فروپاشی اجتناب‌ناپذیر؛ طالبان در باتلاق اختلاف و خودکامگی

نویسنده: برسام آریایی

گروه طالبان که با تکیه بر «خشونت، تحجر فکری و حمایت‌های خارجی» دوباره بر سرنوشت مردم افغانستان مسلط شد، امروز در گرداب اختلافات درونی، بی‌ثباتی ساختاری و فساد ایدئولوژیک فرو رفته است. تصویری که از بیرون، این گروه را یک‌پارچه و منظم نشان می‌دهد، در واقع پوششی‌ست بر شکاف‌های عمیقی که در هسته رهبری آن شکل گرفته و اکنون به مرحله‌ای بحرانی رسیده است. پشت ادعای «وحدت امارت» هیولای خودمحوری، رقابت‌های منطقه‌ای و انحصارطلبی خاموشی نهفته که ریشه در تضادهای قومی، زبانی و منافع اقتصادی دارد. این گروه که در دو دهه گذشته به‌عنوان یک نیروی شورشی عمدتاً نامتمرکز و وابسته به منابع خارجی رشد کرده‌اند، پس از تسلط دوباره بر کشور، نه‌تنها نتوانسته‌اند ساختاری مبتنی بر مشروعیت سیاسی و مقبولیت داخلی ایجاد کنند، بلکه به علت نبود دانش، برنامه‌ و نهادهای مستقل، اکنون به حاکمیتی شکست‌خورده تبدیل شده‌اند که در درون خود در حال پوسیدن است. اختلافات میان رهبران قندهاری و شبکه حقانی، تنها مشتی نمونه خروار از بحران‌های پنهان در بدنه این گروه است؛ بحران‌هایی که می‌تواند به‌زودی به انفجارهای بزرگ‌تری منجر شود.

انتقال شبانه سلاح‌ها و تجهیزات نظامی از کابل به قندهار، نه تنها نشانه‌ای از آماده‌سازی‌های امنیتی نیست، بلکه گواهی بر وحشت رهبران قندهاری گروه طالبان از دست دادن قدرت و کنترل در برابر دیگر جناح‌هاست. این گروه از سایه‌ی هم‌دیگر می‌ترسند، به هم اعتماد ندارند و هر کدام در تلاش‌اند تا سهم بیشتری از منابع و نفوذ سیاسی و اقتصادی را در اختیار بگیرند. چنین تحرکاتی تنها زمانی رخ می‌دهد که رژیم‌ها در آستانه فروپاشی قرار دارند و رهبران آن، به‌جای انسجام، به تفکیک قلمرو و ذخیره‌سازی قدرت نظامی فکر می‌کنند.

ادعای «انفجار ناشی از مهمات کهنه» در نزدیکی محل اقامت هبت‌الله آخوندزاده، رهبر نامریی گروه طالبان اگرچه با روایت رسمی این گروه توجیه شد، اما شواهد و افزایش بی‌سابقه تدابیر امنیتی در قندهار، واقعیتی دیگر را فاش می‌کند؛ امارت دیگر امن نیست، حتی برای رهبر خودخوانده‌ای که خود را «خلیفه» می‌نامند. انفجار در قلب ساختار گروه طالبان، نه فقط یک رویداد امنیتی، بلکه نمادی‌ست از شکست امنیت روانی و سیاسی طالبان در حفظ انسجام داخلی. این حادثه می‌تواند یا تلاش برای ترور از درون باشد یا حمله‌ای هشداردهنده از سوی جناح‌هایی که دیگر تن به استبداد خاموش نمی‌دهند.

در این میان، غیبت طولانی‌مدت سراج‌الدین حقانی، وزیر داخله گروه طالبان و انتشار تدریجی ویدیوها و تصاویر او در فضای مجازی، چیزی جز تلاش برای نمایش بقا در فضای بحران‌زده نیست. وقتی وزیر داخله کشوری که ادعای «امارت اسلامی» دارد، هفته‌ها از وظیفه غایب است و تنها در دیدارهای غیررسمی با چهره‌های در حاشیه ظاهر می‌شود، نشان می‌دهد که ساختار حاکمیت نه تنها ناکارآمد بلکه از درون فلج است. این غیبت نشانه اعتراض است؛ اعتراض به انحصار، به فساد ایدئولوژیک و انحصار یک حلقه‌ی خاص. اختلاف میان هبت‌الله و حقانی، دو جناح اصلی طالبان، در واقع جنگی پنهان بر سر تعریف آینده این رژیم انسان‌کش است. یک‌سو طرف‌داران تحجر، بومی‌گرایی قندهاری و انحصار مذهبی‌اند و سوی دیگر گروهی با گرایش‌های استخباراتی‌تر، دارای روابط وسیع‌تر با قدرت‌های منطقه‌ای و آماده پذیرش تغییرات تاکتیکی برای حفظ قدرت. این دوگانگی، گروه طالبان را به هیولایی با دو سر تبدیل کرده که نه قادر به حرکت است و نه توانایی بلعیدن آینده را دارد. این وضعیت موجب تضعیف اعتماد عمومی، افزایش شکاف‌های اجتماعی و تسریع در روند فرسایش رژیم طالبان شده است.

