پدیدهی طالبان از منظرهای متعدد قابل بحث وارزیابی است، برای من پیامد های فکری و اندیشگی این جریان افراطی، جاذبهی بیشتر دارد. به عقیدهی من همان گونه که خوارج در صدر اسلام موجب شد، تا گروههای مختلف فکری کلامی سربرآورند، تحریک طالبان که بسی تندروتر از خوارج اند، برای ظهور وشکل گیر دسته هایی موثر بوده اند. دریک نگاه اجمالی هم اکنون شاهد دسته هایی هستیم که تحریک طالبان با سیاستگذاریها در کنار شان در پیدایش و تقویت آنها به درجات متفاوت سهیم میباشند؛ به گونهی نمونه از چندتای آن نام برده میشود :
۱. کسانی یکسره به رد و انکار همهی ادیان میپردازند، در واقع دین ودینداری را در تضاد با سعادت وخوشبختی انسانها میدانند. حتی خدا و پیامبری را که قرآن معرفی کرده است، به نقد میگیرند، و در رد آن میکوشند. این کسان به بسندگی عقل برای پیشبرد امور تاکید میورزند.
۲. کثرتگرایی دینی یا پلورالیسم دینی از قدیم الایام هم در میان مسلمانان مطرح بود و هم در میان مسیحیان و یهودیان، اما در سالهای پسین تندرویهای دینی، این موضوع را وارد مرحلهی جدیدی کرده است؛ جان هیک طرح اولیهی آن را در غرب ریخت، و درمیان پارسی زبانان، سروش با نشر کتاب « صراط های مستقیم » بر سر زبانها افتاد. امروز دستهی با معلومات ناقص و ناکافی به بیتهایی از شاعران عارف مسلک استناد ورزیده، به ترویج اباحیگری میپردازند.
۳. تنگناهایی خلق شده از جانب گروههای افراطی، برخی را براین واداشته که در میان تعلیمات گستردهی دینی، تنها به ارزشهای اخلاقی بسنده نمایند، همهی دساتیر حقوقی و اوامر ونواهی را نادیده انگاشته و مدعی شوند هدف و غایهی اصلی اسلام تکمیل و تقویت ارزشهای اخلاقی میباشد و لاغیر.
۴. دستهی انبوهتر، شامل آنهایی میشود، که سکولاریسم را پیشکش میدارند. ایشان بهظاهر از روی خیرخواهی به اسلام و مسلمین و هم کپی برداری از اول غربی، راه نجات را در جدا سازی امور خصوصی از امور جمعی میدانند، به گونهی که امور خصوصی میتواند، دینی باشد، اما امور اجتماعی بهصورت قطع باید به عقل جمعی سپرده شود. جالب این جاست که اشخاص فرهیختهی از این میان، مدعی گردیدند که احمد شاه مسعود، مشی سکولار داشت و در تازهترین مورد این برچسپ به استاد برهان الدین ربانی نیز زده شد.
۵. صاحب نظری هم چندی پیش گفت، رسالت پیامبراسلام محدود به جغرافیای عربی بوده است، نه فراتر از آن.
۶. با ترجمه شدن کتاب « عابدالجابری » متفکر مغربی، نظریهی دیگری هم افزود گردید. براساس نظرجابری، اسلام با سکولاریسم سنخیت ندارد، آن هایی که تلاش ورزیدند تا اندیشه سکولار را در میان مسلمانها پیاده نمایند، توفیق لازم را نداشته اند. جابری، روش خلیفهی دوم مسلمانها حضرت عمر(رض) را مطرح میدارد، که در آن احکام ثابت دینی پا برجا اند، اما در فروعات میتوان با توجه به اوضاع و احوال اجتهاد نمود. جابری، نمونههایی بدست میدهد، که عمرفاروق (رض )، اجرای حکم ثابتی را بدون آن که نسخ کند، به حالت تعلیق در آورد و یا حکم « مولفه القلوب » را یک حکم تاریخمند خواند.
۷. در تازه ترین مورد، نویسندهای، در وجود خارجی پیامبراسلام تردید روا داشت و او را از لحاظ واقعیت وجودی در ردیف عیسی، موسی و زردشت قرار داد. او پیشنهاد کرد، تا نخست با ابزار جدید وجود پیامبر اثبات گردد، تا نوبت به مسایل بعدی برسد.
هریک از این دستهها، حرفهای شنیدنی وقابل مناقشه دارند. اگر امروز هریکی جریان کوچکی است، فردا بزرگ و بزرگتر خواهند شد. میدان فکر واندیشه عرصهی گفتگو و برهانی است، باید آماده بود، ورنه بکارگیری ابزار دیگر بجای سود، زیان تحویل خواهد داد.