ماموریت خلیلزاد در فروپاشی ایده دولت ملی در افغانستان

خلیلزاد: معمار سیاسی یا مخرب خلاق؟

بهتر است بحث را با این پرسش آغاز کنیم که خلیلزاد کیست و چگونه سرنوشت مردم افغانستان را به بازی گرفته است؟

زلمی خلیلزاد (افغانی الاصل – آمریکایی تبار) یکی از اتباع کشور است که برای فراگیری یک برنامه آموزشی یکساله از سهمیه دانشجویان نخبه آن زمان افغانستان به آمریکا رفت و پس از فراگیری یکسری برنامه های آموزشی آمریکا، در بیروت و شیکاگو به تحصلات عالی پرداخت. خلیلزاد بعد از قبولی فلوشیپ یکساله از شورای روابط خارجی به وزارت امورخارجه آمریکا راه یافت و از آنجا پله های صعود را یکی پس از دیگری طی نمود. خلیلزاد در دولت رئیس جمهور رونالد ریگان به عنوان یکی از مسئولین ارشد وزارت امورخارجه فعالیت می­کرد و در خصوص جنگ شوروی و جنگ ایران و عراق مشاوره می­داد. در دوره جورج دبلیو بوش به عنوان سفیر ایالات متحده در سازمان ملل تعیین شد و در دوره اوباما به مدت کوتاهی به این سمت ادامه داد. خلیلزاد پس از حادثه ۱۱ سپتامبر و سقوط رژیم طا ل بان مهم­ترین چهره دولت آمریکا بود که به عنوان فرستاده ویژه و سفیر در افغانستان و عراق ایفای وظیفه نمود.

او گرچه در تأمین منافع آمریکا در خاورمیانه و فشار بر القاعده و رهبران عراق از روش­های منحصر به فرد دیپلماسی استفاده کرد و تاحدودی زیادی در این زمینه موفق بود و توانست به عنوان یک افغانی الاصل آمریکایی، نظر آمریکا را جلب کند؛ اما متأسفانه در افغانستان به سبب سیاست­های چند پهلوی قومی و غیر ملی­گرایانه اش در شکل دادن دولت ملی- فراگیر و پایدار ناکام ماند.

خلیلزاد که در پسا حادثه-۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، نقش فعال و تأثیرگذاری در جهت‌دهی سیاست ایالات متحده، تدویر لوی­جرگه قانون اساسی (گردهمایی بزرگ برای تصویب قانون اساسی) و راه‌اندازی فعالیت شتابنده آمریکا داشت؛ قادر نشد استراتژی مشخصی درخصوص افغانستان ترسیم کند. گرچه آمریکا باهدف انتقام و مبارزه با تروریسم و گروه­های تندرو، وارد افغانستان شد و این کشور را وارد مرحله تازه‌ای از رقابت‌های داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی ساخت؛ اما به تأیید سخن دکتر سپنتا، آنچه موجب تنش در روابط ما با ایالات متحده آمریکا می‌شد، تنها مولود هیجانات و واکنش شدید مقام‌های افغانستان نبود؛ بلکه فقدان استراتژی روشن ایالات متّحده در قبال تحولات افغانستان و به‌خصوص دولت‌سازی در این کشور، زمینه چنین تنش‌ها را فراهم ‌ساخت.

عدم دعوت طال بان به عنوان یک طرف قضیه در اجلاس بن، تصمیم نادرستی دیگری بود که توسط خلیلزاد و تیم همکار او گرفته شد که افغانستان را در سال‌های بعد به‌سوی ناامنی و جنگ‌های فرسایشی سوق داد.

در کنار آن خلیلزاد، برخلاف اصول و ارزش‌های حاکم در نظام‌های دموکراتیک و انتخابات آزاد و عادلانه؛ در اجلاس بُن، ستار سیرت (ازبک تبار) را«در گروه رُم» با گرفتن ۹ رأی در مقابل ۲ رأی حامد کرزی (پشتون تبار)، به‌خاطر نسبت‌های تباری آن، ترجیح داد و برخلاف رأی اکثریت، و تماس با رهبران سیاسی و واردکردن فشارهای سیاسی بر آن‌ها، حامد کرزی را به‌عنوان رئیس دولت موقت تعیین نمود.

در عین حال خلیلزاد علی­رغم دارا بودن درجه (PhD) از دانشگاه شیکاگو و زندگی در آمریکا هیچگاهی قادر نشد خارج از دایره قومیت، به‌عنوان یک شخصیت آزاداندیش و روشن‌فکر تصمیم بگیرد و با موضع‌گیری‌های بی‌طرفانه و واقع‌بینانه، نفاق‌ها و تضادهای قومی را فرونشاند.

دخالت مستقیم خلیلزاد در فرآیند تدوین و تصویب قانون اساسی ۱۳۸۲، باز تعریف ساختار دولت انتقالی و واردساختن فشار بر اعضای کابینه به‌خصوص محمد یونس قانونی برای کناره‌گیری از پست وزارت داخله به‌خاطر تاجیک بودن آن، نمایه‌های روشنی از دخالت مستقیم این نماینده آمریکا در امور افغانستان و دامن‌زدن به تعصبات قومی و نژادی بوده است. چنان‌که خود در کتاب فرستاده می‌نویسد: «که در شکل‌گیری دولت انتقالی به نمایندگی از ایالات متحده بر محمد یونس قانونی فشار وارد کردیم تا از کرسی وزارت داخله کناره‌گیری کند تا یک پشتون رهبری آن را به عهده بگیرد»

خلیلزاد با جنگ‌سالار خواندن نیروهای جبهه متحد (که عمدتاً رهبری آن را تاجیک تبارها به عهده داشتند) و بزرگ‌ترین گروه قومی خواندن پشتون‌ها در افغانستان؛ نه‌تنها خدمتی به همبستگی ملی و ملت‌سازی در افغانستان نکرد؛ بلکه نفاق سیاسی، ساختارمند و مدرنِ را پایه‌گذار بود که دولت‌های پسا – بُن را در تقسیم قدرت همواره به چالش می‌کشید

نکوهش سران و بزرگان اقوام دیگر و بیش از ۶۰ بار پشتون، پشتون گفتن‌های این شخص در کتاب فرستاده، این مسئله را به‌خوبی روشن می‌سازد که خلیلزاد مایه اصلی تفرقه و تشتت قومی در پایه‌گذاری دولت نوین در افغانستان بوده و در واقع نقش «مخرب خلاق» این شخص باعث شد که ایالات متحده آمریکا نتواند استراتژی کارآمدی را در خصوص دولت ملت‌سازی و قضایای مختلف سیاسی امنیتی در این کشور تدارک ببیند.

به وضوح روشن است که موقف گیری‌های قومی این‌چنینی و آن هم به نمایندگی از یک دولت خارجی، نه‌تنها باعث قوام و دوام دولت در افغانستان نگردید، بلکه شکنندگی‌های سیاسی، گسست اجتماعی و از هم فروپاشی نظام سیاسی را بیش‌ازپیش تشدید کرد.

و بالآخره موافقتنامه دوحه کارنامه سیاه دیگری است که هیچ گونه الزامی را در خصوص مذاکرات بین الافغانی به بار نیاورد و این کشور را به قهقرا سوق داد. بی جا نیست که گفته شود کارنامه خلیلزاد در افغانستان سیاه و تاریک است ؛ زیرا او در دوران ماموریت خود هیچگاهی قادر نشد (نخواست) به ایجاد حکومت ملی و پایدار در افغانستان کمک کند و به عنوان یک افغانی الأصل همانند دو تابعتی­های سایر کشورها، دغدغه ثبات سیاسی، امنیت ملی و اقتصادی را برای کشور متبوع خود داشته باشد. از این منظر اظهارنظرهای او در قبال افغانستان و پاکستان نیز دور از شأن سیاسی و اخلاق یک متقاعد کشور خارجی است که در أمور داخلی و سیاست کشورها بدون هیچگونه جایگاه حقوقی و سیاسی دخالت کند.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15658

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار

نقد باید دادگرانه باشد

نوشته: محمد عالم جمال جناب دکتر محی‌الدین مهدی، شخصیت فرهیخته و دغدغه‌مندی هستند و مصروفیت شان روشنگری وکنشگری است در رابطه با گفت‌وگوی اخیر شان

ادامه مطلب »