افزون بر این، مسأله قاچاق و تجارت غیررسمی سلاح که توسط شبکه‌های وابسته به گروه طالبان مدیریت می‌شود، نشان‌دهنده تسلط این گروه بر اقتصاد جنگ و بحران است. گروه طالبان نه تنها قادر به کنترل بازارهای غیررسمی نیستند، بلکه خود یکی از بزرگ‌ترین بازیگران این بازار شده‌اند. آنان با استفاده از شبکه‌های قومی و روابط قبیله‌ای، بازارهای مرگ را رونق می‌دهند و از آن مالیات می‌گیرند؛ بازاری که نه‌تنها ثبات را تهدید می‌کند، بلکه نشانه‌ای‌ست از ماهیت واقعی این گروه: تداوم جنگ به‌عنوان ابزار بقا.

از سویی هم، هشدارهایی که در سخنان حقانی درباره سقوط رژیم طالبان آمده بود، حقیقتی تلخ را افشا کرد؛ گروه طالبان مشروعیت و مقبولیت مردمی ندارد. این گروه نه از دل آرای مردم، نه از صندوق رای و نه از نهادهای ملی سر برآورده است. آنچه آنان دارند، زور اسلحه، ترس و پشتیبانی پنهان دستگاه‌های استخباراتی منطقه است. مخالفت‌های درونی از زبان حقانی و ستانکزی، اگرچه نشانه‌ای از اصلاح‌پذیری نیست، اما بیانگر ترک‌هایی‌ست که در دیوار ضخیم استبداد طالبانی ایجاد شده است؛ ترک‌هایی که اگر به حرکت مردم و مقاومت داخلی گره بخورد، می‌تواند آغاز پایان این گروه باشد.

گروه طالبان در پی احیای نظم قبیله‌ای با نقاب دینی‌اند؛ آنان به‌جای ساختن یک دولت فراگیر، به بازتولید روابط سنتی قدرت با سلاح، زور و ترس روی آورده‌اند. ساختاری که بر مبنای زور ایجاد شده باشد، هرگز پایدار نخواهد ماند. تاریخ افغانستان، نمونه‌های زیادی از سقوط حکومت‌هایی دارد که نتوانستند پاسخ‌گوی تنوع قومی، زبانی و فرهنگی کشور باشند. این گروه نیز، اگرچه امروز قدرت نظامی دارند، اما از درون تهی‌اند؛ تهی از مشروعیت، تهی از چشم‌انداز، تهی از مقبولیت و تهی از توانایی اداره. ادامه بحران درونی، سیاست حذف منتقدان، انحصار قدرت و سرکوب زنان و اقلیت‌ها، موجب شده است که طالبان بیش از پیش در سطح داخلی و جهانی منزوی شوند. جامعه جهانی که در ابتدا تلاش داشت با این گروه از طریق دیپلوماسی تعامل کند، اکنون با واقعیتی روبروست که طالبان نه اصلاح‌پذیرند و نه متعهد به اصول حقوق بشر و حاکمیت قانون. فروپاشی طالبان، تنها مسأله زمان است؛ و این زمان، با افزایش شکاف‌های درونی و خشم عمومی، سریع‌تر از آن‌چه تصور می‌شود، فرا خواهد رسید.

آینده افغانستان، اگرچه هنوز در گروی سرنوشت این رژیم غیرقانونی، غیر مشروع و نامقبول است، اما روشنایی در پایان تونل دیده می‌شود. مردمی که امید را از دست نداده‌اند، زنان شجاعی که در برابر تمام محدودیت‌ها ایستاده‌اند، جوانانی که از تحصیل بازمانده‌اند اما آگاه‌تر از همیشه‌اند و جبهات نظامی مقاومت در حال گسترش است و اکنون در نزدیک به بیست‌وپنج استان افغانستان حضور فعال دارند. این می‌تواند سنگ بنای آزادی و آینده افغانستان باشد. گروه طالبان، با تمام خشونت و تحجرشان، نمی‌توانند در برابر جریان بیداری ملت مقاومت کنند. سقوط از درون، بی‌صدا و پیوسته اتفاق می‌افتد و همین اکنون، این سقوط آغاز شده است.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15325

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار

نقد باید دادگرانه باشد

نوشته: محمد عالم جمال جناب دکتر محی‌الدین مهدی، شخصیت فرهیخته و دغدغه‌مندی هستند و مصروفیت شان روشنگری وکنشگری است در رابطه با گفت‌وگوی اخیر شان

ادامه مطلب »