تقدیس خون و خاکستر؛ طالبان و ساخت اسطوره‌ای از وحشت

نویسنده: برسام آریایی

اظهارات اخیر ندامحمد ندیم، وزیر تحصیلات عالی گروه طالبان، مبنی بر معرفی ملاعمر به‌عنوان الگوی نسل جدید، نه‌تنها یک اظهار نظر ساده نیست، بلکه بخشی از یک پروژه ایدئولوژیک عمیق و سازمان‌یافته است که با هدف مشروعیت‌بخشی به یک رژیم واپس‌گرا و خشونت‌محور، حافظه تاریخی جامعه افغانستان را هدف گرفته است. این سخنان، استمرار یک سیاست فرهنگی و آموزشی تمامیت‌خواه است که در آن «تحریف تاریخ» به ابزار اصلی مهندسی ذهن و تخریب اندیشه نسل نو تبدیل شده است. طالبان در واقع در پی آن‌اند که با تزریق مفاهیم قهرمان‌سازی و اسطوره‌پردازی از چهره‌های خشونت‌محور، نوعی تاریخ بدیل خلق کنند که در آن واقعیت‌ها به نفع اسطوره‌های خودساخته سرکوب شده و حقیقت، قربانی هدف‌های ایدئولوژیک شود. ملاعمر که در حافظه تاریخی و سیاسی افغانستان نماد انزوا، خشونت سازمان‌یافته، زن‌ستیزی ساختاریافته و پناه‌دهی به گروه‌های تروریستی جهانی چون القاعده است، از سوی طالبان به‌عنوان یک «رهبری بصیر» معرفی می‌شود. این تلاش نه برای پژوهش تاریخی یا نقادی آکادمیک، بلکه برای تحمیل یک خوانش یک‌سویه، انحصارطلبانه و ایدئولوژیک از گذشته است؛ خوانشی که هدف آن بازتولید سلطه از طریق الگوهای مرده و دفن‌شده در تاریخ است.

گروه طالبان در طول حیات سیاسی خود هیچ‌گاه به روایت‌های چندسویه، گفت‌وگو با تاریخ یا نقد درون‌گفتمانی باور نداشته‌اند. از روز نخست پیدایش این گروه تا کنون، آنچه از زبان و عمل آنان تراوش کرده، نه عقلانیت سیاسی بلکه ترکیبی از اقتدارگرایی مذهبی، تقدیس جهل و حذف سیستماتیک دگراندیشی بوده است. در چنین فضایی، بازسازی چهره‌ای مانند ملاعمر نه یک «پروژه علمی»، بلکه یک «پروژه تبلیغاتی» است که هدفش تحکیم ایدئولوژی تندروانه در نظام آموزشی است. این پروژه، با بهره‌گیری از ابزار دولت، رسانه و نظام تحصیلی، در پی آن است تا نسلی فاقد اندیشه انتقادی، آگاهی تاریخی و اراده مدنی تربیت کند؛ نسلی که در مقابل خشونت زانو بزند، استبداد را فضیلت بپندارد و حقیقت را در سایه اسطوره‌ها نادیده بگیرد. آنچه ندیم به‌عنوان «بصیرت سیاسی» ملاعمر نام می‌برد، در واقع همان سیاست کوراندیشی، حذف و تبعید فکری است که افغانستان را از دهه ۱۹۹۰ به خاک و خون کشید و هنوز نیز تبعات آن در ساختارهای قدرت، مناسبات فرهنگی و روان جمعی مردم کشور قابل مشاهده است.

دفاع از ملاعمر، دفاع از یک نظام فکری ضد توسعه، ضد مدنیت و ضد انسان‌گرایی است. نظامی که در آن، زنان به‌عنوان انسان‌های «درجه‌دو» تلقی می‌شوند، هنر جرم تلقی می‌شود و هر نوع دگراندیشی، مصداق ارتداد و کفر پنداشته می‌شود. ملاعمر، نه تنها مشروعیتی از دل جامعه نداشت، بلکه رهبری‌اش با استناد به مشروعیت سنتی قبیله‌ای، حمایت مالی و نظامی سازمان استخبارات نظامی پاکستان (ISI) و نوعی تحمیل از بالا به پایین شکل گرفته بود. او نه در انتخابات آمده بود، نه از دل گفت‌وگوی سیاسی برخاسته بود و نه حتی در درون طالبان فردی فکری و اندیشمند محسوب می‌شد. رهبری او ناشی از شرایط خلاء سیاسی، ضعف جامعه مدنی و فقر شدید آگاهی عمومی بود؛ نه محصول بصیرت، خرد سیاسی یا مشروعیت تاریخی. چگونه ممکن است فردی که حتی چهره‌اش در رسانه‌ها دیده نشد و تا لحظه مرگ در انزوا و بی‌خبری مطلق زیست، الگوی رهبری معرفی شود؟ مگر می‌توان رهبری را که از پاسخگویی، شفافیت و رابطه با جامعه طفره می‌رفت، الگو نامید، آن‌هم برای نسلی که در عصر ارتباطات، نقد و شفافیت نفس می‌کشد؟

آنچه ندامحمد ندیم و نظام آموزشی طالبان تلاش دارند انجام دهند، نوعی «شبیه‌سازی ایدئولوژیک» گذشته برای کنترل آینده است. آنان با ساختن چهره‌ای از ملاعمر به‌مثابه یک شخصیت مقدس، سعی دارند نسل آینده را از ارتباط آزاد با تاریخ محروم کنند و یک قرائت رسمی، فرمایشی و تک‌صدایی را جایگزین حقیقت تاریخی سازند. این کار از اساس با اصول علم، پژوهش و آموزش در تضاد است. هیچ نظام تحصیلی سالمی الگوهای خود را از دل نمادهای ترور و سرکوب بیرون نمی‌کشد. در تمام جوامع توسعه‌یافته، رهبران فکری کسانی‌اند که حامل خرد، آزادی‌خواهی، عدالت‌طلبی و شکوفایی فکری‌اند؛ نه کسانی که کتاب سوزاندند، زن را در خانه حبس کردند و پناهگاه امن تروریست‌ها شدند. نظام آموزشی‌ای که مبتنی بر ارعاب، سانسور و تبلیغ تقدیس‌شده‌ترین چهره‌های تاریکی باشد، نه تنها دانش تولید نمی‌کند، بلکه آگاهی را می‌کُشد، روح علمی را دفن می‌کند و ذهن جوان را به برده‌ی ایدئولوژی تبدیل می‌سازد.

سخنان ندیم صرفاً یک اشتباه لفظی یا بزرگ‌نمایی تبلیغاتی نیست، بلکه بخشی از یک راهبرد فرهنگی دقیق است که در آن هویت‌سازی با ابزار اسطوره‌سازی از جهل و خشونت صورت می‌گیرد. ملاعمر نه موضوع پژوهش بلکه موضوع نقد، بازخوانی و عبرت تاریخی است. باید نسل نو بداند که او رهبر مکاتب سوخته، زنان شلاق‌خورده، بوداهای نابودشده و تروریست‌های مهمان‌شده بود؛ نه «مرد بصیرت سیاسی». این تمایز را نباید از دست داد، وگرنه همان‌گونه که حافظه تاریخی دچار تحریف می‌شود، مسیر آینده نیز به همان اندازه آلوده به توهم و تباهی خواهد شد. وجدان آگاه جامعه، مسئول است که در برابر این پروژه تمامیت‌خواهی فکری ایستادگی کند؛ وجدان‌هایی که باید تاریخ را نه از دریچه شعار، بلکه از پنجره حقیقت، نقد و تجربه جمعی بازخوانی کنند.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15419

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار