برای درک خطرات مدارس جهادی طالبان ، از یک خاطره شروع می کنم:
باری نزد یک تن از فرماندهان حزب اسلامی که در دوران اول طالبان به این گروه پیوسته بود و در دوره دوم نیز با طالبان ارتباطات داشت رفتم، قصه کرد که چند روز قبل یک گروه از مسئولین محلی طالبان نزد من آمده بودند و به کنایه و مزاح به من گفتند: شما حزبیها از بین میروید و نابود میشوید، اما ما هیچگاه از بین نمیرویم و نابود نمیشویم. گفتم چرا ؟ گفت: میدانی که در دو طرف خط دیورند و در هر روستای افعانستان مدارس وجود دارد که نسل در نسل برای ما نیرو تربیت میکند، اما شما آموزشگاه تولیدی ندارید و بعد از مرگ رهبرتان میمیرید.
این قصه را به یاد داشته باشید تا برویم به قصه و تاریخ مدارس دینی در افغانستان/ بدبختستان، در تاریخ معاصر.
قبل از اینکه بخارای شریف و در کل آسیای میانه توسط اتحاد جماهیر شوروی و بالخصوص استالین اشغال شود، ارتباط عمیق میان میهن (خراسان) و بخارای شریف و سمرقند و شهرهای دیگر وجود داشت. اکثر علمای شمال از کابل تا لوگر، در بخارای شریف و شهرهای دیگر تحصیلات عالی خود را سپری میکردند، اگرچه تعداد شان اندک بود، اما بدینگونه روح اصیل تمدن خراسانی اسلامی در وجود شان جاری بود.
در طرف جنوب افغانستان، پس از تاسیس دیوبند بسیاری از طالبان علم به دیوبند میرفتند و پس از استقلال پاکستان سوبه سرحد و کراچی میزبان طالبان علم دینی در مدارس دیوبندی شد.
تا زمان جهاد افغانستان یک تعداد از علمای منهج بخارای شریف که بنام ” داملا” یاد میشدند، در شمال افغانستان و حتی کابل حضور داشتند و در دهه اخیر زندگی شان بود.
مدارس دیوبندی سوبه سرحد و کراچی در آن زمان حالت ستیزهگری نداشتند و حالت نرمال و عادی داشتند، از این جهت مودودیها و اخوانیها برملا های پاکستان و افغانستان میتاختند که شما سیاسی نیستید و اسلام را سیاسی نمیدانید.
پس از آن که جهاد مردم افغانستان علیه اتحاد شوروی شروع شد، برنامه این بود که احزاب اخوانی حمایت شوند چون ایدئولوژی ستیزهگر اخوانی را در برابر شوروی و کمونیسم موفق میداشتند و این ایدئولوژی موفقیت خود را نشان داد.
عرب های سلفی – اخوانی آمدند معهدها و مدارس و انجمنهای سلفی – اخوانی را ساختند که حاصل آن بعداً القاعده و نیروهای بود که حتی تا چیچین رفتند. حاصل بعدی آن جمعیت اصلاح افغانستان است که قدرت نرم آی.اس.آی و جماعت اسلامی پاکستان در افغانستان به شمار میرود.
پس از آن که دولت مجاهدین به رهبری استاد ربانی تشکیل شد و به ساز پاکستان نرقصید، اخوانیهای جمعیتی و اتحادی و حزبی با هم جنگیدند، پاکستان به این فکر شد که پروژه اخوانیها در افغانستان پایان یافته است و این ایدئولوژی نتوانست منافع آن کشور را برآورده کند، از این جهت پروژه عبور از حکمتیار و اخوانیسم را در پیش گرفت.
پاکستان به این عقیده شد که اخوانیهای افغانستان دانشگاهی هستند، اینها از خود آجندا و دستور کار دارند، بنابراین، ممکن است با ما باشند، اما از ما نمیشوند و سعی میکنند، آجندا و دستور کار خود را به پیش ببرند.
