محروم‌سازی زنان و حذف عدالت؛ پیامدهای قرائت طالبانی از اسلام

نویسنده: برسام آریایی

ادعای هبت‌الله آخوندزاده، رهبر گروه طالبان مبنی بر این‌که این گروه«در مقام وکالت و نمایندگی مسلمانان» قرار دارند، از اساس فاقد مشروعیت دینی و سیاسی است. هیچ گروهی بدون رضایت آزادانه و آگاهانه مردم نمی‌تواند نماینده آنان باشد. گروه طالبان نه از طریق انتخابات مشروعیت یافته‌اند و نه حاصل اجماع عمومی‌اند. نمایندگی امت اسلامی نیازمند پذیرش مردم است، نه تحمیل قدرت با زور و تهدید. اسلام بر اصل «شورا» و مشارکت مردمی تأکید دارد و حذف اراده مردم نقض آشکار همین اصل قرآنی است. حاکمیت با زور مشروعیت نمی‌آورد و هیچ فقیه معتبری چنین وکالتی را تأیید نکرده است. این ادعا بیشتر پوششی ایدئولوژیک برای تثبیت قدرت است و نتیجه عملی آن، نقدناپذیری حاکمان و حذف مردم از فرآیند تصمیم‌گیری است. جامعه به تماشاگر قدرت تبدیل شده و هیچ راهی برای اعتراض یا اصلاح وجود ندارد. ادعای نمایندگی دینی طالبان بیشتر ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به قدرت این گروه است.

هبت‌الله آخوندزاده فرمان‌های طالبان را «دین الله تعالی» معرفی می‌کند، نه رأی چند فرد، اما این سخن ذاتا خطرناک و گمراه‌کننده است. هیچ انسانی حق ندارد تفسیر شخصی خود را معادل فرمان الهی بداند. تاریخ اسلام نشان می‌دهد چنین ادعایی همواره به استبداد دینی و سرکوب منتقدان منجر شده است. فقه اسلامی ذاتا متکثر است و اختلاف نظر میان عالمان مشروع و طبیعی است، اما طالبان این تکثر را تحمل نمی‌کنند و هر صدای مخالف فقهی را سرکوب می‌کنند. این رفتار ضد سنت علمی اسلام است. دین با اجبار زنده نمی‌ماند و پیامبر اسلام نیز دین را تحمیل نکرد. اصل روشن قرآن «لا اکراه فی الدین» نادیده گرفته می‌شود و تبدیل فرمان فردی به «حکم الهی»، سوءاستفاده از دین و پوششی برای قدرت است. این کار حاکمان را از پاسخ‌گویی و مسئولیت‌پذیری مصون می‌کند و تقدس‌بخشی به قدرت ایجاد می‌کند.

تعلیق قانون اساسی و جایگزینی آن با فرمان‌های فردی، نشانه آشکار حکومت خودکامه است. هیچ نظامی بدون قانون پاسخ‌گو و شفاف عادلانه نیست. قانون اساسی افغانستان محصول یک روند ملی و مشارکتی بود که اکنون بدون بدیل مشروع لغو شده است. اراده یک نفر جای قانون را گرفته و تصمیم‌گیری به نفع حاکمان محدود شده است. این وضعیت با عدالت اسلامی سازگار نیست، زیرا در اسلام حاکم نیز مقید به قانون و پاسخ‌گویی است. ده‌ها فرمان صادرشده فاقد شفافیت و نظارت عمومی‌اند و بخش بزرگی از آن‌ها علیه زنان و دختران است. حذف نیمی از جامعه، ظلم آشکار است و هیچ توجیه دینی برای این تبعیض وجود ندارد. حتی در فقه سنتی نیز چنین محرومیت مطلق سابقه ندارد. این فرمان‌ها بیشتر سیاسی‌اند تا دینی و دین به ابزار تثبیت قدرت تبدیل شده است. در عمل، عدالت قربانی تمرکز قدرت و اطاعت کورکورانه شده است.

محروم‌سازی زنان و دختران از آموزش و کار، نقض صریح حقوق انسانی و اسلامی است. اسلام طلب علم را بر زن و مرد فرض دانسته و هیچ آیه یا حدیث معتبر تحصیل زنان را منع نکرده است. تاریخ اسلام شاهد زنان عالم، معلم و قاضی بوده است که نقش اجتماعی و دینی فعال داشته‌اند. طالبان این واقعیت تاریخی را انکار می‌کنند و محدودیت‌های مطلق ایجاد کرده‌اند. چنین اقداماتی در هیچ کشور اسلامی سابقه ندارد و حتی محافظه‌کارترین جوامع مسلمان نیز چنین تبعیضی را اعمال نکرده‌اند. ادعای «شریعت» در اینجا فاقد مبنا و مشروعیت است و بیشتر ریشه سیاسی دارد. این سیاست‌ها جامعه را به فقر، انزوای اجتماعی و محرومیت اقتصادی می‌کشاند و آینده کشور را تضعیف می‌کند. نگاه قبیله‌ی و بسته طالبان دین را قربانی منافع قدرت کرده و زنان بزرگ‌ترین قربانی این قرائت تنگ‌نظرانه‌اند.

هبت‌الله فرمان‌های طالبان را به «رحم و شفقت الله تعالی» نسبت می‌دهد، اما واقعیت اجتماعی خلاف این ادعا را نشان می‌دهد. فقر گسترده، محرومیت و رنج مردم نتیجه مستقیم همین سیاست‌ها است. سرکوب، زندان، حذف مخالفان و محدودیت آزادی‌های مدنی ادامه دارد. شفقت با محروم‌سازی دختران از تحصیل و زنان از کار سازگار نیست. رحم با خاموش کردن صدای جامعه مدنی تضاد دارد. اگر این فرمان‌ها رحمت است، چرا میلیون‌ها شهروند کشور را ترک کرده‌اند؟ چرا افغانستان منزوی شده و کمک‌های بین‌المللی کاهش یافته است؟ سیاست‌های طالبان نه تنها رنج مردم را کاهش نمی‌دهند بلکه افزایش می‌دهند. رحمت الهی همواره با عدالت همراه است و عدالت بدون حقوق برابر ممکن نیست. طالبان عدالت را فدای اطاعت کرده‌اند و دین را به ابزار مشروعیت قدرت بدل کرده‌اند.

دعوت رهبر گروه طالبان به اطاعت و پرهیز از اختلاف، در عمل به معنای خاموش کردن صدای منتقدان است. اطاعت کورکورانه، ارزش اسلامی نیست و با اصول مسئولیت‌پذیری و مشورت در اسلام ناسازگار است. محبت بدون آزادی و کمک متقابل بدون حق انتخاب، صرفا شعار است. «خبر خوش دادن» با واقعیت زندگی مردم هم‌خوانی ندارد، زیرا مردم با فقر، بیکاری و ناامیدی دست و پنجه نرم می‌کنند. امید واقعی از عدالت و فرصت‌های برابر می‌آید، نه از خطابه و موعظه. طالبان به جای اصلاح و پاسخ‌گویی، مردم را موعظه می‌کنند و دین را ابزار توجیه قدرت کرده‌اند. این مسیر نه اسلامی است و نه پایدار. آینده افغانستان تنها زمانی روشن می‌شود که این استبداد دینی پایان یابد و مردم بتوانند آزادانه در سرنوشت خود مشارکت کنند و عدالت واقعی برقرار شود.

در facebook به اشتراک بگذارید
در twitter به اشتراک بگذارید
در telegram به اشتراک بگذارید
در whatsapp به اشتراک بگذارید
در print به اشتراک بگذارید

لینک کوتاه خبر:

https://paigah-news.com/?p=15909

نظر خود را وارد کنید

آدرس ایمیل شما در دسترس عموم قرار نمیگیرد.

آخرین اخبار