افغانستان؛ قربانی سیاست‌های خلیل‌زاد و تاریکی طالبان

نویسنده: برسام آریایی

افغانستان طی چند دهه گذشته به‌طور مستقیم قربانی پروژه‌های مخرب زلمی خلیل‌زاد، دیپلمات کهنه‌کار آمریکایی و معمار سیاست‌های غرب در این کشور بوده است، فردی که تحت پوشش عنوان «میانجی صلح» یا «دیپلمات راهبردی» توانست با مهندسی سیاسی، شبکه‌های نفوذ قومی و سیاسی را تقویت و گروه طالبان را به ابزاری برای تحقق منافع ژئوپولیتیک آمریکا و پروژه‌های استراتژیک غرب تبدیل کند. سیاست‌های او نه تنها موجب تثبیت گروهی واپس‌گرا و خشونت‌طلب شد، بلکه ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان را دچار فروپاشی سیستماتیک کرد و مردم عادی را قربانی بازی‌های قدرت و لابی‌گری‌های پشت پرده خود نمود. این پروژه چند دهه‌‌ای با استفاده از مذاکرات محرمانه، فشارهای دیپلماتیک، تامین منابع مالی و مشروعیت‌بخشی بین‌المللی به طالبان، یک ساختار اقتدارگرای محلی ایجاد کرد که توانایی پاسخگویی به نیازهای اساسی ملت را ندارد و عملاً افغانستان را به کشوری وابسته، ناامن و بحرانی تبدیل کرده است.

حمایت خلیل‌زاد از گروه طالبان به معنای مشروعیت‌بخشی کامل به گروهی است که با اعمال محدودیت‌های شدید بر حقوق زنان، تعطیلی مکاتب و دانشگاه‌ها، سرکوب فعالان مدنی و رسانه‌ها و ایجاد فضای رعب و وحشت، توانست کشور را به عقب‌ماندگی و استبداد بکشاند. این اقدام نه تنها مانع توسعه انسانی شد، بلکه چرخه فساد و وابستگی اقتصادی به منابع خارجی را تقویت کرد و نهادهای حکومتی را کاملاً به ابزار حفظ قدرت گروه‌های قبیله‌ی و سیاسی تبدیل نمود. در واقع، خلیل‌زاد با به‌کارگیری استراتژی مهندسی قدرت، گروه طالبان را به ابزاری برای اعمال نفوذ نرم و سخت در سطح منطقه و بین‌الملل تبدیل کرده و مشروعیت سیاسی بین‌المللی را به عنوان سرمایه اصلی این گروه در جهت استمرار سلطه خود و شبکه‌های وابسته به آن استفاده کرده است.

نگرانی اخیر خلیل‌زاد از فروپاشی مشروعیت گروه طالبان هرگز بازتاب دغدغه ملت افغانستان نیست، بلکه ناشی از تهدید مستقیم پروژه سیاسی و شبکه نفوذی اوست که طی بیش از دو دهه شکل گرفته است. طالبان با عملکرد چهار ساله خود و نقض گسترده معیارهای دموکراسی، پاسخگویی حکومتی و توسعه انسانی، مشروعیت داخلی و بین‌المللی خود را به شدت کاهش داده‌اند و این فروپاشی بالقوه، شکست پروژه خلیل‌زاد و تضعیف نفوذ آمریکا در منطقه را به دنبال خواهد داشت. بنابراین، تمام اقدامات اخیر او برای متقاعد کردن طالبان، مذاکره یا فشار دیپلماتیک صرفاً تلاش برای حفظ سرمایه سیاسی شخصی و استمرار نفوذ استراتژیک است و هیچ ارتباطی با رفاه مردم افغانستان ندارد.