پاکستان پس از آن پروژه دیوبندیسم ستیزهگر را روی دست گرفت و در این میان از میان مدارس دیوبندی و بالخصوص مدرسه حقانیه طالبان را شکل داد. داستانش را در کتاب کرنیل امام بخوانید.
خلاصه داستان این است که پاکستانیها به این اندیشه شدند که نیروی بسازند، از خود آجندا نداشته باشد، به این خاطر باید کسانی باشند که:
– در شهر زندگی نکرده باشند
– مکتب و دانشگاه نخوانده باشند
– اندیشه ملی گرایی نداشته باشند
در مرحله اول پاکستان نیروهای زبده ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ نفری را تربیت کرد و آنها را آماده ساخت تا از ضعیفترین نقاط شورش خود را شروع کنند. سپس به مدارس دیوبندی سوبه سرحد دستور داد که از زمان تشکیل طالبان از میان مهاجرین افغانستان و پاکستانیها وظیفه تولید سرباز برای رژیم طالبان را در پیش بگیرند، در واقع مدارس دیوبندی که عالم و مفتی تربیت میکردند، این زمان به گفته خودشان مجاهد تربیت کردند تا در افغانستان در برابر جمهوریت اسلامی – به گفته آن ها رژیم دست نشانده آمریکا- و علیه اشغال آمریکا بجنگند.
کیفیت درس این مدارس بسیار ضعیف شد، شاید در سال شش ماه هم درس نمیخواندند، بلکه هم و غم شان جهاد و انتحار و رفتن به بهشت بود.
اکنون که رژیم طالبان بر افغانستان حاکم شده است، پروژه مدارس جهادی از پاکستان به درون افغانستان انتقال یافته است، همانگونه که پاکستان طرف قرارداد پروژه تولید تروریسم مذهبی بود، اینک طالبان طرف پروژه تولید تروریسم مذهبی هستند.
البته این بدان معنا نیست که اسلام دین تروریستی باشد که دامن اسلام از این چیزها پاک است، اما ساختن ایدئولوژی های تروریستی و انتحاری از دامن فقه و حدیث و قرآن و فتوا، یک امر معمول جهان امروزی، عرب و غیر عرب مسلمان است.
حال مهم است که بدانیم طالبان با ساختن دو مدرسه جهادی در هر شهرستان چه پروژهای را در پیش دارند؟
اولین کار طالبان فقیر سازی مردم افغانستان است، کسانی که همه تشنه علم و دانش هستند، چگونه؟ دروازه مکاتب را به روی دختران بستند. فقر هم بیداد می کند و دانشگاههای خصوصی بسته میشود، دانشگاههای دولتی هم به مدارس تبدیل میشوند. مردم وقتی تصمیم می گیرند که پسران و دختران خود را به مراکز علمی ببرند، یگانه و ارزانترین مکان مدارس جهادی در هر شهرستان است. چرا که از فرط فقر دیگر مردم نمیتوانند، فرزندان شان را در مکاتب خصوصی بگذارند. به این ترتیب مردم مجبور می شوند که فرزندان شان چه دختر و چه پسر را در مدارس جهادی شامل کنند که هم یک لقمه نان دارد و همه جاذبه دینی و هم جاذبه دولتی.
مردم فکر میکنند که کسانی که دارای سند لیسانس و ماستری هستند، در دولت برای شان وظیفه پیدا نمیشود، اما برای بی سوادان طالب بنام ” مجاهد” وظیفه دولتی و کش و فش پیدا میشود، پس چه خوب که فرزندان ما در مدارس جهادی درس بخوانند تا فردا در دولت صاحب وظیفه و در جامعه صاحب رسوخ باشند.
شما فرض کنید که یک کودکی دختر یا پسر که امروز ۷ سال دارد، بعد از ۱۵ سال ۲۲ ساله می شود و از مدارس جهادی فارغ می شود، او یک تروریست مطیع و آماده است. این شخص بر خانواده خود نیز حاکمیت پیدا میکند و بدین گونه فکر تروریسم و انتحاری را به خانواده خود انتقال میدهد.
