زندگی در سایه ترس، بیکاری و نا امیدی؛ روایت از زندگی یک خبرنگار در غربت

در روزگار‌ی‌که تغییرات سیاسی و ناپیوسته‌گی‌های اجتماعی، ترس و نگرانی را به زنده‌گی مردم یک کشور پدید می‌آورد، ما باید به داستان‌های افرادی‌که از این تحولات بی‌سر و صدا تحت‌تاثیر قرار می‌گیرند، توجه ویژه‌ی داشته باشیم. یکی‌از این داستان‌ها، روایت زندگی امید بهروز، خبرنگار افغانستانی است که پسا قدرت‌گیری دوباره گروه طالبان، «با بی‌کاری و ناامیدی شدیدی» مواجه شده‌است. زیرا، واپسین چیزی‌که آدمی از دست می‌دهد، امیدش است.

نامِ آشنای این خبرنگار، پیش‌از این به‌طور مداوم در تلاش برای روایت دقیق و صادقانه اتفاقات به‌عنوان یکی‌از فعالان رسانه‌ای در افغانستان رقم خورده بود. اما با قدرت‌گیری دوباره گروه طالبان، تمامی امکانات ارتباطی و رسانه‌ای او به‌شدت محدود شد. رژیم جدید با قیوداتِ سخت‌گیرانه‌ی رسانه‌ها را شدیداً کنترل می‌کند و به‌دنبال سانسور و نظارت بر هرگونه گزارش خبری است که ممکن با عقاید و مقتضیات آنان مغایرت داشته باشد.

آقای بهروز دو مدرکِ کارشناسی از رشته‌های روزنامه‌نگاری و اقتصاد دارد و به‌سویه تحصیلات عالی دانش را فرا گرفته‌است. او از دوران مکتب به کارِ خبرنگاری عشق و علاقۀ فراوان داشت و این علاقه‌ها باعث شد که وی پا بر عرصۀ خبرنگاری بگذارد. امید بهروز چهارده‌سال‌ونیم را با رسانه‌های مختلف در شمال افغانستان صادقانه و متعهد کار کرد و هیچ واقعیتی از چشمانِ وی نهان نماند و با کلمه، خبر، واژه و سوژه، کوچه و پس‌کوچه‌های شمال افغانستان را قدم و قلم زد. همین‌گونه، از جمله‌ی فعالین واقعی حقوق بشر، مدنی، فرهنگی و شبکه‌های اجتماعی نیز محسوب می‌شود. آقای بهروز، ده‌ها مقاله در پیوند به حقوق زنان، کودکان، آپارتاید جنسیتی، دست‌آوردهای نیروهای امنیتی و دفاعی در حکومت پیشین نوشته و در خبرگزاری‌ها و نشریه‌های مختلفی چاپ و نشر گردیده‌است.

امید بهروز، این خبرنگار افغانستانی اکنون با دل‌سردی، افسرده‌گی و دردِ بی‌وطنی دست‌وپنجه نرم می‌کند.

زیرا، کارش که برای او عشق و علاقه بود، دیگر امکان‌پذیر نیست. او تصمیم می‌گیرد که از این موقعیت فرار کند و به‌دنبال پناهنده‌گی در یکی‌از کشورهای هم‌سایه بگردد. اما مسئله پناهنده‌گی نیز همواره راه‌حلی ساده نبوده و نیست. این خبرنگار، در میان شک و تردید، ترس و ناامیدی می‌بیند که زنده‌گی او دیگر همانند قبل نیست و این واقعیت تلخ، داغِ دل او را بیش‌تر نموده و بر وی فشار می‌آورد.

او ماه‌ها می‌شود که واردِ یکی‌از کشورهای هم‌سایه شده‌است، کشوری‌که همه‌چیز برایش غریبه و آزاردهنده‌است و گوشه گوشه‌اش او را می‌بلعد و می‌آزارد. امید بهروز با مشکلات جدیدی روبه‌رو گردیده‌است. عدم آشنایی با زبان و فرهنگ محلی، عدم تضمین امنیت و پایداری در میان جامعه پناهنده‌گان و مهم‌تر از همه، از دست‌دادن هویت و غریبه شدنش با هرچیزی‌که وجود دارد. اما، او در میان این تلاطمات و ناهنجاری‌ها؛ هنوز سعی می‌کند که با دغدغه‌های روزمره و اشتیاق برای بازگشت به کاری‌که عاشق آن بوده، مبارزه ‌کند.

اما داستان این خبرنگار تنها داستانِ یک فرد نیست، بل‌که این داستان نمونه‌ای است از هزاران تنِ دیگر که در موقعیت مشابهی به‌سر می‌برند. آن‌ها همه دارای داستان‌ها، غم‌ها و آرزوهایی مانند امید بهروز هستند. آدم‌هایی‌که همه‌ی‌شان در جست‌وجوی یک زنده‌گی بهتر و شایسته‌تر هستند، اما موانع، محدودیت‌ها و مشکلات، آن‌ها را به آزمون وحشت‌ناکی کشانیده‌است.

این داستان، یک داستان غم‌انگیز است. داستانی‌که مو را در بدنِ آدمی‌زاد سیخ می‌سازد و شوربختی و خانه‎‌به‌دوشی روزنامه‌نگاری را که «عشق، علاقه، شهر و سرزمین‌اش» را از دست داده‌است، را روایت می‌‎کند. روزنامه‌نگاری‌که طوفانِ سقوط افغانستان، او را هم‌چون هزاران تن دیگر به‌سمتی پرتاب کرد.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=12307

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار

نقد باید دادگرانه باشد

نوشته: محمد عالم جمال جناب دکتر محی‌الدین مهدی، شخصیت فرهیخته و دغدغه‌مندی هستند و مصروفیت شان روشنگری وکنشگری است در رابطه با گفت‌وگوی اخیر شان

ادامه مطلب »