نوشته: یعقوب لیث صفار
پرسمان آموزش در افغانستان همواره یکی از محورهای اصلی مجادله میان نیروهای سنتگرا و تجددخواه بوده است. این مجادله بهویژه از دوره شاه امانالله (۱۹۱۹–۱۹۲۹) بهوضوح قابل ردیابی است؛ دورهای که با تلاشهای گسترده برای نوسازی نظام آموزشی کشور، پایهگذار نخستین مکاتب عصری شد. در آن زمان، ایجاد مکاتب مختلط، اعزام محصلان به خارج، و معرفی نظام آموزشی سکولار با مخالفت شدید علمای دینی و محافظهکاران سنتی روبهرو گردید. این مخالفتها در نهایت یکی از عوامل اصلی سقوط سلطنت شاه امانالله به شمار میرود. از آن زمان تاکنون، مکتب و دانشگاه، از سوی دیگر مدرسه در افغانستان نه تنها بهعنوان دو نهاد آموزشی، بلکه بهمثابه دو منظومه فکری و ایدئولوژیک در تقابل یا رقابت با یکدیگر زیستهاند.
در دهههای پسین، بهویژه با بازگشت طالبان به قدرت در سال ۱۴۰۰ / ۲۰۲۱ هجری خورشیدی، این مجادله ابعاد تازهای یافته است. در حالیکه مکاتب عصری بهدلیل ممنوعیت آموزش دختران و کنترل شدید محتوا محدود شدهاند، مدارس دینی با حمایت رسمی گسترش یافته و به عنوان جایگزینی برای آموزش رسمی در حال تثبیتاند. در کنار این دو، دانشگاهها نیز که پیشتر بستری برای آموزش عالی و توسعه علمی محسوب میشدند، اکنون در تنگنای فکری، سیاسی و ساختاری قرار گرفتهاند.
برای تحلیل بهتر این مبارزه و تضاد، نخست باید تعریف روشنی از سه نهاد آموزشی مورد بررسی ارائه شود:
مدرسه دینی: نهادی سنتی است که با محوریت علوم اسلامی مانند کلام، فقه، حدیث، تفسیر و … در آن تدریس صورت می گیرد. این نهاد عمدتاً حافظ نظم دینی و هویت مذهبی سنتی بوده و در مدارس طالبانی، آموزش علوم مدرن یا حذف شده یا بهشدت محدود شده است.
مکتب عصری: محصول اصلاحات دوران امانی و پس از آن، که آموزش را بر پایه نظام مدرن بنا نهاده و ترکیبی از دروس دینی و علوم مدرن (ریاضی، فیزیک، زبان، تاریخ، و غیره) را شامل میشود. مکاتب عمدتاً زیر نظر وزارت معارف فعالیت دارند.
دانشگاه: نهاد آموزش عالی که مأموریت آن تولید دانش تخصصی، توسعه علمی و تربیت نیروی متخصص است. دانشگاهها هم از نظر ساختار، هم از نظر محتوای آموزشی، متأثر از نوسازی و تعامل با نظامهای بینالمللی آموزش عالیاند.
هدف این تحقیق، تطبیق و مقایسه کارکرد، محتوا و ایدئولوژی این سه نهاد در بافت فرهنگی، سیاسی و تاریخی افغانستان است. این بررسی نهتنها ابعاد فکری و آموزشی جامعه را بازتاب میدهد، بلکه چشمانداز آینده کشور را نیز ترسیم میکند؛ کشوری که میان شریعت و مدرنیته، سنت و تجدد، و مدرسه و مکتب، همچنان در رفتوآمد است.
مراحل تدریسی مدرسه دینی در نظام آموزشی طالبان
مدارس دینی تحت حکومت طالبان ساختار نسبتاً نظاممندی دارند که از مراحل ابتدایی تا سطح عالی علوم اسلامی را شامل میشود. این مراحل عمدتاً بر الگوی سنتی دیوبندی، با گرایش به سلفیگری، شکل گرفتهاند.
