زنده یاد فرمانده مصور یاسینی فرزند محمدمسکین در سال ۱۳۶۸ هجری خورشیدی، در روستای کنجک، درهی «چرخفلک» شهرستان خوست، آستان بغلان دریک خانواده مجاهد، مبارز و فرهنگی چشم به جهان گشود. فرمانده شهید، پس از سپری کردن دورهی کودکی در کانون خانواده، آموزشهای ابتدایی خویش را از جمله یادگیری زبان فارسی و آموزههای دینی نزد امام مساجد فراگرفت و پس از آن در سال ۱۳۷۵ هجری خورشیدی، شامل دبستان «دهملاعبدالودود شهید» گردید و در سال ۱۳۸۱ هجری خورشیدی، از دورهی دبستان فارغ گردید.
فرمانده شهید، در همان سال به منظور ادامهی دورهی آموزش خویش شامل دبیرستان استاد عبدالرحمن خان (دبیرستان مرکزی شهرستان خوست) گردید و در سال ۱۳۸۷ هجری خورشیدی، از آنجا مدرک دورهی لیسه خود را به دستآورد. فرمانده یاسینی از آوان کودکی تا نوجوانی از جایگاه یک نظامی در میان همقطاراناش ظاهر میگردید و برای همین همیشه آرزویی نظامی بودن را بر دل میپروراند تا اینکه از دبیرستان فارغ گردید. پس از فراغت بیرستان نظر به علاقهمندی که به مسلک نظامی داشت، با سپری نمودن آزمون کانکور شامل اکادمی نظامی اردو (مارشال محمد قسیم فهیم) گردید و در سال ۱۳۹۲ هجری خورشیدی، از این نهاد رزمی به عنوان یک نظامی ورزیده و مسلکی بیرون آمد.
فرمانده شهید، همزمان با فراغت از اکادمی نظامی به حیث رئیس ارکان لوای چهار، قول اردوی ۲۰۵ سیلاب، گماشته شد و در آنجا مانند شیر میدرخشید. باری در یکی از نهادهای نظامی سخنی از بچههای مسکین (فرمانده مصور) بیرون داده شد، شماری از فرماندهانی قول اردوی سیلاب از صلابت و هیبت آن مرد نام بردند و چنان وانمود میکردند که در میدان نبرد شیری وارد میدان میگردد. دوست و دشمن براین باور بودند که فرمانده مصور از جمله فرماندهان نیک نام و راست قامتی بود که با سربلندی تمام در برابر دشمن مزدور در گوشه و کنار وطن شجاعانه و پایدارانه رزمید و از خود کارنامههای درخشانی بهجا گذاشت. فرمانده شهید از جمله ارتشیان ورزیده و قامت بلندی بود که در آستانهای غربی و جنوبی اجرای وظیفه نموده بود و از شهرت بیشتری برخوردار گردیده بود و طی چند سال خدمتاش از نام این فرمانده مردم سمت شمال افتخار مینمودند.
فرمانده مصور شهید، یکی از سه برادر مشهوری بود که در منطقه بنام «بچههای مسکین» شهره شده بودند و این شجاعت و مردانگی بود که از آنها چنین ساخته بود. فرمانده شهید، همگام با سایر مبارزین از سلاح خویش حراست نمود و با سقوط افغانستان و شکلگیری جبهه مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود، به زاداگاه خود شهرستان خوست، آستان بغلان برگشت و در کنار «آمر بریالی سنگین و برادرش فرمانده عبدالجبار یاسینی»، به مبارزه علیه دشمن آغاز نمود. فرمانده شهید در کنار فرماندهان دیگر جبهه مقاومت ملی، مدتها علیه دشمن مبارزه و مقاومت نمود و سرانجام به تاریخ ۴ سنبله ۱۴۰۰ هجری خورشیدی، در روستای «پوزهی خواجه آفتاب درهی چرخفلک» در یک جنگ نابرابر، پس از ساعتها مبارزه به کاروان شهدا پیوست و از خود یک دورنمای پر از مردانگی و عزت بجا گذاشت.
