طالبان و توهم مشروعیت؛ سلطه‌ای بر پایه‌ی هراس

نویسنده: مهسا خراسانی

در تاریخ سیاسی جهان، هیچ قدرتی بدون تکیه بر نوعی مشروعیت دوام نیاورده است. اما همه‌ی مشروعیت‌ها از جنس یکسان نیستند. برخی از درون مردم می‌جوشند، از رضایت و باور عمومی، از مشارکت و احساس تعلق و برخی دیگر بر پایه‌ی فریب، ترس و ظاهر‌سازی بنا می‌شوند. رژیم گروه طالبان از همان نخستین روز بازگشتش به قدرت، کوشیده است تصویری از «مشروعیت دینی» بسازد، گویی تسلط‌شان بر افغانستان نه از مسیر زور و خشونت، که از راه ایمان و عدالت حاصل شده است. اما این چهره، دروغی بزرگ و نقابی سنگین بر چهره‌ی ظلم است. مشروعیت طالبان نه از رأی مردم، نه از عدالت، نه از قانون و نه از عقلانیت می‌آید؛ بلکه از هراس و خفقان تغذیه می‌کند. مردمی که می‌ترسند، اطاعت می‌کنند، اما این اطاعت از جنس ایمان نیست، از جنس بقاست.

در ساختار رژیم طالبان، مشروعیت نه مفهومی فلسفی که ابزاری امنیتی است. آن‌ها می‌دانند پایه‌های قدرت‌شان در میان مردم سست است، پس به جای اعتماد، ترس می‌کارند. هر مخالفتی را به نام “فساد”، هر انتقادی را “ضد شریعت” و هر اندیشه‌ی آزاد را “توطئه‌ی غرب” می‌نامند تا ذهن‌ها را از تفکر و پرسش بازدارند. در این میان، دین که باید سرچشمه‌ی آرامش و عدالت باشد، به ابزاری برای توجیه خشونت تبدیل شده است. طالبان با آمیختن وحشت و ایمان، دین را از معنا تهی کرده‌اند و از آن، تنها پوسته‌ای باقی گذاشته‌اند که در خدمت سرکوب است. در مدارس، مساجد، رسانه‌ها و حتی گفتار روزمره، ترس نهادینه می‌شود. انسان‌ها نه به دلیل عشق به عدالت، بلکه از ترس اتهام، اطاعت می‌کنند و این همان لحظه‌ای است که مشروعیت به توهم بدل می‌شود.

رژیم‌های ترس‌زده، همچون طالبان، هرگز نمی‌توانند با مردم صادق باشند. آنان نه به حقیقت باور دارند و نه به وجدان جمعی. برای آن‌ها دروغ، ضرورتی سیاسی است و فریب، ابزاری برای بقا. طالبان با تکرار شعارهای دینی، وانمود می‌کنند که نظم و امنیت برقرار کرده‌اند، اما در واقع، این امنیت قبرستانی است؛ سکوتی که از دل خفقان برخاسته، نه از دل آرامش. در چنین نظامی، قانون معنای معکوس پیدا می‌کند: عدالت به مجازات بدل می‌شود، اخلاق به فرمان‌برداری، و آزادی به جرم. آنچه آنان از آن با نام «نظم اسلامی» یاد می‌کنند، در حقیقت، نوعی نظام وحشت است که در آن، انسانیت سرکوب می‌شود تا اقتدار یک گروه تداوم یابد.

در ذهن طالبان، مشروعیت امری الهی است که نیاز به رضایت مردم ندارد؛ گویی خداوند مأموریتِ سلطه را مستقیماً به آنان سپرده است. این برداشت خطرناک، همان نقطه‌ی آغاز انحراف است. آنان فراموش کرده‌اند که دین اگر در خدمت انسان نباشد، ضد انسان می‌شود. وقتی گروهی خود را نماینده‌ی خدا می‌داند، دیگر هیچ نقد و پرسشی را برنمی‌تابد، زیرا هر مخالفتی را کفر می‌پندارد. همین است که در افغانستان امروز زن از آموختن، کودک از رؤیا دیدن و قلم از گفتن می‌ترسد. مشروعیتی که بر پایه‌ی ترس بنا شود، دیر یا زود در برابر آگاهی فرو می‌پاشد، زیرا حقیقت را نمی‌توان تا ابد در زنجیر نگه‌داشت.