۱. مرحله ابتدایی (تحفیظ و قرائت قرآن)
-شروع از سنین کودکی (۵ تا ۷ سال)
-آموزش حروف، قرائت قرآن، تجوید
– حفظ کامل یا بخشی از قرآن کریم
– هیچگونه آموزش علوم مدرن در این سطح دیده نمیشود
۲. مرحله متوسطه (علوم پایه دینی)
شامل:
-،فقه حنفی (مبنی بر متون کلاسیک چون نورالایضاح، کنزالدقایق و …)
– اصول فقه
– صرف و نحو عربی
– عقاید (فقه اکبر، عقیده طحاوی و مشابه)
– آموزشها اغلب با حافظهسپاری و شرح متون کهن پیش میرود
– هیچ درسی از علوم جدید، تاریخ معاصر یا جامعهشناسی وجود ندارد
۳. مرحله عالی (دور حدیث یا دورهٔ عالمیه)
مطالعه کتب حدیث مانند:
– صحیح بخاری، صحیح مسلم ، ترمذی، نسائی، ابوداود، موطا
– تکمیلکننده سطح عالم یا مفتی
– آموزش مناظره، اصول جهاد و احکام خلافت
– در مدارس وابسته به طالبان، این مرحله بیشتر بر تأویل ایدئولوژیک جهاد، اطاعت مطلق، و سلفیسازی روایتهای دینی تأکید دارد
ایدئولوژی حاکم بر مدارس دینی طالبان
محورهای کلیدی ایدئولوژی:
-،شریعتگرایی مطلق: تمام ارکان جامعه باید بر اساس تفسیر خاص آنان از شریعت حنفی-دیوبندی اداره شود.
– رد مفاهیم دموکراسی، برابری جنسیتی، حقوق بشر مدرن: این مفاهیم بهعنوان بدعت و کفر غربی تلقی میشوند.
-،مقدسسازی جهاد: جهاد نظامی بهعنوان یک وظیفه شرعی دائمی علیه هر آنچه “غیراسلامی” پنداشته شود.
-،بیاعتمادی به علوم مدرن: علوم مدرن (بهویژه علوم اجتماعی، روانشناسی، فلسفه، تاریخ مدرن) ابزار «استعمار فکری» تلقی میشوند.
کارکرد اجتماعی و سیاسی مدارس دینی در نظام طالبان
کارکردهای مفید احتمالی
– تسلط بر متون دینی و احکام شرعی؛ پاسخگویی به نیازهای مذهبی مردم در روستاها و محلات
-،حفظ زبان عربی کلاسیک و فرهنگ سنتی اسلامی، ناتوانی در تکلم زبان عربی
– نقش در مساجد بهعنوان امام، خطیب یا مفتی
-نفش در سیستم قضایی
کارکردهای غیرمفید و آسیبزا
– فقدان مهارتهای شغلی مدرن : فارغان اغلب توانایی مشارکت در بازار کار مدرن را ندارند (فاقد دانش رایانه، زبان خارجی، علوم کاربردی و مهارتهای نرم).
– تولید نسل جدیدی از افراطگرایان فکری: نگرش انحصاری دینی، بیاعتمادی عمیق به علوم جدید، و دفاع ایدئولوژیک از خشونت مشروع دینی، میتواند بذر تندروی مذهبی را در جامعه بکارد.
– محدودسازی زنان و تشدید نابرابری جنسیتی:
فارغانی که دیدگاه آنان بر حذف زنان از عرصه عمومی است، خود به مانعی بزرگ برای توسعه اجتماعی تبدیل میشوند.
– ضدیت با نهادهای علمی و فرهنگی:
این طلاب بهصورت ذهنی برای مقابله با دانشگاه، رسانه، هنر، فلسفه و علوم انسانی مدرن تربیت میشوند.
در کل می توان گفت که مدارس دینی در نظام طالبان، نه صرفاً نهادهایی آموزشی، بلکه ابزارهایی برای بازتولید یک نظم ایدئولوژیک دینی خاصاند. این مدارس با حذف کامل علوم مدرن، تمرکز بر جهادگرایی، و تسلط روایت طالبانی از اسلام، نسلی از فارغان را تربیت میکنند که بهجای مشارکت در توسعه، بیشتر نقش تثبیت سلطه ایدئولوژیک طالبان را ایفا میکنند. در حالی که این نهادها ممکن است در پاسخگویی به برخی نیازهای مذهبی جامعه مؤثر باشند، اما در بلندمدت باعث انسداد فکری، اقتصادی و فرهنگی میشوند.
