نوشته: دکتر یعقوب لیث صفار
مقدمه
پرچم یا بیرق ملی در همه جوامع، بهویژه در کشورهای نوپای پسامنازعه، نمادی فراتر از یک نشان رسمی است. این نماد، فشردهای از تاریخ، هویت، حافظهی جمعی، آرمان سیاسی و روایت مشترک یک ملت از خود میباشد. اما در افغانستان، بیرق نهتنها چنین کارکردی نداشته، بلکه خود به یکی از جلوههای بارز گسست هویتی و بحران ملتسازی تبدیل شده است. در کشوری که بیش از ۲۰ بار فقط در دوران پس از استقلال از سال ۱۹۹۱ م تا ۲۰۲۱ تغییر پرچم آن تغییر کرده، نمیتوان از یک نماد ملی انتظار داشت که بار وحدت، مشروعیت و ثبات را به تنهایی به دوش بکشد.
افغانستان جامعهای چندقومی، چندزبانه و چندفرهنگی است که هنوز نتوانسته به یک روایت ملی مشترک برسد. نمادهایی چون بیرق، سرود ملی و حتی نام رسمی دولت، بهجای آنکه از دل اجماع عمومی و مشارکت واقعی اقوام برآیند، اغلب توسط ساختارهای سیاسی حاکم و با انگیزهی تحکیم هژمونی قومی یا ایدئولوژیک تحمیل شدهاند. این وضعیت، به بیاعتمادی گسترده نسبت به نمادهای ملی دامن زده و موجب شده است که درک مردم از بیرق نه بهعنوان نماد وحدت، بلکه بهمثابه ابزار سلطه تعبیر شود.
در این مقاله نقش پرچم/ بیرق ملی در ملت سازی مدرن و نقش پرچم ملی در بحران ملت سازی افغانستان بررسی می شود.
تاریخ پرچم/ بیرق
«پرچم» ابزاری که ریشه تاریخی آن را باید در تمدنهای باستانی جستجو نمود. هرچند در ابتدا «پرچم» فقط جنبه نمادین و تشریفاتی داشت؛ اما به تدریج دارای مفاهیم فرهنگی، سیاسی، مذهبی، قومی و صنفی شد و در واقع نمادی از ادیان، شهرها، اقوام و قبایل، رهبران، صنوف بازرگانی، مالکان کشتیها و امروزه باشگاههای ورزشی شده است.
بر این اساس، «پرچم» در گذر زمان به دلیل نمایندگی از تمدن، فرهنگ ارزش، قدرت، دارایی و … دارای احترام شد تا آنجا که در نبردها، از دست دادن پرچم، نشانهای از شکست محسوب میشد.
در حوزه اندیشه سیاسی، مفهوم «پرچم ملی» در سه قرن اخیر مطرح شده، بعد از پیمان وستفالیا و آغاز سیر شکل گیری دولت های ملی و دولت – ملت ها شروع شده است. پیش از این تاریخ، بیشتر سخن از پرچم حاکمان و سلسله خاندان های حاکم بر امپراتوری ها بود. «پرچم ملی» به طور کلی، نماد ویژگیهای تغییرناپذیر یک ملت است. این موارد میتواند شامل موقعیتهای فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و یا حتی ساختار حکومت باشد.
«پرچم ملی» نمادی از فرهنگ و هویت ملی است که در طی هزارهها و قرنها شکل گرفته و لذا وابستگی چندانی به اندیشههای سیاسی و جناحی ندارد. بر این اساس، پرچم در واقع معرف یک کشور با جغرافیا و مرزهای شناخته شده بینالمللی است و لذا در تمامی ملل دنیا و در دیپلماسی بین الملل؛ احترام به پرچم، امری پسندیده و بیاحترامی و توهین به آن، زشت تلقی شده و بر همین اساس آتش زدن پرچم ملل دیگر، امری غیرمتعارف تلقی میگردد.
تاریخچه و معنای پرچم ملی در افغانستان
در خصوص آغاز “افغانستان شدن” این سرزمین اختلاف عمیق وجود دارد. مورخان دولتی و پشتون احمد شاه ابدالی (۱۷۴۷ تا ۱۸۲۶) را موسس افغانستان می دانند. مورخانی مستقل برخی امیر عبدالرحمن خان (۱۸۸۰ تا ۱۹۰۱) را موسس افغانستان با تشکیل دولت حائل توسط هند بریتانیایی و تزار روسی می دانند. سخن معقول آن است که مفاهیم ملی آرام آرام پس از شاه امان الله ( ۱۹۱۹ – ۱۹۲۸)، و استقلال کشور شکل گرفت. خلاصه از تاریخچه بیرق ملی در افغانستان قرار ذیل است:
سالهای ۱۹۰۱ تا ۱۹۲۶: پرچم سیاه با مهر سفید در وسط، شامل مسجد و شمشیر. دورهٔ امیر حبیبالله خان و سپس امانالله خان.
سال ۱۹۲۸: نخستین پرچم سهرنگ با ترکیب سیاه، قرمز و سبز (عمودی). طراحی شده توسط امانالله خان پس از سفر اروپا.
