نقد باید دادگرانه باشد

نوشته: محمد عالم جمال
جناب دکتر محی‌الدین مهدی، شخصیت فرهیخته و دغدغه‌مندی هستند و مصروفیت شان روشنگری وکنشگری است در رابطه با گفت‌وگوی اخیر شان با شبکه «سایه»، چند نکته را قابل تذکر می‌دانم:
۱. دکتر مهدی در این گفت‌وگو به عنوان یک روشن‌فکر ظاهر شد. او با شهامت، گذشتهٔ سازمان و رهبران خود را به طور مستدل نقد کرد. پرویزن نقد است که جایگاه روشن‌فکر را از جوندگان سخن دیگران ودنباله روان مشخص می‌سازد.
۲. دکترمهدی در این گفتگو در چهرهٔ کنشگر سیاسی و فکری برآمد کرد؛ چرا که با نقد گذشته، راه یا راه‌هایی را برای عبور از وضعیت موجود قبیله‌سالاری نیز ارائه داد.
امامصاحبه از چند جهت نیازمند بررسی است:
۱. با وجودی که دکتر مهدی در طول گفت‌وگو از «افغانی‌سازیِ هویت، فرهنگ، سیاست، تاریخ، ملت‌سازی و نمادهای ملی» انتقاد داشت، اما به عنوان نماینده‌ای فدرال‌خواه سخن گفت که افغانی‌سازیِ همه‌ی نهادها و ساختارها در «قانون اساسی جمهوری فدرال افغانستان» تأیید شده است و این رویکرد، تجلیِ واضح و کاملی از افغانی‌سازی در ساختار فدرال است.
سرفصل راه‌حلِ منازعه‌ی قومی، انتخاب نامی فراقومی، فراگیر ومتکثر است که در آن همه هویت، تاریخ، فرهنگ و ارزش‌های اجتماعی خود را ببینند و از بیگانگی و اسارتِ های سیاسی، فرهنگی، ملی، تاریخی، هویتی و اجتماعی رهایی یابند.
۲. تمام گفت‌وگوی دکتر مهدی حول این محور می‌گشت که جنگ، بحران اجتماعی، تنش‌ها و شکاف‌های ملی، ریشه‌ی قومی دارند و همه‌ی قومیت‌ها باید برای دفاع از منافع قومی خود متحد شوند. اما به نظر این قلم، فدرالیسم و تأسیس دولت فدرال — با همه‌ی مزایایی که برای دیگران داشته باشد — برای تاجیک‌ها رفتن داوطلبانه زیر حلقه دار است و نگارنده دیدگاه‌های خود را در این زمینه بیان کرده است.
برای تاجیک‌ها به عنوان یک هویت بزرگِ اجتماعی و فرهنگی، اما پراکنده، فدرالیسم بیش از ساختار متمرکز مرکزی آسیب‌زا خواهد بود. ایجاد ساختار فدرالی چه به گونه ی برپایی ایالتهای قومی، چه جغرافیایی برای جوامع پراکنده و متنوعی که بیشترشان مرزهای قومی و فرهنگی مشخصی ندارند، بیش از آن که راه‌حل باشد، خودکشی سیاسی، هویتی وفرهنگی است.
۳. خلط کردنِ مسئله‌ی فدرالیسم با ملوک‌الطوایفیِ دوره‌ی احمدشاهی (در قالب حاکمیت رؤسای قبایل) به هیچ وجه قابل توجیه نیست. فدرالیسم، سوسیالیسم و لیبرالیسم… پدیده‌های مدرنی هستند که در چارچوب ساختارحاکمیت مبتنی بر اتحادیه‌ی رؤسای قبایل تعریف‌پذیر نیستند.
۴. نقد جناب مهدی از کودتای ثور، حضور نظامی اتحاد شوروی و عملکرد چپ در بیش از یک دهه، نقد درستی است؛ اما او به نقد پروژه‌ی جهاد به عنوان یک روشن‌فکر وکنشگر منتقد نپرداخت. واقعیت این است که جهادگری پیش از دوران حضور چپ درقدرت سیاسی شروع شده بود و به نظر این هیچمدان، قدرت‌های بزرگ جهانی از طریق نیروهای نیابتی‌شان جنگ را بر کشور و مردم ما تحمیل کردند. پروژه‌ی «جهادگران فی سبیل الله» درکنارچپ، خود یکی از این نیروهای نیابتی آمریکا بود. عملکرد بعدی مجاهدین در دوران اشغال آمریکا چنان روشن است که نیازمند هیچ سند و مدرکی نیست.
آیا همراهی چپ با اتحاد شوروی در مبارزه برای کسب قدرت سیاسی، مظهر وطن‌فروشی و خیانت به وطن است و همراهی مجاهدین با ایالات متحده‌ی آمریکا، اوج دفاع از کشور، خاک و نوامیس ملی؟! آیا تجاوز و اشغال شوروی سزاوار محکومیت است و تجاوز و اشغال ایالات متحده‌ی آمریکا و فرمانبرانش قابل ستایش و مصداق آزادی‌خواهی؟!
۵.منتقدانِ «تحریف‌های تاریخی» نباید به نقدِ دلبخواهانه متوسل شوند. رسوبات ایدئولوژیک گذشته بر چون و چراییِ داوری است که پای روشنفکر و روشنگر را در نقدی ستره، سچه و منطبق بر واقعیت، می‌لنگاند.
۶.آگاهی و شناخت ملی و طرح برابری و مشارکت جوامع و اقوام در قدرت، از چپ ریشه گرفت و به جامعه منتقل شد و بخش‌های مختلف اسلام سیاسی را فرا گرفت. درواقع همه جریانهای اسلام سیاسی در این امر منفعل ودنباله رو چپ بودند وهستند.
۷.راه‌حل بحران‌های سیاسی، اجتماعی و تنش‌های قومی، فرهنگی و ملی باید طوری مطرح شود که منافع همه را برآورده کند، نه اینکه بخشی را پوست بکنیم و به جان بخش دیگر برای شفایابی بپوشانیم.
در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15809

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار