نوشته: دکتر شعیب آموزگار
چندی پیش نوشته بودم: « به گفته مرحوم شاملو، روزگار غریبی است، برخی ملاها و ماله کشان رژیم طالب نزدیک است فتوا دهند که زندگی کردن حرام است!» امروز، با شنیدن سخنان یکی از مفتیان طالب، متوجه شدم که آن گفته به حقیقت پیوسته است.
واقعیت این است که این گروه، فهمی قبیلهای و بدوی از اسلام دارند؛ فهمی که نه با انسانیت سازگار است و نه با روح واقعی قرآن. آنها دین را در حد یک روستا و فرهنگ بستهی محلی تفسیر میکنند، نه به عنوان مکتبی جهانی و انسانساز.
قرآن کریم نیز دربارهی اعراب بادیهنشین فرموده است:
«الأعراب أشد کفراً ونفاقاً»
ترجمه: اعراب بادیهنشین در کفر و نفاق سختترند.
این توصیف تا امروز نیز در میان برخی از این گروهها مصداق دارد.
حاکمیت امروز در افغانستان، نه تنها یک جریان دینی نیست، بلکه پروژهای استخباراتی، وابسته و مزدوری است که در راستای بدنام کردن اسلام عمل میکند. گرچه لباس دین بر تن دارند و مدعی علماند، اما تفسیرشان از قرآن و سنت، سطحی، محدود و قبیلهمحور است.
در باور گروهطالبان، هرچه خشنتر و افراطیتر باشید، ایمانتان قویتر است. متأسفانه این تفسیر افراطی در میان بسیاری از ملاها و مفتیان کشور رایج شده و نگاه تحقیرآمیزشان به زن نیز برگرفته از برداشتهای ناقص و تحریفشدهی چند روایت محدود است.
ما در این عصر دو راه در پیش داریم:
یا باید تفسیر روشنی از دین ارائه کنیم که پاسخگوی نیازهای امروز باشد، یا اینکه قید دین را بزنیم و راه بیدینی را در پیش گیریم که خطر آن بسیار بزرگتر است.
درد کلان این است که جریان معتدل، یعنی آنانی که میخواهند در میان افراط و تفریط راه میانه را در پیش گیرند، در حال نابودیاند. از یک سو، برخی نخبگان بهجای نقد افراطیگری، کل دین را هدف قرار میدهند و از سوی دیگر، علمای معروف و منبری در برابر افراطگرایی سکوت کردهاند. این سکوت، برای جامعه افغانستان بسیار خطرناک است.
زیرا هر قدر نخبگان، دینستیزی کنند، عوام بیشتر به ملاهای افراطی پناه میبرند. نتیجهی این چرخه، تقویت خشونت، بدبینی و عقبماندگی فکری خواهد بود.
راه درست آن است که ما حد اعتدال را حفظ کنیم؛ نه دینستیز باشیم، نه دینفروش. نگذاریم تفکر خشک و قرون وسطایی، مردم را از دین بیزار کند.