بحران روشنفکری در افغانستان؛از مسوولیت‌پذیری تا انفعال اجتماعی 

نویسنده: فضل من‌الله مجاهد

ژان پل سارتر، فیلسوف و روشنفکر برجسته‌ی فرانسوی، می‌گوید: «روشنفکر کسی است که مسوولیت تاریخی خود را می‌پذیرد و در برابر بی‌عدالتی سکوت نمی‌کند.» این جمله جوهره‌ی روشنفکری را در سه مفهوم خلاصه می‌کند: آگاهی، تعهد و اقدام. در طول تاریخ، روشنفکران و جوانان نیروی محرک تحولات بوده و نقشی کلیدی در انقلاب‌ها، اصلاحات اجتماعی و جنبش‌های آزادی‌خواهانه ایفا کرده‌اند. اما چرا در افغانستان امروز، این نیروی تاریخی به حاشیه رانده شده و به انزوا گراییده است؟
در تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان، روشنفکران و جوانان نقشی تعیین‌کننده داشته‌اند. از جنبش‌های مشروطه‌خواهی و اصلاحات شاه امان‌الله گرفته تا ظهور احزاب و جریان‌های فکری در دهه‌ی دموکراسی، این قشر همواره در تحولات کشور مؤثر بوده است. حتی در دوران حکومت کمونیستی، با وجود قساوت و جنایات حاکمان، روشنفکران رسالت خود را ادا کردند. جامعه‌ی آن زمان افغانستان پر از ایده‌های متضاد بود و تقریباً هیچ جوانی نسبت به تحولات بی‌تفاوت نمی‌ماند.
به همین ترتیب، در دو دهه‌ی اخیر که افغانستان تجربه‌ی دموکراسی را از سر گذراند، فضای نسبتا مناسبی برای روشنفکران فراهم شد. جامعه‌ی مدنی یکی از مهم‌ترین دستاوردهای این دوران به شمار می‌رفت و تصور می‌شد که با حضور میلیون‌ها جوان تحصیل‌کرده و ده‌ها سازمان مدنی، سنگ بنای روشنفکری واقعی در افغانستان گذاشته شده است. و انتظار می‌رفت که این قشر بتواند در برابر حکومت‌های خودکامه بایستد. اما پس از سقوط جمهوریت در ۱۵ اوت ۲۰۲۱، بسیاری از این جوانان تحصیل‌کرده و روشنفکر نه‌تنها در برابر جنایات طالبان سکوت کردند، بلکه انرژی خود را صرف تطهیر طالب و یا دامن زدن به اختلافات قومی و زبانی در شبکه‌های اجتماعی نمودند که این عمل هم به نفع گروه حاکم شده‌است.
این وضعیت در تضاد آشکار با تعریف سارتر از روشنفکری است. روشنفکر کسی نیست که در برابر بی‌عدالتی خاموش بماند. اکنون، پس از سه سال و نیم، هیچ جریان فکری و هیچ انجمنی که از این قشر به‌طور رسمی در برابر گروه طالب اعلام موجودیت کرده باشد سراغ نداریم. این سکوت فرار از مسوولیت، پرسشی جدی را مطرح می‌کند: آیا در افغانستان اصلاً روشنفکری وجود داشته است؟ و اگر داشته، چرا امروز از مسوولیت خود شانه خالی کرده است؟ چرا به‌جای ایجاد وحدت و بسیج فکری، درگیر اختلافات قومی، زبانی و منطقه‌ای شده است؟ چرا به‌جای اقدام عملی برای تغییر، تنها نظاره‌گر اوضاع باقی مانده است؟
نتیجه‌ی این انفعال، پس از گروه طالب هم بازگشت مهره‌های سنتی، رهبران قومی، جنگ‌سالاران و گروه‌های تندرو به عرصه‌ی قدرت خواهد بود. وقتی نسل جوان و روشنفکر افغانستان، به‌جای ارایه‌ی ایده‌های مبارزاتی و تلاش برای تحقق عدالت، درگیر مسایل بی‌ربط و غیر ضروری شود، راه و زمینه برای سلطه‌ی نیروهای واپس‌گرا هموار می‌گردد. طالبان نیز از این وضعیت بیشترین بهره را می‌برند، زیرا می‌داند که هرچه روشنفکران و جوانان سرگرم مسایل حاشیه‌ای شوند، کمتر به مبارزه علیه بی‌عدالتی و دفاع از حقوق اولیه‌ی شهروندان می‌اندیشند.
گروه طالبان فراتر از یک گروه قومی و زبانی، نماینده‌ی یک تفکر اقتدارگرا و افراطی است که تنها با یک مبارزه‌ی فکری و عملی منسجم می‌توان در برابر آن ایستادگی کرد. اگر روشنفکران افغانستان واقعاً به آرمان‌های خود پایبندند، باید از انفعال خارج شوند، مسئولیت تاریخی خود را بپذیرند و برای تغییر وضعیت موجود اقدام کنند.
سارتر تاکید می‌کند که روشنفکر نباید تنها یک ناظر بی‌طرف باشد، بلکه باید به‌عنوان نیرویی فعال در روندهای اجتماعی و سیاسی ایفای نقش کند. افغانستان امروز بیش از هر زمان دیگری به چنین روشنفکرانی نیاز دارد؛ کسانی که سکوت را بشکنند، اختلافات را کنار بگذارند، اولویت‌های جامعه را مشخص و برای ایجاد یک روحیه‌ی مبارزاتی، مسوولیت‌پذیری و تعهد روشنفکری که سارتر از آن سخن می‌گوید، تلاش نمایند.
در غیر این صورت، افغانستان برای سال‌های طولانی قربانی بی‌عدالتی، نابرابری و سلطه‌ی نیروهای واپس‌گرا خواهد ماند.
در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15070

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار