بیستوچهار سال از شهادت احمد شاه مسعود، قهرمان ملی افغانستان میگذرد، اما یاد و نام او همچنان در حافظه مردم زنده است و اندیشههایش الهامبخش بسیاری از آزادیخواهان و مبارزان راه عدالت باقی مانده است. این ماندگاری تنها به دلیل نقش نظامی او در جهاد علیه شوری و مقاومت در برابر گروه طالبان نیست، بلکه بیش از همه ناشی از نوع نگاه متفاوت او به سیاست، جامعه و قدرت است. در حالیکه بسیاری از رهبران سیاسی و جهادی پس از سقوط دور اول گروه طالبان و پیروزی مقاومت، یا به حاشیه رانده شدند و یا در قدرت غرق شدند، مسعود همچنان جایگاه ویژهی در قلب مردم دارد. دلیل این ماندگاری، پیوند عمیق او با مردم، صداقت در گفتار و عمل و درک آیندهنگرانه از سیاست بود. او فراتر از یک فرمانده نظامی، یک متفکر سیاسی و اجتماعی بود که توانست مفهومی تازه از «اقتدار» را در برابر «قدرتطلبی فردی» به نمایش بگذارد. این مقاله بر آن است که با بررسی شخصیت، اندیشهها و میراث مسعود، نشان دهد چرا او هنوز هم میتواند الگویی برای امروز افغانستان و جبهه مقاومت ملی باشد.
احمد شاه مسعود از معدود رهبران جهادی بود که تحصیلات دانشگاهی داشت و با ذهنی روشن و جستجوگر وارد میدان مبارزه شد. او برخلاف بسیاری از همرزمانش، نه تنها جنگجو، بلکه اهل شعر، ادبیات و مطالعه بود. همین پیوند میان سیاست، فرهنگ و مقاومت، از او شخصیتی متفاوت ساخت. مسعود در میدان جنگ همانقدر جسور بود که در اتاق مطالعه ژرفاندیش بود. او به اهمیت تبلیغات و اطلاعرسانی در جنگ واقف بود و در حالیکه بسیاری از گروههای جهادی تنها به بعد نظامی توجه داشتند، او جبههاش را مجهز به رسانه و ابزار اطلاعرسانی کرده بود. به باور او، جنگ تنها در میدان نبرد خلاصه نمیشد، بلکه جنگ روایتها و جنگ افکار نیز اهمیت حیاتی داشت. این نگرش نشان میدهد که مسعود نه تنها یک فرمانده نظامی، بلکه یک رهبر جامعنگر بود که میدانست چگونه فرهنگ، سیاست و نظامیگری را در خدمت هدفی بزرگتر بهکار گیرد.
تفاوت اصلی مسعود با بسیاری از رهبران پساطالبان در نگاه او به مفهوم قدرت بود. او به قدرت فردی و مقام زودگذر نمیاندیشید، بلکه در پی اقتدار ملی بود. قدرت، در تعریف رایج، ابزاری برای تسلط بر دیگران و حفظ جایگاه فردی است؛ اما اقتدار، ریشه در مردم دارد و پایدارتر است. رهبران سیاسی افغانستان پس از گروه طالبان عمدتاً به دنبال تقسیم قدرت و سهمخواهی فردی بودند و به همین دلیل با هر تحول سیاسی، جایگاهشان متزلزل شد. اما مسعود میخواست اقتداری بسازد که با مردم معنا پیدا کند و در سختترین شرایط، حذفناشدنی باشد. اگر او زنده میبود، شاید افغانستان امروز سرنوشت دیگری میداشت؛ گروه طالبان دوباره قدرت نمیگرفتند، مردم اینگونه آواره نمیشدند و حاکمیت ملی اینگونه وابسته به بازیگران خارجی نمیگشت.
نکته مهم دیگر در شخصیت مسعود، آیندهنگری و پیشبینی تحولات بود. او نه تنها دشمناناش را بهخوبی میشناخت، بلکه توانایی تحلیل شرایط و ساختن سناریوهای آینده را داشت. برای همین، بسیاری از تصمیمهایش بر پایه اطلاعات دقیق و تحلیلهای عمیق شکل میگرفت. برخلاف بسیاری از رهبران که در لحظه عمل میکردند و از تحولات غافل میماندند، مسعود همواره برای فردا آماده بود. او حتی زمانیکه احتمال سقوط را میدید، به فکر آمادگی برای روزهای سخت بود. این آیندهنگری چیزی است که امروز بیش از هر زمان دیگر به آن نیاز داریم. رهبران کنونی بیشتر درگیر مصلحتهای فردی و کوتاهمدتاند و کمتر کسی به ساختن فردای افغانستان میاندیشد.
