شریعت اسلامی یا شریعت طالبانی؟ بررسی تضاد گفتمان طالبان با مبانی واقعی اسلام

نویسنده: برسام آریایی

ادعای گروه طالبان مبنی بر این‌که ساختار حقوقی و سیاسی‌شان مبتنی بر قرآن و سنت است، نه‌تنها با مبانی اصیل شریعت اسلامی در تضاد است، بلکه آشکارا حاکی از استفاده ابزاری از دین برای مشروعیت‌بخشی به سلطه سیاسی، حذف رقیب و سرکوب جامعه مدنی است. آن‌چه گروه طالبان از آن به‌عنوان «شریعت اسلامی» یاد می‌کنند، در واقع تفسیر محدود، متعصبانه و تحریف‌شده‌ای از دین است که نه تنها از روح عدالت‌محور اسلام دور است، بلکه در بسیاری از موارد، خلاف صریح آموزه‌های اسلامی است. گروه طالبان با حذف عقلانیت، اجتهاد و روش‌شناسی علمی از فرآیند فهم دین، دین را به مجموعه‌ای از احکام خشن، خشک و صرفاً کیفری فروکاسته‌اند که به‌جای اینکه مایه نجات و اصلاح باشد، ابزاری برای ارعاب، سکوت و تثبیت قدرت شده است. آنان عملاً شریعت را از معنای اصیل آن تهی کرده‌ و در قالب یک ایدئولوژی سیاسی و قومی بازتعریف کرده‌اند.

یکی از بزرگ‌ترین خطاهای طالبان، بی‌توجهی به سلسله مراتب و تفاوت منابع شریعت اسلامی است. در فقه اسلامی، میان قرآن (کلام خدا)، سنت پیامبر«ص»، اجماع علما و قیاس یا عقل به‌عنوان منابع فرعی، تفاوت روشن وجود دارد. این منابع، هرکدام با جایگاه، قواعد و محدودیت‌های خاص خود در استنباط احکام نقش دارند و شریعت اسلامی تنها با در نظر گرفتن همه این عناصر، به‌گونه‌ای جامع و پویا قابل فهم و اجراست. اما گروه طالبان با نادیده گرفتن این تفکیک اساسی، هر فرمان رهبران‌شان یا سخن یک ملا را در ردیف وحی الهی قرار می‌دهند، گویی هیچ تفاوتی میان سخن خالق و گفتار یک انسان خطاپذیر وجود ندارد. این یکسان‌سازی خطرناک، نه فقط اشتباهی فقهی، بلکه انحرافی عظیم در اندیشه دینی است که راه را برای تحمیل یک‌جانبه، سلیقه‌ای و خشن «شریعت» طالبان‌ساخته هموار می‌سازد.

به‌عنوان نمونه، ممنوعیت آموزش دختران بالاتر از صنف ششم هیچ ریشه‌ای در« قرآن، سنت معتبر یا حتی اجماع مذاهب اسلامی» ندارد. این سیاست گروه طالبان، برخلاف تمام شواهد تاریخی، دینی و عقلانی موجود، یکی از مصادیق روشن تحریف شریعت است که با اتکا به جهل و سوء‌برداشت، بر جامعه تحمیل می‌شود. آیه نخست قرآن، «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»، به‌روشنی نشان می‌دهد که آموزه‌های دینی با خواندن و علم آغاز می‌شوند، نه با جهل و بی‌سوادی. در صدر اسلام، پیامبر اکرم«ص» نه تنها خود به آموزش سفارش می‌داد، بلکه خانه‌اش به مدرسه‌ای برای زنان و مردان تبدیل شده بود. زنان دانشمندی چون « بی‌بی عایشه، حفصه، ام‌سلمه و دیگران»، نه‌تنها آموزش می‌دیدند، بلکه خود راویان حدیث و مشاوران دینی بودند و خلفای وقت برای حل مسائل به آنان رجوع می‌کردند. بنابراین سیاست ضدآموزشی گروه طالبان، نه تنها ریشه در دین ندارد، بلکه نمونه‌ای از تحریف دانسته‌های اسلامی برای محدود کردن آگاهی و استقلال زنان است.

آن‌چه گروه طالبان «قانون اسلامی» می‌نامند، در واقع «یک قرائت قوم‌محور، مردسالار، اقتدارگرا و منزوی‌شده» از دین است که در آن، هیچ جایی برای «عقل، اجتهاد، تفاوت دیدگاه‌ها یا حقوق بشر» وجود ندارد. آنان فقه را از ماهیت متغیر، اجتهادی و انسانی‌اش تهی ساخته‌اند و آن را به مجموعه‌ای خشک، مطلق و تنگ‌نظرانه تبدیل کرده‌اند که به‌جای انعکاس نیازهای زمان و مکان، صرفاً دغدغه حفظ قدرت و سیطره بر مردم دارد. این رویکرد با تمام اصول مقاصد شریعت که بر حفاظت از «جان، عقل، دین، نسل و مال» تأکید دارد، در تعارض است. وقتی که گروه طالبان تمام احکام را صرفاً کیفری، خشن و مردانه تعریف می‌کنند، عملاً دین را از درون تهی می‌سازند و آن را به یک نظام تحمیل‌گر بدل می‌کنند که در آن انسان، کرامت، آزادی و اختیارش را از دست می‌دهد. فقه اسلامی تاریخی، هزار سال در پرتو اجتهاد و مناظره و عقلانیت شکل گرفته، اما گروه طالبان با نگاه بدوی و ضدعقل، آن را به ابزاری برای خفه‌کردن صداهای منتقد تقلیل داده‌اند.

وقتی که مجازات‌های خشن مانند «سنگ‌سار، قطع عضو و اعدام‌های میدانی بدون رعایت حداقل اصول دادرسی اسلامی» اجرا می‌شوند، باید پرسید: آیا این تطبیق شریعت است یا انتقام‌جویی و ارعاب به نام دین؟ در فقه اسلامی، اجرای حدود تنها در شرایطی مجاز است که اثبات جرم با ادله قطعی و در حضور قاضی عادل و شرایط امن و عادلانه انجام شود، نه در میدان‌های عمومی، توسط جنگجویان بی‌سواد، با موبایل فیلم‌برداری، برای ترساندن مردم. اصل در اسلام، در دفع حدود با شک است؛ یعنی هرگاه تردیدی در اثبات جرم وجود داشته باشد، اجرای حد منتفی است. اما گروه طالبان نه تنها این اصول را نادیده می‌گیرند، بلکه اجرای مجازات‌های وحشیانه را نشانه «اقتدار اسلامی» می‌دانند، درحالی‌که این اقدامات، دقیقاً در تضاد با روح رحمت، مدارا و عدالت شریعت قرار دارد و بیش از آن‌که دینی باشد، جنبه سیاسی و نمایشی دارد.

از سوی دیگر، این گروه هرگونه مخالفت فکری، عقیدتی یا سیاسی را با انگ ارتداد، فساد فی‌الارض یا همکاری با مخالفین‌شان سرکوب می‌کنند. این روش، عملاً برابر با نابود کردن فضاهای گفت‌وگو، اجتهاد، نقد و توسعه است که اساس تمدن اسلامی را در قرون گذشته شکل داده بود. در سنت اسلامی، حتی دشمنان فکری اسلام تا زمانی که به جنگ مسلحانه روی نمی‌آوردند، از حقوقی چون «امان، حیات، آزادی و تجارت» برخوردار بودند. مخالفان فکری پیامبر اسلام در مکه و مدینه، سال‌ها به تبلیغ شرک و بت‌پرستی پرداختند و تا زمانی که به اقدام نظامی متوسل نشدند، مورد تعقیب و مجازات نبودند. گروه طالبان با تحمیل سکوت، تبعید یا اعدام به مخالفان، نه تنها مخالف اصول اسلامی بلکه مخالف سنت پیامبر و خلفای راشدین هستند که به گفت‌وگوی بین‌مذهبی و نقد علنی فقه و سیاست میدان می‌دادند.

ادعای گروه طالبان مبنی بر «اجرای شریعت» در واقع تلاشی برای پوشاندن چهره سرکوبگر، اقتدارطلب و منزوی آنان با پوشش دین است. آن‌ها از دین، چتری ساخته‌اند برای مشروعیت‌بخشی به خشونت، انحصارگرایی، تبعیض قومی و حذف زنان. استفاده ابزاری از مفاهیم مقدس، همواره خطرناک‌ترین شکل تحریف دین است؛ زیرا نقد آن دشوارتر و پذیرش عمومی آن سریع‌تر صورت می‌گیرد، به‌ویژه در جوامعی که سطح سواد دینی پایین و ابزار پرسشگری محدود است. این گروه، به‌جای این‌که مردم را به آگاهی، ایمان و اخلاق دعوت کنند، با ترس، تهدید و تفسیرهای تحریف‌شده، جامعه را در حالت اضطراب و سکوت نگه می‌دارند. دین در دست آنان، از منبع هدایت به ابزار سلطه تبدیل شده و این چیزی نیست جز خیانت به همان دینی که خود را مدافع آن می‌نامند.

اسلام، آن‌چنان‌که در سنت اصیل خود آمده، دینی است عقلانی، اخلاقی و عدالت‌محور که همواره میان اصول تغییرناپذیر (ثوابت) و احکام متغیر (متغیرات) تفاوت قائل بوده است. درک این تفاوت، شرط فهم درست و کاربردی دین در بستر زمان و مکان است. اما گروه طالبان با انکار زمان و تحولات اجتماعی، به دین چنان نگاه ایستا و خشک دارند که گویی در سده هفتم میلادی منجمد شده است. فقه اسلامی، در طول قرون، با پویایی اجتماعی، علمی و فرهنگی پیش رفته و صدها مکتب و نظر متفاوت را در دل خود پذیرفته، اما طالبان فقط یک صدا، یک قوم، یک قرائت و یک ایدئولوژی را به رسمیت می‌شناسند. چنین نگاهی، نه تنها غیر اسلامی، بلکه ضداسلامی است و بزرگ‌ترین خطر آن، بی‌اعتبار شدن دین در نگاه نسل‌های آینده و تضعیف ایمان مردمی است که دین را با خشونت و تحقیر یکی فکر خواهند کرد.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15516

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار

گفتمان عدالت در برابر گفتمان سلطه؛ تمایز معرفتی جبهه مقاومت ملی و گروه طالبان در قبال زنان

در سال‌های اخیر، هم‌زمان با سلطه‌ی گروه طالبان و گسترش بحران مشروعیت در افغانستان، عرصه‌ی اندیشه و رسانه شاهد تکثیر متونی بوده است که داعیه‌ی

ادامه مطلب »