مراحل تدریسی مکتب در دوران جمهوری اسلامی افغانستان
نظام آموزشی جمهوریت از نظر ساختاری متأثر از مدل آموزشی جهانی (بهویژه مدل کشورهای اسلامی و غرب آسیا) بود و زیر نظر وزارت معارف فعالیت میکرد. این نظام در سه مرحله اصلی دستهبندی میشد:
۱. مرحله ابتدایی (صنف ۱ تا ۶)
– تمرکز بر سواد خواندن، نوشتن، حساب (ریاضی ابتدایی)، و زبان مادری (دری یا پشتو)
– آشنایی اولیه با تعلیمات دینی، اخلاق، تاریخ افغانستان، علوم طبیعی و اجتماعی
– در برخی ولایات، برنامههای مکمل مانند آموزش زبان انگلیسی یا مهارتهای پایه وجود داشت
۲. مرحله متوسطه (صنف ۷ تا ۹)
– آموزش تخصصیتر در ریاضی، علوم، زبانها، تاریخ، تعلیمات اسلامی، جغرافیا
-،ارزیابی رسمی از طریق امتحانات
– مقدمهای برای تصمیمگیری درباره مسیر آینده: ادامه تحصیل یا ورود به آموزش فنی و حرفهای
۳. مرحله لیسه (صنف ۱۰ تا ۱۲)
– شاخهبندی آموزشی: علوم طبیعی، علوم اجتماعی، علوم دینی (در برخی مدارس)، و تعلیمات فنی
– آمادگی برای ورود به دانشگاه یا موسسات نیمهعالی
– تدریس رسمی زبان انگلیسی و در مواردی کامپیوتر
شایان ذکر است که کتب درسی توسط وزارت معارف تهیه میشد و در پایان هر دوره، دانشآموزان باید امتحانات سرتاسری را موفقانه میگذراندند (بهویژه آزمون کانکور برای ورود به دانشگاه).
ایدئولوژی نظام مکتب در دوران جمهوریت
برخلاف نظام طالبانی که ایدئولوژی مذهبی سختگیرانه دارد، نظام آموزشی جمهوریت مبتنی بر ایدئولوژی «میانهرو، توسعهمحور، و ملتساز» بود.
محورهای ایدئولوژیک کلیدی:
– ملتسازی و هویت ملی چندزبانه: تلاش برای تعریف افغانستان بهعنوان کشوری چندقومیتی، با وحدت زبانی و فرهنگی از طریق متون آموزشی، اما محوریت به تاریخ قوم پشتون داده شده بود.
-،آموزش دینی در چارچوب قانون اساسی:
تعلیمات اسلامی بهعنوان بخشی از برنامه درسی وجود داشت، اما همراه با علوم مدرن.
– تقویت ارزشهای جهانی: مفاهیمی چون حقوق بشر، عدالت جنسیتی، صلح، مدنیت، و محیط زیست بهصورت درسی یا مفهومی وارد کتب شدند.
– آمادهسازی برای مشارکت در جامعه دموکراتیک:
دانشآموز بهعنوان شهروند آگاه، مسئول و قانونمدار آموزش داده میشد.
کارکردهای مکتب در نظام جمهوریت
فارغان مکاتب: مسیرهای شغلی، نقش اجتماعی و پیامدها
– شغلها و مسیرهای رایج فارغان مکاتب : ورود به دانشگاه (رشتههای علوم پزشکی، حقوق، اقتصاد، مهندسی، تعلیم و تربیه)
– ورود به مؤسسات تحصیلات نیمهعالی (انستیتوتها)
– اشتغال در نهادهای دولتی: معلم، مأمور، کارمند معارف، پولیس محلی
– فعالیت در سازمانهای غیردولتی (NGOها)، رسانهها، پروژههای انکشافی
– در مواردی: ورود به بازار آزاد (تجارت کوچک، خدمات فنی)
کارکردهای مفید فارغان مکاتب
– تقویت سرمایه انسانی کشور
– کاهش بیسوادی و فقر فکری
– تقویت مشارکت مدنی و آگاهی سیاسی
– ایجاد طبقه متوسط آگاه و متخصص
– پرورش معلم، داکتر، انجنیر، روزنامهنگار، فعال مدنی
– کارکردها و چالشهای منفی یا ناکارآمدیها
– کیفیت پایین آموزشی در مرکز و ولایات:
نبود معلمان مجرب، نبود امکانات، کتب ناکافی یا منسوخشده که حتی بیشترینه بی سواد فارغ می داد.