یکی از جنبههای برجسته اندیشه مسعود، نگاه فرهنگی و اجتماعی او به جامعه بود. او به اهمیت نقش زنان در تعلیم و تربیت، مشارکت سیاسی و اجتماعی باور داشت. برخلاف گروه طالبان که زن را از ابتداییترین حقوق انسانی محروم میسازند، مسعود به آموزش دختران و حضور فعال زنان در جامعه احترام میگذاشت. دیدگاه او نسبت به حاکمیت نیز مردممحور بود؛ او معتقد بود که مردم باید سهم واقعی در تصمیمگیریهای سیاسی داشته باشند. همین تفاوتهای بنیادین است که مکتب مسعود را از مکتب طالبانی جدا میکند. امروز اگر بخواهیم مشروعیت مقاومت ملی را در سطح داخلی و جهانی تثبیت کنیم، بهترین راه این است که این دو اندیشه را در برابر هم قرار دهیم؛ مکتب آزادیخواهی، عدالت و مردمسالاری در برابر مکتب استبداد، انحصار و زنستیزی.
جنبه دیگر شخصیت مسعود، تواناییاش در مدیریت منابع محدود و تبدیل تهدیدها به فرصت بود. او از کمترین امکانات بیشترین استفاده را میکرد و از هر فردی ظرفیتی میساخت. در حالیکه گروه طالبان و دشمناناش از حمایت مالی و تسلیحاتی گسترده برخوردار بودند، مسعود با دست خالی اما با تکیه بر خلاقیت، تدبیر و روحیه مردمی، سالها توانست آنان را زمینگیر کند. این توانایی نه تنها در میدان جنگ، بلکه در عرصه سیاست و مدیریت اجتماعی نیز کاربرد دارد. امروز افغانستان بیش از هر زمان دیگر نیازمند چنین نگاهی است؛ نگاهی که بتواند از دل محدودیتها فرصت بسازد و از میان بحرانها راهی برای بقا و پیشرفت بیابد.
مسعود همچنین درک عمیقی از ضرورت اتحاد و همبستگی داشت. او میدانست که بدون ایجاد جبههی فراگیر و افغانستان شمول، نمیتوان در برابر دشمنان قدرتمند ایستاد. به همین دلیل تلاش میکرد تا منتقدان را به متحد تبدیل کند و حلقهی گسترده از نیروهای آزادیخواه ایجاد نماید. این نگاه با واقعیت امروز افغانستان نیز کاملاً سازگار است. اگر جبهه مقاومت ملی بخواهد پایدار و مشروعیتدار باشد، باید بهجای تکیه بر چهرههای پراکنده، بر میراث مسعود بزرگ و توانایی او در ایجاد اتحاد تکیه کند. معرفی مسعود بهعنوان نماد مقاومت نه تنها در داخل، بلکه در سطح جهانی نیز میتواند حمایت و مشروعیت بیشتری جلب کند.
از سوی دیگر، مسعود الگویی در صداقت و اخلاق سیاسی بود. او جبهه و مقاومت را به میدان ثروتاندوزی و سیاستورزی تبدیل نکرد، بلکه آن را صحنه خطرکردن و ایثار میدانست. این تفاوتی آشکار با بسیاری از رهبران پساطالبان است که جهاد و مقاومت را به ابزار قدرتطلبی و منافع شخصی بدل کردند. همین صداقت مسعود است که او را در حافظه تاریخی مردم جاودانه ساخته و باعث شده است که هنوز از او به نیکی یاد کنند. برای نسلی که امروز در برابر گروه طالبان ایستاده، بازخوانی این صداقت و اخلاق سیاسی، میتواند انگیزهی تازه ایجاد کند و از لغزش در دامهای قدرتطلبی فردی جلوگیری نماید.
مسعود نه تنها در افغانستان، بلکه در سطح جهان نیز بهعنوان یک برند مقاومت شناخته میشود. بسیاری از جنبشهای آزادیبخش در کشورهای دیگر فاقد چنین نماد قدرتمندیاند، اما افغانستان خوشبخت است که احمد شاه مسعود را در حافظه تاریخی خود دارد. این سرمایه بزرگ اگر بهدرستی مدیریت شود، میتواند به انسجام ملی، اتحاد داخلی و جلب حمایت بینالمللی کمک کند. اما اگر از آن غفلت شود، نشانه بیبرنامگی و ضعف جریان مقاومت خواهد بود. باید مسعود را در برابر ملاعمر، القاعده، داعش و گروه طالبان قرار داد و جهان را وادار کرد که میان دو نوع اندیشه قضاوت کند؛ اندیشهی که خواهان آزادی و مردمسالاری است و اندیشهی که نماینده استبداد و خشونت است.
افغانستان امروز در برابر دو مکتب قرار دارد؛ مکتب مقاومت با اندیشههای احمد شاه مسعود و مکتب طالبانی با ایدئولوژی تکفیری و ضدبشری. انتخاب میان این دو، انتخاب میان آزادی و اسارت، میان مردمسالاری و استبداد، میان فرهنگ زندگی و فرهنگ مرگ است. مردم افغانستان و جامعه جهانی نیز ناگزیر است که در برابر این انتخاب تاریخی موضع بگیرند. اگر میخواهیم آیندهی بهتر بسازیم، باید از مسعود بیاموزیم که چگونه اقتدار مردمی را در برابر قدرتطلبی فردی تقویت کنیم، چگونه از فرهنگ و تاریخ خود بهعنوان منبع مشروعیت بهره ببریم و چگونه با اتحاد و صداقت، ملتی مقاوم و پایدار بنا کنیم.