شهادت فرمانده مصور شهید به روایت یکی از چریکان مقاومت در خوست
یکی از چریکان جبهه مقاومت ملی در شهرستان خوست، چگونگی شهادت این فرزند بروند خوستها را چنین روایت میکند: «پس از اینکه ما از پنجشیر به خوست آمدیم، مدتی را در مکتب کهزر بودیم و بعد فرمانده سنگین برایم گفت که بچههای که از خوشدره هستند را با خودت بگیر و به شکل مخفیانه و خاموشانه به سمت دره خوشدره برو و منتظر خیر ما باش. برنامه این بود که ما برویم به خوشدره جابجا شویم، گروپ دیگری در دره فرغانبل جابجا شوند و نیروهای مربوط به وکیل محبوب در ساحات میانشهر و ترکان جابجا شوند و در روز که عملیات را فرمانده جبار، فرمانده سنگین و دیگر فرماندهان که در مرکز فرماندهی در مکتب کهزر حضور داشتند شروع میکنند ما هم از چهار سمت به دشمن حمله کنیم. ما نزدیک های عصر بود که تصمیم گرفتیم برویم به سمت خوشدره، یک موتر نوع فلانکوچ را برای مان پیدا کردند همه به آن سوار شدیم و به سمت خوشدره حرکت کردیم، وقت به ساحه «پوزه خواجه آفتاب» رسیدیم راننده برایمان گفت که من پیشتر از این نمیتوانم بروم چون در ساحه گردنتل ایستبازرسی طالبان است و شما باید از موتر پایین شوید و باقی مسیر را پیاده بروید ما مجبور شدیم که از موتر پایین شویم و پیاده به سمت خوشدره حرکت کنیم. هنوز به روستای «دهقاشق» که در ورودی دره «خوشدره» است نرسیده بودیم که متوجه شدیم در تپهی روبهروی مان که کوه میان «دره خوشدره و فرغانبل» است دشمن سنگر گرفته و افراد دشمن دیده میشد. ما برای اینکه دشمن متوجه ما نشود مسیر خود را تغییر دادیم و به سمت روستای «دهقاشق» پایین حرکت کردیم، به روستای دهقشاق نرسیده بودیم که از چهار سمت دشمن بالای ما انداخت را شروع کردند و ما در میان باغها بدون اینکه به دشمن فیر کنیم خود را پنهان کردیم تا دشمن جای ما را تشخیص ندهد و ما بتوانیم خاموشانه خود را از ساحه بیرون کنیم. اما دشمن متوجه حضور ما شده بود و در چهار استقامت؛ تپهی روبهروی دهقاشق، تپه پشت سرمان کوه میان دره خوشدره و چرخفلک، اولنگ پایین روستای چاکر و گردنتل از قبل جابجا شده بودند و با گذشت هر لحظه حلقه محاصره را برای ما تنگتر میساختند. از سوی هم نیروهای کمکی دشمن از «دوآبی» به سمت ما حرکت کرده بود و رنجرهای دشمن را میدیدیم که ساحه مکتب استاد عبدالرحمن را به سمت ما میآمد. ساحه برای ما خیلی تنگ شده بود، ما برای اینکه راه بیرون رفتن از اینجا و شکست محاصره دشمن پیدا کنیم با دوستان مشورت کردیم و تصمیم بر این شد که باید دوباره به سمت دره چرخفلک برویم چون نیروی دشمن در این سمت کم و ضعیف بود، وقتیکه میخواستیم حرکت کنیم، قاری تاجمحمد از سرگروپهای مقاومت که همراه ما بود به «فرمانده مصور یاسینی» تماس گرفت و گفت؛ ما در محاصره دشمن هستیم و دوباره به سمت شما میآییم به ما کمک کنید که از ساحه بیرون شویم. فرمانده مصور گفت؛ شما حرکت کنید ما از پیشرویتان میایم و مسیر خروج را برایتان باز میکنیم. ما سیار شدیم و به سمت کوه که میخواستیم از اون طریق به سمت چرخفلک برویم حرکت کردیم دشمن متوجه شد که ما میخواهیم از این سمت بیرون شویم تا ما به دامنه کوه رسیدیم دشمن تعداد نیروهایش را در مسیر ما چند برابر کرد و مسیر خروج ما را مسدود ساخت، با رسیدن ما به دامنهکوه حلقه محاصره دشمن به ما تنگتر شد و ما زیر فیرهای پیهم دشمن قرار گرفتیم و از سوی دیگر همزمان با شدید شدن حمله دشمن و محاصره، شبکههای مخابراتی قطع شد و ما با فرمانده مصور که در مسیر ما در حرکت بود و مرکز بدون ارتباط شدیم و نتوانستیم دیگر ارتباط برقرار کنیم.
هوا کم کم داشت تاریک میشد و حلقه محاصره دشمن تنگتر با دوستان که همراهمان بودند مشورت کردیم که چه کنیم و چگونه خود را از اینجا بیرون کنیم تمام راهها به روی مان مسدود شده بود و چارهی جز شروع جنگ نداشتیم، سر انجام تصمیم گرفتیم که در مسیر دره خوشدره حرکت کنیم چون قوای دشمن در این سمت نسبت به سمتهای دیگه از ما دورتر بود و در عین حال در این مسیر باغ و درخت بیشتر بود و ما میتوانستیم محاصره دشمن را در این مسیر بشکنیم و سالم بیرون شویم. سر انجام به سوی دره خوشدره در حرکت شدیم، فیرها از چهارسو به ما سمت ما شروع شد به دوستان گفتم؛ بدون اینکه توقف کنید به پیش بروید و همزمان به سمت دشمن شلیک کنید، ما شلیک کنان به پیش رفتیم دشمن که در ساحهی«لولهی چاکر» در سه استقامت«سرک عمومی، باغهای بالای دهقاشق و باغهای دامنهی کوه» جابجا شده بودند شکست خوردند و به روستای «چاکر» عقبنشینی کردند با عقبنشینی دشمن مسیر به ما باز شد و ما خود را به روستای چاکر رساندیم و از آنجا به سمت بالای «دره خوشدره» حرکت کردیم. وقت ما از ساحه بیرون شدیم، در موقعیت که ما بودیم دشمن جابجا شد و ما نتوانستیم دیگه با مرکز فرماندهی و فرمانده مصور و افرادش که به سمت ما میآمد به تماس شویم و اطلاع بدهیم که ما محاصره دشمن را شکستیم و بیرون شدیم.
فرمانده مصور که به سمت ما در حرکت بود، از قسمت کنجک که به سمت کوه بالا میرفته زیر تعقیب دشمن بوده و دشمن آن را از راه دور قدم به قدم زیر نظر داشته و در مسیر راهاش کمین کرده بودند. فرمانده و افرادش وقت که به ساحه میرسند دشمن از چهارسو بلند میشوند و درگیری آغاز میشود، پس از ساعتها درگیری دوجانبه چون تعداد دشمن زیاد بود و از سوی هم دشمن در موقعیت خوبتر نسبت به اینها قرار داشت، فرمانده مصور همراه با سه تن از افرادش به شهادت رسیدند.»
فرمانده مصور از جمله سپاهیان نیرویهای رزمی حکومت پیشین بود که با جنگهایش در استانهای جنوبی کشور شهرت داشت. او مرد روزهای دشوار و علمبردار راستین مقاومت خوستها پنداشته میشد.