در یک نسل بدینگونه تفکر عرفانی خراسانی اسلامی از جامعه افغانستان رخت می بندد، پشتونها سی سال قبل در عمق افراط دیوبندی جهادی و سلفی جهادی غرق شده اند، حالا در یک نسل دیگر تاجیکان، اوزبیکان و … در اعماق افراطیت دیوبندی جهادی غرق می شوند.
فردا، یک نسل بعد شما شاهد ۴۰ تا ۵۰ میلیون تروریست میباشید، این ملت می تواند به سراسر جهان تروریست صادر کند، به ایران، به آسیای میانه، به غرب و به جهان عرب.
چه باید کرد؟
حقیقت این است که قدرت سخت/ قدرت مسلحانه، فضا را برای قدرت نرم احاطه کننده میسر میسازد. همچنان قدرت نرم میتواند، زمینه ساز شکل گیری قدرت سخت باشد.
جبهه مقاومت ملی که امروز علم مقاومت مسلحانه را بر دوش میکشد، باید علم مقاومت بنیادین که مقاومت فکری تمدنی خراسانی است، را نیز باید به دوش بکشد.
برای این منظور باید راهبردهای زیرین را در نظر گرفت:- جبهه مقاومت می باید یک اتاق فکر مجهز به دانشمندان در سطح دکترا و بالاتر از آن را از علوم انسانی و علوم اسلامی تشکیل دهد. وظیفه این اتاق فکر تولید خطوط کلی و اندیشه علمی خراسانی اسلامی در برابر افراطیت دیوبندی جهادی و سلفی جهادی و سیفی جهادی باشد.
– جبهه مقاومت باید یک اتاق فکر تبلیغاتی قوی را مجهز از زبده ترین ژورنالیستها و مجهز با تکنیکهای رسانههای اجتماعی، تلویزیون و رادیو تشکیل دهد تا افکار تولید شده را به زبان مردم تبلیغ کند.
– جبهه مقاومت باید دانشگاه آنلاین که محوریترین دانشکدههای علوم انسانی و علوم اسلامی را پوشش دهد با برنامه درسی جدید و مدرن علوم انسانی اسلامی شکل دهد و بدین وسیله یک دانشگاه فعال را با اساتید فعال آماده کند.
– جبهه مقاومت به مجرد گرفتن هر شهرستان و یا هر استان که توانایی حفظ متوسطالمدت- پنجساله – آن را داشته باشد، نمونه عملی این دانشگاه آنلاین را فعال کند.
– جبهه مقاومت در هر استانی که حاکمیت پیدا میکند، جلو نشر و پخش اندیشههای دیوبندی جهادی سوبه سرحدی – نه دیوبندی اصیل ، سلفی جهادی مه سلفی اعتدالی، سیفی جهادی نه تصوف اصیل، را بگیرد و نسل موجود و نسل آینده را از سموم قاتل تروریست سازی آن ها نجات ببخشد.
– جبهه مقاومت جلو نشر و پخش قدرت نرم آی.اس.آی را که در قالب جمعیت اصلاح معرفی شده بود و تمدن خراسانی اسلامی را بنام امت خیالی خود شان، زیر سوال میبرند بگیرد و نسل موجود و نسل آینده را از تفکرات خیالی اخوانی تحریری نجات ببخشد.
– جبهه مقاومت این دانشگاهها را در هر شهرستان و استان که فتح کرد، گسترش دهد و برای فارغالتحصیلان آنها مدرک رسمی توزیع کند.
– جبهه مقاومت، با موفقیت و فتح مرکزیت کشور، این دانشگاهها را به رسمیت برساند، اسناد فارغان آن را رسمی بسازد و فارغان ماستری آنرا در دانشگاهها جابجا کند.
– جبهه مقاومت این دانشگاهها را به دولت نسپارد، بلکه به عنوان بازوی علمی دانشگاهی و فکری ایدئولوژیک خود نگه دارد و از طریق ساز و وار خصوصی و برنامههای دیگر اقتصادی این دانشگاهها و مکاتب و مدارس تابع آن را تمویل کند.