قبیله؛ ساختار اصلی وفاداری در رژیم امارت طالبانی

نوشته: یعقوب لیث صفار

در افغانستان، قبیله نه‌تنها یک ساختار اجتماعی سنتی، بلکه بنیادی حیاتی برای شکل‌گیری و دوام قدرت سیاسی است. تحلیل حاضر با عنوان «قبیله؛ ساختار اصلی وفاداری در رژیم امارت طالبانی» به این مسئله می‌پردازد که چگونه وفاداری قبیله‌ای، از گذشته تا امروز، مهم‌ترین ابزار انسجام، بسیج و تداوم قدرت در ساختارهای سیاسی کشور بوده است. از احمدشاه ابدالی در قرن هجدهم تا ظهور مجدد طالبان در سال ۲۰۲۱، رژیم‌های مختلف با بازآفرینی ساختارهای قبیله‌محور، مشروعیت خود را بر پایه هم‌پیمانی‌های قبیله ای، قومی و طایفه‌ای تثبیت کرده‌اند.

از دوران احمد شاه درانی تا در دوران ظاهر شاه، این قبایل درانی بودند که در ساختار سلطنت نقش برتر داشتند؛ در دوره کمونیست‌ها، قبایل غلجایی برای مقابله با نفوذ درانی‌ها تقویت شدند؛ در دولت اشرف غنی، شبکه‌ای قبایل غلزایی با محوریت قبیله احمدزی  در رده‌های بالای امنیتی و تصمیم‌گیری قدرت یافتند؛ و اکنون در رژیم امارت طالبانی، بازهم وفاداری قبیله‌ای – عمدتاً در میان قبایل پشتون جنوب و جنوب‌غرب – ستون فقرات مشروعیت و کنترل قدرت را تشکیل می‌دهد. این تحلیل، با اتکا به شواهد تاریخی و نقل‌قول‌هایی از مسئولان سابق مانند علی احمد جلالی، به کالبدشکافی این ساختار و پیامدهای آن برای آینده سیاسی افغانستان می‌پردازد.

ساختار قبیله‌ای قدرت در دوران اول طالبان (۱۹۹۶–۲۰۰۱)

در دوره اول امارت طالبان، ساختار قدرت مبتنی بر قبایل پشتون غلجایی به‌ویژه در جنوب افغانستان بود. رهبران کلیدی طالبان مانند ملا عمر، و بسیاری از اعضای شورای رهبری، از قبایل قندهار، زابل، ارزگان و هلمند می‌آمدند. این ساختار نه‌بر پایه نهادهای حکومتی مدرن، بلکه بر اساس پیوندهای قبیله‌ای، وفاداری مذهبی، و بیعت شخصی با رهبر مذهبی بنا شده بود. تصمیم‌گیری به‌جای نهادهای مشارکتی یا قانون‌مند، در محافل محدود قبیله‌ای صورت می‌گرفت. اقوام غیرپشتون (تاجیک، هزاره، ازبک و …) از ساختار حکومت به‌کلی حذف شده بودند و جایگاه‌های کلیدی را تنها پشتون‌ها اشغال کرده بودند. همچنین، شبکه‌های استخدام و بسیج نیرو درون همان بسترهای قبیله‌ای، خانوادگی و مدارس دینی فعالیت می‌کردند.

مایکل سمپل – تحلیلگر ارشد در USIP در این مورد می نویسد:

«تمام مقام‌های تاجیک، ازبک و هزاره از سمت‌هایشان برکنار شدند و پشتون‌ها – حتی اگر فاقد صلاحیت بودند – جایگزین آن‌ها شدند.»

در  گزارش EASO – سازمان اتحادیه اروپا برای پناهجویان آمده است:

«فرماندهان محلی و خودمختار، ساختارهای قبیله‌ای و علمای دینی، مسیرهای اصلی جذب نیرو در طالبان هستند… سلول محلی – شامل فرمانده، قبیله، خانواده یا مدرسه دینی – واحد اصلی جذب محسوب می‌شود.»

در  گزارش دانشگاه نظامی آمریکا (Army University Press) آمده است: «طالبان نه‌فقط یک جنبش اسلامی، بلکه یک جنبش قومی پشتون است. اکثریت اعضای آن پشتون‌اند. توسط پشتون‌ها تأسیس شده، توسط پشتون‌ها رهبری می‌شود و پایداری‌اش نیز ناشی از تهدید نسبت به سلطه‌ی پشتون‌هاست.»

چگونه ملاهبت الله رهبر طالبان شد؟

در روند تحول رهبری در طالبان، تغییرات مهمی پس از حمله آمریکا به افغانستان و سرنگونی رژیم اول طالبان در سال ۲۰۰۱ رخ داد. این تغییرات نه تنها چهره‌های رهبری را دگرگون ساخت، بلکه در سطح ساختاری و قبیله‌ای نیز پویایی‌های تازه‌ای ایجاد کرد.

ملاعمر: رهبر کاریزماتیک، پنهان و مرموز

ملا محمد عمر، رهبر بنیان‌گذار طالبان، پس از اشغال کابل در ۱۹۹۶ تا حمله آمریکا در ۲۰۰۱، یک حکومت سخت‌گیرانه و مذهبی را هدایت کرد. پس از سقوط رژیم، او به شکل پنهانی جنگ علیه جمهوریت و ناتو را سازمان‌دهی کرد و تا سال‌ها بدون حضور رسانه‌ای یا عکس رسمی، نوعی کاریزما و هیبت مذهبی برای نیروهای طالبان حفظ کرد. او بیشتر بر مشروعیت مذهبی تکیه داشت تا نظام‌سازی ساختاری.

پس از ملا عمر: شورای رهبری و ملا اختر منصور

پس از مرگ ملا عمر (که تا مدتی پنهان نگه داشته شد)، رهبری به ملا اختر محمد منصور منتقل شد که چهره‌ای بیشتر عمل‌گرا و سیاسی بود. او تلاش کرد طالبان را به یک نیروی متحد، منسجم و دیپلماتیک‌تر تبدیل کند. او روابطی با ایران، روسیه و حتی چین برقرار ساخت، اما در سال ۲۰۱۶ در یک حمله پهپادی آمریکا کشته شد.

ملا هبت‌الله آخندزاده: رهبری دین نما با تکیه بر قدرت قبیله‌ای

پس از مرگ منصور، شورای رهبری طالبان در مه ۲۰۱۶، ملا هبت‌الله آخندزاده را به عنوان «امیرالمؤمنین» معرفی کرد. او از قوم نورزایی، یکی از شاخه‌های مهم قبیله نورزی از پشتون‌های جنوبی است که در ولایت قندهار ریشه دارند.

هبت‌الله برخلاف ملا عمر چهره‌ای مذهبی‌تر و برخلاف منصور، کمتر سیاسی بود. او با تقویت ساختار قبیله‌ای نورزایی‌ها و مسلح ساختن آن‌ها، نقش مهمی در بازسازی قدرت طالبان ایفا کرد.

علی‌احمد جلالی، وزیر داخله سابق افغانستان و استاد دانشگاه دفاعی آمریکا، اظهار داشت:

«هبت‌الله آخوندزاده، رهبر طالبان، از قبیله نورزایی خود نیرویی ساخته است که شبیه ساختار برخی از لشکرهای نظامی در کشور های همسایه است.»

جلالی افزود: “در نظام‌های تمامیت‌خواه، رهبر نقش محوری دارد و هبت‌الله آخندزاده، رهبر طالبان، نماد این تمامیت‌خواهی است.

او تاکید کرد که هبت‌الله تمام اختیارات حکومت و ارتش طالبان را در کنترول خود دارد و از میان قوم نورزایی نیرویی [بسیار منسجم نظامی] ساخته است.”

تعامل مدرسه دینی و قبیله در شکل‌گیری و به قدرت رسیدن طالبان:

در مناطق پشتون‌نشین افغانستان و پاکستان، مسجد و مدرسه دینی از اصلی‌ترین مراکز آموزشی و اجتماعی به شمار می‌روند. این مراکز علاوه بر آموزش دینی، نقش کلیدی در تداوم پیوندهای قبیله‌ای و اجتماعی ایفا می‌کنند.

۱. پایگاه آموزشی و اجتماعی: مسجد و مدرسه دینی

هر قبیله پشتون یک یا چند مدرسه و مسجد محلی دارد که هم پایگاه آموزش فقه و علوم دینی است و هم محلی برای گردهمایی‌های اجتماعی و سیاسی. کودکان و نوجوانان قبایل در این مدارس آموزش می‌بینند و در عین حال، خانواده‌ها و بزرگان قبیله با حضور در مسجد و مدرسه، ارتباطات خود را حفظ می‌کنند.