– نابرابری جنسیتی در دسترسی به آموزش: دختران در روستاها، اقلیتهای زبانی یا قومی، یا مناطق جنگزده کمتر بهرهمند بودند
-،وابستگی به کمکهای خارجی: بسیاری از پروژههای آموزشی توسط نهادهای بینالمللی تأمین مالی میشد و با تغییرات سیاسی آسیبپذیر بود
– عدم پیوند مؤثر با بازار کار: مکاتب عمدتاً برای ورود به دانشگاه آماده میکردند، اما مهارتهای عملی (فنی، کارآفرینی) کمتر آموزش داده میشد
نظام مکتب در دوران جمهوریت، تلاشی بود برای نهادینهسازی یک جامعه آموزشدیده، با سواد و مدرن که در آن فرد بهعنوان شهروند فعال، نه تنها دین بلکه علوم مدرن، حقوق بشر، و مهارتهای حرفهای را نیز میآموخت. گرچه موانع زیادی در راه بود، اما فارغان این مکاتب ستون فقرات اجتماعی و اداری افغانستان جدید را تشکیل میدادند. در مقایسه با مدارس طالبانی، این نظام از انسجام بیشتر، نگرش بازتر، و قابلیت توسعه بالاتری برخوردار بود.
مراحل تدریسی دانشگاه در نظام جمهوریت
دانشگاهها در افغانستان، زیر نظر وزارت تحصیلات عالی فعالیت میکردند. ساختار آموزشی در سه مرحله اصلی تنظیم شده بود:
مرحله لیسانس (Bachelor):
معمولاً ۴ سال آموزش تخصصی در یکی از رشتههای دانشگاهی. برخی رشتهها مانند طب تا ۷ سال ادامه مییافت.
سیستم بر اساس سمستر (نیمسال) و کریدت (واحد درسی) بود.
مرحله ماستری (Master):
برای فارغان لیسانس ممتاز، دورههای دو ساله ماستری (در داخل یا خارج کشور) ارائه میشد. بیشتر این برنامهها نوپا بودند و به کمک نهادهای بینالمللی توسعه یافتند.
مرحله دوکتورا (PhD):
بسیار محدود و عمدتاً در خارج از کشور. دانشگاه کابل و چند نهاد محدود شروع به طراحی برنامههای دکترا کرده بودند.
رشتههای دانشگاهی رایج
در دانشگاههای دولتی و خصوصی رشتههای متنوعی تدریس میشد، از جمله:
– رشتههای علوم طبی: طب، دندانپزشکی، فارمسی، نرسنگ
– رشتههای انجنیری: برق، مدنی، معادن، ساختمانی
– علوم طبیعی و تطبیقی: فزیک، کیمیا، بیولوژی، ریاضی، کمپیوتر ساینس
– علوم اجتماعی و انسانی: حقوق و علوم سیاسی، اقتصاد، ژورنالیزم، روانشناسی، جامعهشناسی
– زبان و ادبیات: زبانهای دری، پشتو، انگلیسی، عربی، اردو
– علوم اسلامی: شریعت، فقه، تفسیر، عقیده
– تکنالوژی و فنی-حرفوی: در انستیتوتها و دانشگاههای تخصصی
ایدئولوژی دانشگاهها در نظام جمهوریت
دانشگاههای این دوره حامل یک ایدئولوژی چندلایه بودند:
علممحور: تأکید بر تحقیق، تخصص، و استانداردهای علمی بینالمللی.
توسعهمحور: هدف از دانشگاه، تولید نیروی انسانی متخصص برای بازسازی کشور پس از جنگ.
جهانگرا (Globalized): با کمکهای خارجی، تعاملات علمی بینالمللی، بورسیهها و استفاده از منابع انگلیسی.
معتدل: هرچند دروس دینی در برخی دانشگاهها وجود داشت، اما ساختار عمومی دانشگاه اعتدالی بود که میان دین و دنیا و غرب و شرق جمع می کرد.
امکان داشت که از برخی دانشکده های دینی نیروهای افراطی دینی و یا از برخی دانشکده های علوم انسانی نیروهای افراطی سکولار فارغ التحصیل شوند.
جنسیتمحور: تلاش برای حضور فعال زنان در دانشگاهها و تشویق آنان به تحصیلات عالی، علیرغم مخالفتهای محافظهکارانه.
کارکرد دانشگاهها در جامعه
دانشگاهها در دوران جمهوریت نقشهای حیاتی ایفا میکردند:
– تولید نخبگان و متخصصان علمی: برای ساخت نهادهای دولتی، سیستم قضایی، تعلیم و تربیه، بهداشت، اقتصاد و رسانه.
– توسعه فرهنگی و مدنیت: دانشگاه محل تبادل اندیشه، مناظره فکری، و رشد اندیشههای نو بود.