طالبان در ظاهر، با استفاده از ابزارهای سخت حکومت می‌کنند: زندان، شلاق، تفنگ، تهدید. اما خطرناک‌تر از این‌ها، ابزارهای نرم آنان است. آنان ذهن را می‌کشند پیش از آن‌که بدن را بکشند. با تحریف دین، سانسور رسانه، تغییر محتوای مکتب‌ها، و ساختن روایت‌های دروغین از واقعیت، سعی می‌کنند مردم را از اندیشیدن بازدارند. وقتی جامعه‌ای از اندیشه تهی شود، دیگر نیازی به زور نیست؛ مردم خود، زندان‌بان یکدیگر می‌شوند. این همان مرحله‌ای‌ست که ظلم به فرهنگ بدل می‌شود و انسان، بدون آنکه بداند، بردگی را تمرین می‌کند. طالبان با مهارت شیطانی خویش این چرخه را بازتولید کرده‌اند، اما غافل‌اند که هر جامعه‌ای روزی از خواب می‌خیزد، و آن روز، ترس فرو می‌ریزد.

هیچ قدرتی که بر پایه‌ی فریب و هراس بنا شده باشد، پایدار نمانده است. تاریخ، بارها شاهد فروپاشی چنین نظام‌هایی بوده است؛ از کلیساهای قرون وسطی گرفته تا دیکتاتورهای قرن بیستم. طالبان نیز از این قانون تاریخ مستثنا نیستند. رژیمی که از دانایی می‌ترسد، از زنِ آگاه، از مردِ پرسش‌گر، از کودکِ کتاب‌خوان می‌هراسد، نمی‌تواند تا ابد زنده بماند. شاید اکنون با تفنگ و فتوا سکوت برقرار کرده باشند، اما این سکوت، همان آرامش پیش از طوفان است. مشروعیت جعلی، همچون نقاب، تا زمانی می‌پاید که باد حقیقت وزیدن نگیرد. و روزی که وزید، نه‌تنها نقاب، بلکه چهره‌ی دروغ نیز فرو می‌ریزد.

قدرتی که از مردم نترسد، از آنان نیرو می‌گیرد. اما قدرتی که از بیداری مردم می‌ترسد، درون خود می‌پوسد. طالبان امروز در ظاهر حاکمند، اما در باطن، زندانیِ ترس خویش‌اند. آنان از فردای بدون تفنگ هراس دارند، چون می‌دانند تنها سرمایه‌شان، زور است، نه ایمان. مشروعیت واقعی از آگاهی می‌آید، نه از اجبار. هر گلوله‌ای که شلیک می‌کنند، هر زنی که از مکتب بازمی‌دارند، هر کتابی که می‌سوزانند، نه نشانه‌ی اقتدار، که نشانه‌ی ضعف است. آنان می‌دانند، روزی خواهد آمد که قلم از تفنگ نیرومندتر شود و دانایی از فتوای آنان عبور کند.

تاریخ، حافظه‌ای دارد که فراموش نمی‌کند. ظلم را می‌بیند، رنج را می‌شمارد و نام‌ها را حفظ می‌کند. گروه طالبان شاید بتوانند کتاب را ببندند، اما نمی‌توانند ذهن را پاک کنند. هر نسلی که در خفا کتاب می‌خواند، هر زنی که در سکوت درس می‌دهد، و هر جوانی که از مرزها عبور می‌کند تا حقیقت را بیاموزد، در واقع مشروعیت این رژیم را زیر سؤال می‌برد. طالبان در توهم‌اند که با خاموش کردن صداها می‌توانند تاریخ را از نو بنویسند؛ اما نمی‌دانند که تاریخ با خون مظلومان نوشته می‌شود، نه با جوهر فرمانروایان.

من باور دارم که هیچ دروغی جاودانه نیست. رژیم‌هایی که بر ترس تکیه می‌کنند، زودتر از همه از درون می‌پاشند. طالبان نیز دیر یا زود در برابر آگاهی مردم افغانستان فرو خواهند ریخت، چون مشروعیت با زور به دست نمی‌آید، با رضایت و عدالت ساخته می‌شود. و هیچ ملتی تا ابد نمی‌ترسد. ترس می‌گذرد، اما ایمان به آزادی می‌ماند. امروز شاید شبِ هراس حاکم باشد، اما در دل همین تاریکی، بذر بیداری در حال رشد است. فردا، همین مردمِ خاموش، صدای تاریخ خواهند شد؛ و آن روز، مشروعیت واقعی از نو زاده می‌شود، نه از فریب، نه از ترس، بلکه از حقیقت.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15832

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار

گفتمان عدالت در برابر گفتمان سلطه؛ تمایز معرفتی جبهه مقاومت ملی و گروه طالبان در قبال زنان

در سال‌های اخیر، هم‌زمان با سلطه‌ی گروه طالبان و گسترش بحران مشروعیت در افغانستان، عرصه‌ی اندیشه و رسانه شاهد تکثیر متونی بوده است که داعیه‌ی

ادامه مطلب »