۲. انتقال هویت قبیله‌ای در بستر آموزش دینی

مدارس دینی، علاوه بر آموزش مذهبی، زمینه انتقال ارزش‌ها و هنجارهای قبیله‌ای را فراهم می‌کنند. مربیان و علمای مدرسه خود معمولاً از داخل همان قبایل هستند که با آگاهی از ساختارهای قبیله‌ای، آموزه‌ها را با زبان و فرهنگ قبیله‌ای تطبیق می‌دهند. این آموزش‌ها علاوه بر فقه و شریعت، بر ضرورت وفاداری به قبیله و جهاد تأکید دارد.

۳. بسیج نیرو بر اساس اعتماد قبیله‌ای

با استفاده از پیوندهای خونی و روابط قبیله‌ای، فرماندهان طالبان در مدارس دینی و مساجد، نیروهای جوان را جذب می‌کنند. وفاداری به رهبر مدرسه و بزرگان قبیله در این جذب نقش محوری دارد و بسیج نیرو به صورت طبیعی و در چارچوب روابط نزدیک خانوادگی و قبیله‌ای شکل می‌گیرد.

۴. نقش رهبران مذهبی و قبیله‌ای در حفظ انسجام

رهبران مدرسه که خود از قبایل محل هستند، پلی میان آموزه‌های دینی و ساختار قبیله‌ای به شمار می‌روند. این افراد علاوه بر آموزش، نقش رهبری سیاسی و نظامی محلی را نیز بر عهده دارند که باعث تقویت انسجام گروه و حفظ وفاداری می‌شود.

۵. شکل‌گیری ساختار قدرت طالبان در چارچوب این تعامل

طالبان بر اساس این تعامل پیچیده میان مدرسه دینی و قبیله، قدرت خود را نه فقط از طریق آموزه‌های مذهبی، بلکه از طریق وفاداری قبیله‌ای و حمایت اجتماعی به دست آوردند. این شبکه‌های ارتباطی به آنها اجازه داد تا به سرعت در مناطق مختلف حضور پیدا کنند، نیرو جذب کنند و کنترل محلی را مستحکم کنند.

نتیجه‌گیری: رژیم طالبان؛ امارت اسلامی یا امارت پشتونی؟

طالبان رژیم خود را «امارت اسلامی افغانستان» نامیده‌اند؛ عنوانی که انتظار می‌رود نماد عدالت دینی، برابری، و حکومت بر اساس شریعت اسلامی باشد. اما بررسی دقیق‌تر ساختار قدرت و عملکرد این رژیم نشان می‌دهد که این نام بیشتر جنبه‌ای نمادین دارد تا واقعیت میدانی.

در عمل، طالبان به یک امارت پشتونی – نورزایی تبدیل شده‌اند؛ حکومتی که نه تنها بر پایه آموزه‌های عدالت و مساوات اسلامی اداره نمی‌شود، بلکه با تمرکز قدرت در دست یک قبیله خاص (نورزی‌ها، شاخه‌ای از غلجایی‌های پشتون) حتی دیگر قبایل پشتون را نیز به حاشیه رانده و باعث رنجش آنها شده است.

همچنین، اقوام غیرپشتون مانند تاجیک، هزاره و ازبک عملاً از قدرت سیاسی و نهادهای حکومتی حذف شده‌اند. این انحصارطلبی قومی و تبعیض آشکار، نقض واضح اصول عدالت اسلامی است که بر پایه کرامت، برابری، و احترام به همه مردم استوار است.

این وضعیت تضاد جدی میان نام» امارت اسلامی و واقعیت عملکردی رژیم طالبان ایجاد کرده است و مشروعیت دینی این رژیم را به شدت زیر سؤال می‌برد.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15594

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار

نقد باید دادگرانه باشد

نوشته: محمد عالم جمال جناب دکتر محی‌الدین مهدی، شخصیت فرهیخته و دغدغه‌مندی هستند و مصروفیت شان روشنگری وکنشگری است در رابطه با گفت‌وگوی اخیر شان

ادامه مطلب »