-،تقویت طبقه متوسط شهری: دانشگاهها به ایجاد یک قشر تحصیلکرده با دیدگاههای میانهرو و تحولخواه کمک کردند.
– زمینهسازی برای بازسازی کشور: نیروی انسانی دانشگاهی در پروژههای ملی و بینالمللی نقش کلیدی داشتند.
شغلهای فارغان دانشگاهها
فارغان دانشگاهها در حوزههای مختلف مشغول کار میشدند:
– ادارات دولتی: وزارتخانهها، معارف، صحت، عدلیه، مالیه، و پولیس.
– نهادهای غیردولتی و بینالمللی: پروژههای بازسازی، نهادهای بشردوستانه، نهادهای حقوق بشر.
– عرصه رسانه و جامعه مدنی: ژورنالیزم، تحلیلگری، فعالان حقوق زن و آزادی بیان.
– بخش خصوصی: بانکها، شرکتهای مخابراتی، فناوری، تجارت.
– تحصیلات عالی: تبدیل شدن به استادان دانشگاه، محققین، یا ادامه تحصیل در خارج.
کارکردهای مفید دانشگاهها
– ایجاد کادر متخصص برای توسعه افغانستان
– افزایش آگاهی عمومی و علمی
– افزایش مشارکت زنان در حوزههای مختلف
– تقویت فرهنگ تحقیق، نقد، و آزادی اندیشه.
– رشد ارتباطات علمی با جهان
چالشها و کارکردهای غیرمفید
-،عدم تناسب بین نیاز بازار کار و رشتههای دانشگاهی: بسیاری از فارغان بیکار میماندند یا مجبور به ترک کشور میشدند.
– تمرکز بیش از حد بر مدارک، نه مهارتها
– فساد اداری، تقلب در امتحانات، و رشوه در برخی دانشگاهها
– تبعیض جنسیتی، قومی، و زبانی در برخی موارد
– وابستگی شدید به کمکهای خارجی
– امکان فارغان افراطی دینی یا افراطی های سکولار
به طور کلی می توان گفت که دانشگاهها در نظام جمهوریت، اگرچه درگیر چالشهای فراوان بودند، اما یکی از مهمترین نهادهای تولید دانش، توسعه اجتماعی، و شکلدهی به آینده افغانستان به شمار میرفتند. آنان توانستند نسلی از متخصصان، فعالان اجتماعی، و روشنفکران را تربیت کنند که هنوز هم در درون و بیرون کشور ستونهای مقاومت فرهنگی و فکری را شکل میدهند. با سقوط جمهوریت، این نهادها یا بهکلی فروریختند یا بهشدت محدود شدند؛ و آیندهشان در هالهای از ابهام قرار گرفته است.
چه باید کرد؟
از گسست تا پیوند – ضرورت بازسازی نظام آموزشی فراگیر در افغانستان
در طول بیش از یک قرن گذشته، نظام آموزشی افغانستان صحنهی مجادلهای سخت و حلناشده میان سه نهاد متضاد بوده است: مدارس دینی سنتی (مدرسه)، مکاتب عصری، و دانشگاههای مدرن. این سه نهاد، بهجای تکمیل و تقویت یکدیگر، اغلب در تعارض ایدئولوژیک، کارکردی و ساختاری قرار داشتهاند. هر یک با روایت خود از “حقیقت”، “علم”، “انسان”، و “جامعه”، نهتنها نظام آموزشی، بلکه خود ساختار ملتسازی را به چالش کشیدهاند.
مدرسه دینی سنتی، که ریشه در تعلیمات فقهی، حدیث، و تفسیر دارد، خود را پاسدار ایمان و هویت دینی میداند، اما در بسیاری موارد از تحولات علمی، روششناسی نو، و نیازهای توسعهای جامعه فاصله گرفته است.
در مقابل، مکاتب عصری که با الهام از نظامهای آموزشی غربی و تجربه ملتسازی مدرن پدید آمدند، با نگاه، علمی و توسعهمحور، متهم به قطع ارتباط با فرهنگ و ریشههای دینی و بومی کشور شدند.
دانشگاهها نیز بهمثابه بستر آموزش عالی، بیشتر درگیر بازتولید نخبگان با ذهنیت مدرن و توسعهگرا بودهاند؛ اما این نهاد نیز غالباً در حاشیه جامعه سنتی قرار گرفته و در ایجاد همزیستی و درک متقابل ناکام مانده است.
