طالبان، بهعنوان یک گروه افراطی اسلامگرا از بدو ظهور تا کنون اصالت، هویت و بقای خود را با زبان و هویت قومی پیوند زده اند. از منظر طالبان تا زمانی سلطه ی ایدئولوژی شان می تواند دوام یابد که تعصب قومی و همراهی قومی را با خود داشته باشند. بنابر همین ملحوظ است که پروژه گردان های طالب از یکسو به تعصبات و هنجار های قومی دامن می زنند و از سوی دیگر هم سعی می کنند که به اذهان عام جامعه پشتون این پیام و هشدار را ترزیق کنند که طالب مدافع اقتدار و منافع شماست و هر زمانیکه دیگر هویت های قومی بخواهند که اقتدار را از پشتون ها بگیرند این گروه با ابزار سخت وارد عمل می شود و آنرا دوباره به شما بر می گرداند.
اما در واقعیت امر، این مسئله با ساختار اجتماعی و روانی اقوام افغانستان سنخیتی ندارد، نه همه ی پشتون ها طالب هستند و نه هر طالبی پشتون است، کماآنکه بسیاری از شخصیت ها و حلقات موجود در قوم پشتون در برابر طالب بوده و هستند و این واقعیت را هم نباید نادیده گرفت که همین قوم از زمان ظهور طالبان تا کنون خسارات و تلفات بی شماری را صرفاً به نام و با شعار منتسب بودن به طالبان متحمل شده است.
حال بیایم ببینیم که چه علل و عواملی باعث شده است تا پروژه و ایدئولوژی طالبان از زبان فارسی در هراس باشد و آنرا به نحوی رقیب و دشمن خود و بقای خود تلقی نماید.
– مسئله ی نخستی که در ذهن خطور می کند، نگاه و رویکرد طالبان نسبت به بحث تمدن است. طالبان آنطور که خود گفته اند و در عمل نیز ثابت نموده اند مخالف تمدن، فرهنگ، اندیشه، علم و آگاهی هستند و در واقع سبک فکری و زندگی شان بدوی و نزدیک به انسان اولیه و نسل نئاندرتالها است. در این نگاه طبیعی است که طالب و تفکر طالبانیسیم زبان فارسی و پشتوانه ای فکری و تمدنی آنرا دشمن بقای خویش بدانند. زیرا زبان فارسی در افغانستان فقط به مثابه ی زبان رسمی نبوده و نیست و طالبان هم بر این امر واقف اند، بلکه این زبان یک زبان تمدنی و تاریخی است و قرن ها زبان علم، فرهنگ و دیوانسالاری بوده است و حتی خود طالبان هم ناچار اند از آن در این جغرافیا استفاده نمایند چون زیست و زندگی در ابعاد مختلف بدون بهره مندی از زبان فارسی در افغانستان ممکن نیست.
– علل بعدی هراس طالبان از زبان فارسی را می توان در چگونگی نظم سیاسی و نگاه سنتی و یا مدرن نسبت به افغانستان و جهان بررسی نمود.
نظم سیاسی و اجتماعی که طالبان می خواهد ریشه در سنت دارد و هر آنچه که مخالف با سبک زندگی سنتی باشد از دید آنان غیر شرعی، مردود و بیگانه است. در مقابل اگر فقط دو دهه ای اخیر را معیار بگیریم زبان فارسی نقش مهمی در توسعه، آموزش، رسانه، حقوق بشر و جامعه مدنی در افغانستان داشته است. طالبان همه ای این موارد را تهدیدی برای نظم سنتی-اسلامی مد نظر خود میدانند و در بحث سازگاری و همراهی با دنیای مدرن هم زبان فارسی، بهواسطه پیوندهایش با مباحث علمی، روشنفکری، دانشگاه ها، رسانه ها و جریانهای مردم محور از دید طالبان حامل گفتمان بیگانه است.
– علل دیگر هراس تفکر طالبانیسیم از زبان فارسی به ریشه های تاریخی زبان فارسی بر می گردد، این ریشه ها تقابل و ضدیت جدی با ایدئولوژی سلفیگونه طالبان دارد. زبان فارسی با میراث تمدنی ایرانزمین (مولانا، فردوسی، سعدی، حافظ، بیدل، سنایی و…) عجین است، میراثی که با اسلام عرفانی، عقلانی و انسانمحور پیوند دارد و گستره ی نفود و کاربرد آن فراتر از مرز های افغانستان است که ایران فعلی، تاجیکستان و حتی هند را نیز در بر می گیرد. در مقابل طالبان نماینده قرائت خشن، سلفیوار و محدودکننده از اسلام است و هراس آنها از زبان فارسی، در اصل ترس از قدرت نرم و میراث فرهنگی و تاریخی ریشهدار آن است.
در نتیجه باید گفت که طالبان و نه قوم پشتون از زبان فارسی به شدت میهراسند، چون آن را نهفقط یک ابزار ارتباط، بلکه حامل یک هویت، یک تاریخ تمدنی، یک گفتمان فرهنگی و یک چالش سیاسی میدانند. هراس آنان، نشانگر ضعف ایدئولوژیک و مشروعیت اجتماعیشان در برابر گفتمان مدرن، چندقومیتی و متکثر در جامعه افغانستان است.




