افغانستان زیر اشغال و سلطهی گروه طالبان به مرکز تروریسم منطقهی و بینالمللی تبدیل شده است؛ سرزمینی که زمانی با همهی ضعفها، حداقل توانسته بود از یک ویرانهی جنگ داخلی به نقطهی برای همکاریهای جهانی برسد، امروز به پناهگاه شبکههای افراطیای مبدل شده که امنیت دهها میلیون انسان را در منطقه و فراتر از آن تهدید میکنند. حوادث دردناک اخیر در تاجیکستان و پاکستان و پیش از آن رویدادهای خونین در روسیه و ایران، بهروشنی نشان میدهد که طالبان نه توان مهار گروههای تروریستی را دارند و نه ارادهی واقعی برای جلوگیری از گسترش آنان. هر گروهی که به خشونت متوسل میشود، اکنون خاک افغانستان را «خانه امن» میداند؛ زیرا گروه طالبان ساختارهای امنیتی جمهوریت را نابود کردند، مرزها را بیدفاع گذاشتند و با سیاستهای قبیلهمحور و عقبماندهی خود افغانستان را به حیاط خلوت جریانهای تکفیری تبدیل نمودند. امروز افغانستان از یک موضوع داخلی فراتر رفته و به یک خطر منطقهی بدل شده است؛ خطری که از کوههای بدخشان تا کوچههای اسلامآباد، از دشتهای پنجشیر تا میدانهای مسکو و تهران قابل مشاهده است. جهان، هر اندازه هم که بخواهد چشم بر واقعیت ببندد، نمیتواند انکار کند که افغانستانِ زیر سلطه طالبان، کانون زایش و صدور افراطیت شده است.
این وضعیت زمانی بیشتر دردناک میشود که به یاد آوریم در دوران جمهوریت، هرچند حکومت دچار فساد و ضعفهای جدی بود، اما افغانستان در مدار همکاریهای جهانی قرار داشت و بهعنوان یک دولت مسئول و شریک امنیتی منطقه شناخته میشد. در آن سالها، پاکستان بهعنوان مرکز تروریسم منطقهی و بینالمللی مورد انتقاد جامعه جهانی بود؛ زیرا بیشتر گروههای افراطگرا در خاک آن کشور سازماندهی و به «افغانستان، هند، آسیای میانه و خاورمیانه» صادر میشدند. اما اکنون با سقوط جمهوریت و تسلط گروه طالبان، معادله بهگونهی تراژیک تغییر کرده است؛ افغانستان همان جایگاهی را گرفته که سالها به پاکستان نسبت داده میشد، یعنی مرکز تجمع و هماهنگی تروریستهای که مرز نمیشناسند و برای رسیدن به اهداف خود دست به هر جنایتی میزنند. گروه طالبان ادعا دارند که امنیت را تأمین کردهاند، اما هر انفجار، هر حمله و هر عملیات خونین در منطقه، عکس این ادعا را ثابت میکند. افغانستان از کشوری که میزبان نشستهای همکاری منطقهی بود، به جغرافیایی تبدیل شد که حتی همسایگان نیز از نزدیکی به آن احساس ناامنی میکنند. این تحول یک عقبگرد تاریخی است؛ عقبگردی که محصول مستقیم تسلط گروهی است که نه مشروعیت دارد، نه ظرفیت ادارهی کشور و نه حتی درک ابتدایی از مسئولیت در برابر مردم و جهان را دارند.
اکنون هیچ تحلیلگری نمیتواند انکار کند که سلطهی تروریستهای داخلی و حضور بیمهار جریانهای تکفیری، افغانستان را به یک فاجعهی امنیتی تمامعیار تبدیل کرده است. گروه طالبان با حذف زنان افغانستان، فراریدادن نخبگان، فروپاشاندن نظام آموزشی و نابود کردن ساختارهای دولتی، جامعه را به مرز فروپاشی رساندهاند. آنان با ایدئولوژی قبیلهی و درک سطحی از دین، تمام ظرفیتهای را که افغانستان طی دو دهه ساخته بود، به قهقرا کشاندند و کشور را در اختیار دهها گروه تروریستی قرار دادند. امروز از بدخشان تا فاریاب، از ننگرهار تا هلمند، شبکههایی فعالاند که نه به افغانستان وفادارند و نه به مرزهای جغرافیایی احترام میگذارند. حضور داعش خراسان، القاعده، تحریک طالبان پاکستان، جنبشهای افراطی آسیای میانه و بسیاری جریانهای دیگر، نشاندهنده عمق بحران امنیتی است که گروه طالبان نتوانستهاند و حتی نمیخواهند مهارش کنند. آنان برای بقای خود به همین شبکهها نیاز دارند و از همین رو، مبارزه با تروریسم برایشان تنها یک نمایش سیاسی است. جهان باید بداند که افغانستانِ امروز، نه یک کشور صرفاً گرفتار بحران داخلی، بلکه یک منبع فعال تهدیدات فرامرزی است که هرگونه بیتوجهی به آن، فردا هزینههای سنگینتری بر منطقه و جهان تحمیل خواهد کرد.
در چنین شرایطی، تغییر معادله امنیتی منطقه یک تصادف نیست، بلکه نتیجه مستقیم سلطهی گروه طالبان بر افغانستان است؛ گروهی که نه مشروعیت سیاسی دارد و نه ظرفیت مدیریتی و نه کوچکترین فهمی از ضرورتهای جهان معاصر. افغانستان تا زمانیکه از چنگال طالبان بیرون نشود، نه امنیت خواهد داشت، نه توسعه و نه حتی امکان تنفس اجتماعی. این کشور امروز به انبار باروتی تبدیل شده که هر لحظه ممکن است مرزهای چند کشور را بسوزاند و پایههای امنیت جمعی منطقه را فروبپاشد. هیچ کشوری در منطقه نمیتواند امیدوار باشد که افغانستانِ تبدیلشده به پناهگاه تروریسم، تهدیدی برای امنیت آنها نباشد؛ زیرا واقعیت این است که تروریسم مرز نمیشناسد و از خلأ قدرت طالبان تغذیه میکند. مردم افغانستان، که قربانیان اصلی این وضعیتاند، بیش از هر زمانی نیازمند حمایت واقعی و نه شعاری منطقه و جهاناند. نجات افغانستان از سلطه طالبان فقط یک وظیفه اخلاقی نیست؛ یک ضرورت امنیتی برای منطقه و یک الزام استراتژیک برای جهان است. اگر این واقعیت نادیده گرفته شود، آتش تروریسم نهتنها افغانستان را میسوزاند، بلکه دامن دیگران را نیز خواهد گرفت؛ آتشی که خاموشکردناش بعداً دهها برابر سختتر و سنگینتر خواهد بود.