نتیجه این شکافها و تضادها نهتنها فروپاشی پیدرپی دولتها و تکرار خشونت ایدئولوژیک بوده، بلکه یک ملت را به انشعابات هویتی، مهاجرت گسترده، فقر فکری، و جنگهای نیابتی سوق داده است. نظام آموزشی، بهجای ساختن یک ملت متحد، به ابزار بازتولید نزاع و بیثباتی بدل شده است.
راهحل: طراحی یک نظام آموزشی ترکیبی و متوازن
برای برونرفت از این چرخهی تاریخی، افغانستان نیازمند یک نظام آموزشی تلفیقی و وحدتمحور است که سه نهاد متضاد را نه در برابر، بلکه در امتداد یکدیگر بنشاند. طرح پیشنهادی چنین است:
۱. سطوح ابتدایی تا متوسطه (صنف اول تا نهم)
– محتوای آموزشی شامل دروس عمومی، مهارتهای زندگی، علوم طبیعی، ریاضی، زبانها، تاریخ افغانستان، اخلاق، و دینیات متوازن باشد.
– دینیات نه صرفاً فقه مذهب واحد و ایجاد تعصب، بلکه با رویکرد بینمذهبی و اخلاقی و احترام به حقوق بشری تدوین شود.
– از صنف ششم به بعد، دانشآموزان با مبانی علمی و تفکر انتقادی آشنا شوند تا برای انتخاب آگاهانه در مراحل بعدی آماده گردند.
۲. تفکیک رشتهها از صنف دهم به بعد
از صنف دهم، شاگردان با توجه به استعداد، علاقه، و ارزیابی روانشناختی میتوانند وارد یکی از سه مسیر شوند:
الف) رشته علوم دینی پیشرفته
ترکیب دروس سنتی (نحو، صرف، فقه، اصول، حدیث، تفسیر) با دروس مدرن مانند منطق، فلسفه، تاریخ ادیان، روش تحقیق، حقوق معاصر، و مقارنه ادیان.
– تأکید بر تقریب مذاهب، گفتوگوی بیندینی، و تطبیق آموزهها با نیاز جامعه امروز.
ب) رشته علوم طبیعی – تجربی (ریاضی، طبیعی، فزیک،
- آمادهسازی برای تحصیلات دانشگاهی در رشتههای مهندسی، طب، اقتصاد، و غیره.
– با دروس مکمل اخلاق، فلسفه علم، حقوق بشر، و فرهنگ دینی برای تعادل بین دانش و ارزش.
ج) رشتههای فنی و حرفهای
- برای تربیت نیروی کار ماهر در بخشهای عملی مانند تکنالوژی، زراعت، صنایع دستی، تعمیرات، کمپیوتر، انرژی و غیره.
– با آموزش کارآفرینی و مهارتهای بازار.
د ) رشته های علوم انسانی ( فلسفه، جامعه شناسی، حقوق، روان شناسی و …)
با دروس مکمل اخلاق، فلسفه علم، حقوق بشر، و فرهنگ دینی برای تعادل بین دانش و ارزش.
۳. مرحله تحصیلات عالی (دانشگاه)
دانشگاهها باید به نهادهایی برای تولید دانش، گفتوگو و همزیستی علمی–فرهنگی تبدیل شوند. این مهم از طریق:
– حذف قطبیسازی دانشگاههای دینی در برابر دانشگاههای عصری
– ایجاد دانشکدههای ترکیبی (مثلاً حقوق اسلامی و حقوق بینالملل، فلسفه دین و علوم انسانی)
– ایجاد فضای باز برای بحث علمی در حوزه دین، اخلاق، سیاست، علم و جامعه
– جذب اساتید با تخصص میانرشتهای (علوم دینی + علوم اجتماعی)
– ترغیب پایاننامههایی که به مسائل واقعی جامعه پاسخ میدهند، نه صرفاً تکرار محفوظات یا ایدئولوژیها
جمعبندی
ملتی که در مدرسه و مکتب از هم جدا میشود، در دانشگاه هم دیگر را درک نخواهد کرد و در میدان جنگ یا مهاجرت به تقابل خواهد رسید. اگر ما میخواهیم خراسان/ افغانستانی بسازیم که در آن مدرسه، مکتب و دانشگاه بهجای منازعه، مکمل یکدیگر باشند، باید از امروز دست به طراحی یک نظام آموزشی نوین، تلفیقی و مصالحهمحور بزنیم.
این نظام نه فقط برای یادگیری، بلکه برای ملتسازی، صلح، و بازسازی اعتماد اجتماعی بنیاد خواهد بود.