر سازان سقوط عمل کردند. وحید مژده در زیر بینی استخبارات افغانستان در وزیر اکبر خان به طالبان در قسمت نوشتن اعلامیهها و متن و محتوای اعلامیه ها مشوره میداد. کریم خرم وزیر اطلاعات و فرهنگ دوره حکومت کرزی به مژده پیشنهاد معاونیت نشراتی وزارت فرهنگ را داده بود که مژده نپذیرفت. عاطف مشعل، سفیر دولت افغانستان در پاکستان در عین حال عضو شبکه حقانی بود و حالا با انس حقانی رفیق گرمابه و گلستان است و در رسانه المرصاد طالبان مقاله مینویسد. سیاست گران، اعضای پارلمان و مقامات ارشد دولتی با یک گروه قاتل و آدم کش همدردی داشتند و برای شان ادبیات سازی میکردند. حتی زمانیکه جنرال داوود و جنرال سیدخیلی دو جنرال از تبار آزاد مردان این سرزمین که برای سرکوب و نابودی طالبان به شمال فرستاده شدند، کرزی به آنها برچسپ کشتار پشتونها را داد و مقدمات شهادت این دو جنرال نامدار کشور را فراهم کرد. هر زمانی که مارشال دوستم برای سرکوب طالبان به فاریاب و جوزجان میرفت، کمال ناصر اصولی و تعدادی متعصبین به دوستم برچسپ پشتونکشی میدادند. کرزی در مقام رئیس جمهور باری به هارون نجفی زاده خبرنگار بی بی سی گفت که هیچ مشکلی نیست که طالبان چند ولایت را کنترول کنند از افغانستان استند و برادران ناراض ما استند. شخص اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور می گفت که چرا پشتونها در مقایسه با سایر اقوام در زندانهای افغانستان بیشتر استند. برای از بین بردن این تناقضها، عدم تعریف ارزشهای نظام و عدم ایجاد فرهنگ سیاسی پایدار و پای بند ساز افراد به اصول و معیارهای دولتی سبب شد که چهرههای دیروز که نکتایی زده، در رسانهها به جمهوریت گلو پاره می کردند، امروز در داخل و خارج از افغانستان خواسته یا ناخواسته به تفکر و حکومت تروریستی، ضد مدنیت، ضد زن و یک ٰرژیم فوق العاده غیر مسول کمپاین و لابی کنند. در فضای پس از طالبان و اگر قرار شد نظام سازی مجدد در کشور صورت گیرد و یک نظم با ثبات و مسوول شکل گیرد باید فرهنگ سیاسی شکل گیرد که در آن افراد به باور ها، نظمها و ارزشهای ملی و تعریف شده پای بند بمانند و از تضاد ها و تنافضهای فکری و سیاسی جلوگیری گردد.