از منظر تحلیل امنیت انسانی و روابط بین‌الملل، استمرار پروژه خلیل‌زاد موجب تثبیت یک رژیم اقتدارگرا و واپس‌گرا شده است که نه تنها آزادی‌های بنیادی و حقوق شهروندی را نقض می‌کند، بلکه جامعه مدنی را از هرگونه مشارکت واقعی محروم کرده و مانع از توسعه نهادی، آموزش همگانی و اقتصاد مستقل شده است. طالبان، به عنوان ابزار پروژه خلیل‌زاد، توانسته‌اند با سرکوب نهادهای مستقل، کنترل منابع اقتصادی و اعمال فشار مستقیم بر جامعه، افغانستان را به یک کشور شکست‌خورده و وابسته تبدیل کنند که در آن امنیت انسانی، رفاه اجتماعی و عدالت سیاسی به صورت سیستماتیک سرکوب شده است.
بحران اقتصادی، فقر گسترده، بیکاری، مهاجرت اجباری جوانان و گسترش گروه‌های افراطی رقیب از جمله پیامدهای مستقیم سیاست‌های خلیل‌زاد و مشروعیت‌بخشی به طالبان است. این پروژه نه تنها توسعه اجتماعی و اقتصادی را مهار کرده، بلکه با ایجاد فضای رعب و وحشت، توان هرگونه اقدام اصلاحی از سوی مردم و دولت‌های محلی را به شدت محدود کرده است. به عبارت دیگر، افغانستان امروز نه یک کشور مستقل و توسعه‌یافته، بلکه صحنه‌ی برای رقابت قدرت‌های خارجی، لابی‌گری قومی و پروژه‌های ژئوپولیتیک است که نتیجه مستقیم چهار دهه دخالت خلیل‌زاد و حمایت بی‌چون‌وچرای غرب است.

حمایت خلیل‌زاد از طالبان به معنای مشروعیت‌بخشی به گروهی است که به هیچ عنوان پاسخگوی نیازهای انسانی و اجتماعی مردم نیست و عملکرد آنها در حوزه‌های حقوق بشر، اقتصاد، آموزش و سلامت، نشان‌دهنده ناکارآمدی مطلق و فقدان برنامه راهبردی برای توسعه کشور است. این واقعیت نشان می‌دهد که سیاست‌های او نه مبتنی بر اصول دولت‌سازی، توسعه انسانی یا دموکراتیزه کردن نهادها، بلکه صرفاً بر اصل حفظ نفوذ، کنترل جریان‌های قومی و مشروعیت‌بخشی به یک بازیگر غیرقابل اتکا بنا شده است. افغانستان امروز به‌خاطر این سیاست‌ها گرفتار فقر، ناامنی، سرکوب اجتماعی و عقب‌ماندگی نهادی شده است و مردم هیچ چشم‌انداز روشن و امید واقعی برای آینده خود ندارند.

افغانستان امروز، میراث شکست‌خورده سیاست‌های خلیل‌زاد و مشروعیت‌بخشی غرب به طالبان را تجربه می‌کند؛ میراثی که در آن بحران، فساد، فقر، سرکوب اجتماعی و عقب‌ماندگی نهادی به صورت سیستماتیک تثبیت شده است. هرگونه ادعای صلح یا میان‌جیگری از سوی خلیل‌زاد نه پاسخی به نیازهای واقعی مردم افغانستان، بلکه تلاشی برای حفظ مشروعیت سیاسی و استمرار شبکه نفوذ اوست. این واقعیت نشان می‌دهد که افغانستان به جای صلح مصنوعی و مذاکرات پشت پرده، به رهبری پاسخگو، نهادسازی شفاف و حاکمیت قانون واقعی نیاز دارد، مسائلی که طی چند دهه توسط خلیل‌زاد نادیده گرفته شده‌اند و امروز نیز تمرکز او صرفاً بر بقای طالبان، حفظ نفوذ و استمرار منافع شخصی و ژئوپولیتیک غرب در منطقه است، نه این‌که برای رفاه، امنیت یا توسعه ملت افغانستان باشد.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15722

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار

چرا دولت استاد ربانی ناکام شد؟

نویسنده: محب الله نوری در تاریخ افغانستان، هیچ‌گاه ارگ ریاست‌جمهوری به اندازهٔ دوران ریاست‌جمهوری استاد ربانی راکت باران نشده است. اینکه چرا دلیل آن را

ادامه مطلب »