سالهای ۱۹۲۸ تا ۱۹۲۹: پرچم سهرنگ عمودی با نماد خورشید، در دوران پادشاهی امانالله.
در سال ۱۹۲۸، اماناللهخان نخستین پرچم سهرنگ افغانستان را معرفی کرد که ترکیبی از رنگهای سیاه، قرمز و سبز به صورت عمودی بود.
سیاه نماد گذشته، قرمز نماد خون ریختهشده برای استقلال، و سبز نماد امید به آینده و رنگ اسلام بود.
الهام این پرچم سهرنگ از سفر او به اروپا و مشاهده پرچم آلمان گرفته شده بود.
سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۷۳: پرچم سهرنگ با مهر رسمی سلطنت. استفاده در دوران نادرشاه، ظاهرشاه و حکومت سلطنتی تا کودتای داوود.
سالهای ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۸: پرچم افقی (سیاه، قرمز، سبز) با نشان جدید جمهوری محمد داوود خان.
سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۲: پرچم سرخ با نشان کمونیستی، و سپس پرچم سهرنگ افقی (قرمز، سیاه، سبز) با نماد داس و چرخ دنده و ستاره، مربوط به دولت کمونیستی خلق و پرچم پرچمی.
سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶: پرچم سهرنگ مشکی، سفید و سبز در دوران حکومت مجاهدین.
سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱: پرچم سفید با نوشتهٔ شهادتین، مربوط به دوران نخست حکومت طالبان.
سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱: بازگشت پرچم سهرنگ سیاه، قرمز و سبز با مهر ملی اسلامی. استفاده رسمی جمهوری اسلامی افغانستان تا سقوط کابل.
از ۲۰۲۱ تاکنون: پرچم سفید با شهادتین مجدداً توسط طالبان استفاده میشود، در حالیکه بسیاری از نهادهای جهانی هنوز پرچم سهرنگ را بهعنوان نماد مشروع افغانستان میشناسند.
از دیدگاه جامعهشناسی سیاسی، ملتسازی زمانی موفق میشود که نشانههای رسمی دولت—مانند بیرق—در وجدان جمعی شهروندان جایگاه یکسان بیابند. اما هنگامی که بیرق، مکرراً تغییر کند و هر قدرت جدید بخواهد بیرق دلخواه خود را تحمیل کند، این نمادها به جای وحدت، یادآور تفرقه و حذف دیگران میشوند. همانگونه که در بالا نشان داده شد، تجربهی افغانستان در این زمینه، یک نمونهی عینی از شکست در نهادینهسازی سمبولهای ملی و ناتوانی در ساخت یک هویت جمعی پایدار است.
روز بیرق ملی؛ اشرف غنی و عبور از بحران مشروعیت
دولت اشرف غنی که با بحران مشروعیت رو برو بود و با رای بسیاز اندک و با دستکاری و تقلب در انتخابات با فشار آمریکا به سر قدرت آمده بود، برای عبور از این بحران «روز ملی بیرق» را در تاریخ ۷ اسد ۱۳۹۸ بهطور رسمی نامگذاری و گرامیداشت شد.
در این روز، مراسم رسمی در ارگ ریاست جمهوری برگزار شد. در این مراسم اشرف غنی شخصاً بیرق ملی افغانستان را برافراشت و سخنرانی کرد. وی گفت که این بیرق نماد وقار، عزت، وحدت، مساوات و جمهوریت مردم افغانستان است.
اشرف غنی در سخنان خود تأکید کرد که پرچم سهرنگ افغانستان (سیاه، سرخ و سبز) به ترتیب نمایانگر تاریخ سخت ملت، خون فداییان راه آزادی و امید به آیندهی آباد است. وی افزود که این بیرق، نشاندهندهی تعهد به قانون اساسی، ارزشهای اسلامی، جمهوریت و وحدت ملی است.
در این مراسم، غنی از فداکاری نیروهای امنیتی در راه حفظ عزت این بیرق قدردانی کرد و گفت که این بیرق نماد هویت و همبستگی تمام اقوام افغانستان است.
پس از این تاریخ نام بیرق سه رنگ بلند شد. گفتنی است که این کار اشرف غنی که حتی در میان پشتون ها با بحران مشروعیت روبرو بود، ایجاد یک دستگیره برای متحد ساختن طیف های گوناگون پشتون ها بود.
کلان مقاومت: بلند شدن بیرق دولت اسلامی مجاهدین توسط جبهه مقاومت ملی
در افغانستان، جبهه مقاومت ملی علاوه بر استفاده از پرچم رسمی سهرنگ افغانستان، از بیرق دوران “دولت اسلامی افغانستان” نیز بهره میبرد که معمولاً به آن “پرچم مجاهدین” گفته میشود. این پرچم بهویژه در حوزه جغرافیایی که بنام حوزه مقاومت شناخته می شود ، به عنوان به نماد مقاومت در برابر حاکمیت طالبان تبدیل شده است. این انتخاب می تواند چند معنا داشته باشد، از یک سو نشانگر مشروعیت دولت اسلامی مجاهدین است که هم دارای مشروعیت انقلابی بود و هم مشروعیت جهادی و مردمی. از سوی دیگر این بیرقی یک دولتی بود که طالبان خوارج گونه در برابر آن ایستادند و به کمک پاکستان، بریتانیا، پاکستان، کشورهای عربی و گروه های تروریستی مانند القاعده در برابر آن جنگیدند. معنای دیکر آن این است که پرچم دولت اسلامی افغانستان، نماد قرائت اعتدال گرا از اسلام است که در برابر قرائت بدوی، افراطی و تروریستی طالبان ایستادگی می کند و از ارزش های تمدنی این کشور دفاع می کند.
این اقدام، در واقع احیای یکی از پرچمهای تاریخی افغانستان است که پس از سقوط حکومت کمونیستی و در دوره دولت اسلامی مجاهدین (از سال ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶) استفاده میشد. جبهه مقاومت ملی این پرچم را نه بهعنوان جایگزین پرچم ملی، بلکه بهعنوان نماد هویتی مقاومت ملی در برابر طالبان به کار میبرد.
در مواضع رسمی جبهه مقاومت آمده است که این پرچم، نشانی از مشروعیت تاریخی مبارزات مردم افغانستان علیه اشغال، تحجر و سرکوب است. در عین حال، پرچم سهرنگ سیاه، سرخ و سبز نیز به عنوان پرچم رسمی جمهوری اسلامی افغانستان مورد احترام و استفاده جبهه مقاومت ملی است.
در برخی رویدادهای میدانی نیز شاهد برافراشته شدن این پرچم بودهایم. برای مثال، در ولسوالی خوست ولایت بغلان، شهروندان خشمگین از عملکرد ضعیف طالبان، پرچم دولت اسلامی مجاهدین را به نشانه اعتراض بالا بردند. هرچند مقامات محلی تلاش کردند این حرکت را بزرگداشت شهید ربانی تفسیر کنند، اما بسیاری از مردم آن را بیانی صریح از نارضایتی دانستند.
افغانستان در یک بحران نمادین و هویتی قرار دارد؛ بیرق ملی که باید نشانهی وحدت و پیوند مردم با دولت باشد، اکنون خود به ابزار جدایی، مقاومت و انکار بدل شده است. در دورههایی از تاریخ، پرچم افغانستان نهتنها نمایانگر استقلال و تمامیت ارضی، بلکه تجلی ارادهی ملی بوده است. اما امروز، پرچم سفید طالبان، پرچم سهرنگ جمهوریت، و نمادهای قومی و محلی هرکدام نماد جدایی هستند، نه پیوند.
این بیرقها، بهجای آنکه ملت را گرد هم آورند، آن را چندپاره کردهاند. از نظر بسیاری، بیرق طالبان فاقد مشروعیت ملی و برخاسته از غلبه نظامی و ایدئولوژیک است. در مقابل، بیرق سهرنگ نماد جمهوری، مقاومت و خاطرهی جمهوریت نیمبند گذشته است که خود با بحران روبرو بوده است. در چنین فضایی، ملتسازی نه فقط متوقف، بلکه به یک فرآیند نفاق افگن و ویرانگر بدل شده است که بهمحض تغییر قدرت، با تغییر نمادها نیز همراه میشود. به نظر می رسد راه های ذیل کمک کند تا در خصوص بیرق ملی بتوان ازبحران بیرون شد:
۱. توافق ملی بر سر نمادهای اساسی، از جمله بیرق
بدون اجماع تاریخی و اجتماعی بر سر پرچم ملی، هیچ روند ملتسازی دوام نمیآورد. این توافق باید از دل گفتوگوهای ملی، میان اقوام، احزاب سیاسی و کروه های دینی و .. ، نه از طریق تحمیل نظامی، حاصل شود.
۲. بازتعریف بیرق بهعنوان نماد همزیستی، نه سلطهگری
پرچم باید بازتابدهندهی هویت مشترک مردم افغانستان باشد؛ نه ابزار حذف یا انحصار یک گروه خاص و اقوام دیگر.
۳. برقراری نظام سیاسی پاسخگو که مشروعیت بیرق را تضمین کند
تا زمانی که دولت از مردم مشروعیت نگیرد، هیچ پرچمی زیباترین نمادهای طراحی را داشته باشد—در دل مردم جای نخواهد گرفت.
نتبجه آنکه باید دانست مسئله بیرق در افغانستان، صرفاً اختلافی بر سر رنگ یا نماد نیست؛ بلکه بازتابی است از یک بحران عمیقتر: نبود وفاق ملی، شکست پروژه ملتسازی، و رقابت قوممحور برای بازتعریف «ملت». پرداختن به این موضوع، نه فقط برای درک وضعیت سیاسی امروز افغانستان ضروری است، بلکه میتواند زمینهای برای بازاندیشی در بنیادهای ملتسازی در این کشور فراهم سازد.